✍ | روایت شبِ عملیات
شب بیستم بهمن ماه ۱۳۶۱؛ در عملیات والفجــــر مقدماتی گردان کوثر به عنوان گردان عمل کننده مرحله دوم و برای عبور از کانال های خط دوم وارد عمل شد.
#شهید_حسین_جانی_اسفرجانی به عنوان معاون دسته و همچنین کمک آرپی جی برادر #عبدالوهاب_اشکانی در عملیات حاضر شد.
بنده کمک دوم وهاب بودم و کوله آرپی جی بر دوش در آخرین دسته گروهان #شهید_غیور_اصلی به فرماندهی #شهید_رضا_خدادادیان بودیم.
در طول مسیر از حسین و وهاب عقب افتادم و در انتهای دسته در کنار #شهید_امیر_جانی_اسفرجانی به جلو رفتیم.
امیر؛ عنوان ارکان دسته را داشت. یعنی اگر مثلاً زخمی داشتیم؛ بایستی برای حمل او وارد کار می شد و اگر اسلحه به دست می آورد؛ در نقش یک تفنگدار عمل میکرد.
در همین اثنا؛ گردان جلویی ما که از لشگر ۸ نجف بود با خط دشمن درگیر شدند.
مقرر بود که گردان کوثر پس از شکستن خط توسط برادران لشگر نجف؛ از خط عبور کرده و با عبور از دو کانال؛ خود را به خط عقبه دشمن رسانده و دشمن را مضمحل کند.
به محض شروع درگیری گردان جلویی؛ #گردان_کوثر هم زیر آتش شدید خمپاره ها و تیر تراش تیربارها قرار گرفت.
بنده نگران از وجود کوله موشک های آرپی جی؛ روی زمین دراز کشیده بودم؛ یا بهتر بگویم به زمین چسبیده بودم.
تیرها و گلوله ها با فاصله میلیمتری از کنار ما عبور می کرد و ما جان پناه نداشتیم؛ روی یک جاده گیر کرده بودیم.
گرمای گلولههای تیربار را نزدیک صورتمان حس می کردیم.
در همین حین؛ چیزی محکم به ساق پایم خورد؛ به شکلی که پایم مثل حالت پرتاب به عقب رفت. تا صدای آخ من درآمد؛ امیر به تمسخر و تقریباً با خنده؛ بلند گفت: آخ جون اسلحه گیرم اومد و همزمان چفیه خودم را از دور گردنم در آورد و ساق پایم را که خون از آن جاری بود را بست.
بلافاصله اسلحه وخشاب ها و کوله آرپی جی را برداشت و به من گفت برو عقب.
لنگان لنگان خودم را به عقب کشیدم تا به پشت خاکریز موازی مسیرمان برسانم و به سمت عقب برگردم؛ تا اینکه برادر #حاج_حسن_رکنی به کمکم آمد و بنده را تا خاکریز اصلی؛ عقب آورد و مجدداً به جلو رفت.
همان شب جمع کثیری از پاره های تن اهواز به اوج رسیدند و آسمانی شدند ...
حسین و امیر هم از قافله عقب نماندند و رفتند و در اعلی علّیین جا خوش کردند ...
سلام بر شهدا و مفقودین 🌺
راوی: قـــاسم پورعباس
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#رزمندگان_اسلام
#عملیات_والفجر_مقدماتی
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈
❇️ هدیه به ارواح طیبه شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ به ویژه ۵ شهید مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) در این عملیات؛ صلواتی را هدیه بفرمایید.
🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س)
کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇
🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✍ | روایت شب عملیات
در آن عملیات؛ #گردان_کوثر بطور کامل متلاشی شد. اکثر نیروهای گروهان غیور اصلی؛ برادران #مسجد_حضرت_فاطمه_الزهرا(س) #کوی_فاطمیه_اهواز بودند. در ابتدای شبِ عملیات؛ ترکش به کیسه خشابم خورد و به شدت پرت شدم و مقداری پای چپم ورم کرد. لنگان لنگان به دنبال گردان بودم. #مصطفی_کتابی به دنبال امدادگر بود که من را مداوا کند؛ اما امدادگرها هم شهید شده بودند؛ از جمله #رضا_بهمام. لحظاتی بعد #یوسفی_نژاد ترکش به سرش خورد و او را به عقب بردند. #حسین_اسفرجانی جویای حالم شد و رفت و دیگر خبری از او نشد. بعد فهمیدم که شهید شده است. #محمد_تقی_کاهکش ترکش به کف دستش خورد و اسیر شد. #حسن_عبدالعباس دچار موج انفجار شده بود و چیزی نمی دید. بطرف او رفتم و دستش را گرفتم و به همراه خود بردم. از آتش سنگین دشمن متوجه شدم عملیات لو رفته است. بر روی آسفالت جاده العماره زمین گیر شده بودیم و منتظر فرمان؛ جهت تصرف شهر بودیم که ناگهان فرمان عقب نشینی رسید. در تله دشمن قرار داشتیم. همگی برگشتیم و با نزدیک شدن به صبحگاه؛ تعداد برگشتی های گردان حدوداً ۳۰ نفر بود و متأسفانه بقیه گردان در ماسه زارهای العماره و فکه در خون غلتیدند و برای همیشه مفقودالاثر شدند.
خدا رحمت کند #شهید_یوسفی_نژاد را. قد بلندی داشت و سنش از من کمتر بود. با هم؛ شناسنامه را به دفتر اعزام دادیم با او موافقت کردند ولی من را بخاطر سن کم و کوتاهی قد نپذیرفتند. بعد از چند ساعت شناسنامه خودم را به یوسفی نژاد دادم و او بجای من ثبت نام کرد و وارد گردان شدم.
روحشان شاد🌺
راوی: قـــاسم پورعباس
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#رزمندگان_اسلام
#عملیات_والفجر_مقدماتی
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈
❇️ هدیه به ارواح طیبه شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ به ویژه ۵ شهید مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهواز در این عملیات؛ صلواتی را هدیه بفرمایید.
🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س)
کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇
🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹