eitaa logo
شهدای شهرستان مبارکه
347 دنبال‌کننده
3هزار عکس
707 ویدیو
16 فایل
#این کانال جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ومعرفی شهدای شهرستان مبارکه ایجاد شده است ⚘️ شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻آیین تجلیل از خانواده معظم شهدای نیروی انتظامی در مبارکه 🔷همزمان با حلول ماه مبارک رمضان، آیین تجلیل از خانواده معظم شهدای نیروی انتظامی مبارکه بمنظور توسعه و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، با حضور مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران استان اصفهان،فرماندار، مسئول حوزه نماینده ولی‌فقیه و جمعی از مسئولین شهرستان برگزار گردید. 🔷مدیرکل بنیاد شهید و امورایثارگران استان اصفهان در آیین تجلیل از خانواده معظم شهدای نیروی انتظامی در مبارکه ضمن تبریک حلول ماه مبارک رمضان، ماه صیام و بندگی گفت: خانواده های معظم شهدا امانت بزرگ شهدا برای نظام مقدس جمهوری اسلامی هستند و صیانت از این جایگاه و سرمایه های عظیم نظام وظیفه همه مسئولین است. 🔷احمدی‌نیا با بیان اینکه امروز آرامش و اقتدار میهن عزیز اسلامی از برکت خون شهیدان است، خاطرنشان کرد: تکریم خانواده معظم شهدا و ایثارگران فرهنگ ناب ایثار و مجاهدت را در جامعه تقویت می کند. 🔷وی با وام گیری از فرامین رهبر فرزانه انقلاب، تصریح کرد: تلاش برای پاسداری از خون شهدا کمتر از شهادت نیست و امروز خانواده شهدا و ایثارگر تأثیرگذارتر از دیگر اقشار جامعه برای مسئولیت سنگین جهاد تبیین هستند. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شادی روح شهید شاهمرادی صلوات 👆👆👆
21.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باسلام قابل توجه همه ولایتمداران!!!! انتشار و پخش این کلیپ در شرایط کنونی، واجب است. لطفاً در رساندن آن به گروه ها و شبکه های اجتماعی، مضایقه نکنید. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
قسمت ۳۳ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی تعدادی فانسقه و بند حمایل جور کردیم و به‌جای طناب آنها را سر هم کردیم. ساعت یازده شب شد. وسایل لازم را برداشتیم، سینه خیز و بااحتیاط کامل تا زیر سنگر تیربار رفتیم. طناب را به بدن شهید بستیم، چون احتمال تله‌گذاری زیر بدن شهید بود، او را چندمتر روی زمین کشیدیم و وقتی مطمئن شدیم که تلهای در کار نیست، او را در پتویی پیچیدیم و آرام حرکت کردیم. حدود چهل متر از سنگر تیربار دور شدیم، منوّری آسمان را روشن کرد و رگبار گلوله از سنگرهای دشمن بر سر ما بارید. خودمان را داخل گودالی انداختیم و مدّتی آنجا ماندیم تا آتش دشمن کم شد. پیکر شهید را به خط خودی رساندیم. چون منطقه نمکزار بود، بدن شهید فاسد نشده بود. شهید از نیروهای سپاه گرگان بود و محاسن بلند و چهرة زیبائی داشت. شب بعد بچّه های تخریب آمدند و یک سری مواد منفجرة قیف مانند را روی جادّه چیدند و آنها را منفجر کردند؛ امّا به نتيجه‌ای که میخواستند، نرسیدند. یک شب دیگر آمدند و عرض جادّه را به عمق چند متر منفجر کردند. انفجارها شدید بود و تکّه های آسفالت و سنگ و خاک تا چند متر به اطراف پخش میشد. موقع انفجار صدای یا زهرا بلند میشد و ما پناه میگرفتیم تا از پرتاب تکّه های آسفالت در امان بمانیم. کار نتیجه داد، فاصلة بین ما و عراقیها را آب گرفت و مانع خوبی بر سر راه دشمن ایجاد شد. * یک روز بچّه ها صدا زدند: «مؤمنی، هلیکوپتر عراقی.» بلند شدم و از سر خاکریز نگاه کردم. یک فروند هلیکوپتر عراقی، درست در فاصله دویست متری ما، پشت خاکریز خودشان آمادة بلندشدن بود. یکی از بچّه ها به نام میرزائی، قبضة آر.پی.جی آماده روی دوشش بود. نشانه‌گیری و شلیک کرد. موشک به دم هلیکوپتر خورد و آتش گرفت. هلی‌کوپتر که در حال بلندشدن بود، تعادلش را از دست داد و محکم به کمر خاکریز خودشان برخورد کرد و روی زمین افتاد. صدای تکبیر بچّه ها بلند شد. * برای اولین‌بار تانک تی 72، از تانکهای پیشرفتة شوروی سابق، در اختیار عراق قرار گرفته بود و به میدان دشمن آمده بود. موشک آر.پی.جی خیلی بد روی آن عمل میکرد. یکی از آنها بدون ترس روی جادّه حرکت میکرد. یک موشک به طرفش شلیک کردم، به برجکش خورد و کمانه کرد و رد شد. ما در جنگی نابرابر بودیم، دست ما را با تحریمهای سخت بسته بودند و جدیدترین و قویترین سلاحهای مرگبار را در اختیار صدّام جانی قرار میدادند. *** عراقیها یک سنگر تیربار داشتند و خیلی اذیت میکردند. یک قبضه خمپاره‌انداز 60 در خط ما رها شده بود. مسئول آن زخمی شده بود و برای درمان به عقب برگشته بود. سراغ قبضه رفتم. حدود بیست گلوله خمپاره 60 آنجا بود. اصلاً با خمپاره‌انداز کار نکرده بودم. سراغ قبضه رفتم و به یکی از دوستانم گفتم: «من یک خمپاره شلیک میکنم، ببین کجا میافتد و به من گرا بده.» یکی‌یکی گلوله ها را شلیک کردم. آنقدر زاویة خمپاره‌انداز را جا بجا کردم تا اینکه یکی از آن خمپاره ها به سنگر تیربار خورد، امّا اثری روی آن سنگر بتونی و محکم نداشت. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔴فرمانده نیروی دریایی سپاه: نفت ما را هر جای دنیا بدزدند مقابله‌به‌مثل می‌کنیم ♦️زمانی که نفت ملی شد انگلیسی‌هاایران را ترک کردند و خودشان به عراق رفتند و کارگرهای هندی را به هندوستان فرستادند. ♦️دولت ایران برای اینکه نفت را بفروشد مجبور می‌شود ۳ نفتکش ایتالیایی را بارگیری کند. نفتکش‌ها زمانی‌که وارد اقیانوس هند شدند انگلیسی‌ها هر ۳ را توقیف کردند. ♦️خبر به شاه ایران می‌رسد. شاه می‌گوید بگویید انگلیس یک نفتکش را بر دارد و دوتای دیگر را آزاد کند. انگلیس قبول نمی‌کند و شاه می‌گوید پس بگویید دو نفتکش را به انگلیسی‌ها بدهند. ♦️اما امروز گر نفت ما را بدزدند یا نفتکش ما را درهر جای این دنیا توقیف کنند مقابله‌به‌مثل می‌کنیم. دیگر گذشت زمانی که برای غارت اموال مردم ایران بیگانه‌ای گردن‌کشی کند. 🇮🇷پرچم بالا ست شهدای شهرستان مبارکه
سالی که نکوست از بهارش پیداست ⭕️امضای ۱۳ میلیارد دلار قرارداد نفتی/ بزرگترین قراردادهای نفتی یک دهه اخیر 🔹 به نقل از وزارت نفت، بزرگترین قراردادهای یک دهه اخیر صنعت نفت کشور به ارزش بیش از ۱۳ میلیارد دلار در آستانه سالروز ملی شدن صنعت نفت به‌منظور افزایش روزانه ۳۵۰ هزار بشکه‌ای ظرفیت تولید نفت خام ایران با شرکت‌های ایرانی و با حضور محمد مخبر و جواد اوجی امضا می‌شود. 🔸قرارداد توسعه میدان مشترک نفتی آزادگان در غرب کارون که سال‌ها بلاتکلیف مانده بود با تدبیر وزارت نفت دولت سیزدهم برای یکپارچه‌سازی روند توسعه آن امضا خواهد شد، آزادگان به‌عنوان بزرگ‌ترین میدان مشترک نفتی ایران و در مجاورت میدان مجنون عراق و ۸۰ کیلومتری غرب اهواز واقع شده است. 🔹گام نخست در توسعه میدان مشترک آذر برداشته شده است، اکنون وزارت نفت دولت سیزدهم قصد دارد با تکیه بر توان داخلی گام دوم توسعه را کلید بزند، آذر، از نظر ساختار زمین‌شناسی یک میدان نفتی پیچیده به شمار می‌آید، ساختار زمین‌شناسی ویژه، حفاری در این میدان را به یکی از سخت‌ترین و پرچالش‌ترین حفاری‌ها تبدیل کرده است. 🔸میدان نفتی مسجد سلیمان نخستین و قدیمی‌ترین میدان نفتی در خاورمیانه، در شهرستان مسجدسلیمان و استان خوزستان واقع شده است که توسعه مرحله نخست این میدان از سوی شاخه بین‌الملل شرکت ملی نفت چین (CNPCI) در قالب بیع متقابل انجام شد. حال فردا قرار است قرارداد گام دوم توسعه این میدان امضا شود که این موضوع حکایت از پیشرفت شرکت‌های اکتشاف و تولید (E&P) در زمینه توسعه در بخش بالادست صنعت نفت دارد. 🔹قرارداد توسعه سه میدان سومار، سامان و دلاوران واقع در گستره عملیاتی شرکت نفت مناطق مرکزی در غرب کشور فردا در قالب الگوی تازه قراردادهای نفتی ایران شامل توسعه، تولید و بهره‌برداری امضا می‌شود. به آینده،خدا قوت
قسمت ۳۴ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی 🔹به قلم اقدس نصوحی یک روز به ما غذا نرسید. بچّه ها از گرسنگی ضعف کرده بودند. ساعت 2 بعدازظهر برای سرکشی، وارد یکی از سنگرهای نگهبانی شدم. غلامعلی صالحی و اکبر جعفری بی‌حال کف سنگر افتاده بودند. به من گفتند: «مؤمنی، تو خیلی ناقلای. حتماً یک کمپوتی، کنسروی، جایی قایم کردی. اگر یک چیزی به ما بدهی بخوریم، شب تا صبح به جات پاس بخشی میکنیم و تو برو راحت بخواب.» یکی از بچّه ها لباس بادگیر پوشیده بود. انفجار خمپارهای جسد یک نفر عراقی را متلاشی کرده بود، یکتکّه از گوشت بدنش پرتاب شده بود و داخل کلاه بادگیر او افتاده بود. آن را برداشتم و گفتم: «من فقط این تکّه گوشت را دارم.» گفتند: «کجا بوده؟» با خنده گفتم: «همینجا، از یک جنازة عراقی برداشتم.» فهمیدند که سر کارشان گذاشته‌ام. بلند شدند، مرا دنبال کردند و هر چه سنگ‌وکلوخ بود، نثارم کردند. * یک شب بلدوزر آمد و خاکریز ما را کمی بلندتر کرد. عراقیها بدجور خمپاره بر سر ما میریختند. انگار از آسمان آتش می‌بارید. من گاهی با آر.پی.جی جواب آنها را میدادم. به‌محض این که شلیک میکردم، با سرعت خودم را به زیر یک ورق پلیت میرساندم و سرم را روی خاکریز میگذاشتم. بوی تَعُفُّن خیلی بدی آزارم میداد. همه جا تاریک بود و چیزی پیدا نبود. صبح شد. بچّه ها با دیدن من شروع به خندیدن کردند و گفتند: «مؤمنی، چی خوردی؟ چی به صورتت مالیده؟» یکتکّه آینه شکسته پیدا کردم و صورتم را در آن دیدم. قیافة چندشآوری داشتم. روی صورتم یک‌لایه گوشت و خون و چربی بود. رفتم به جایی که پناه میگرفتم. یک جسد عراقی با شکم پاره آنجا بود. من در حقیقت سرم را داخل شکم او میکردم و متوجّه نمیشدم. حالم دگرگون شد. رفتم و کمی آبنمک درست کردم و صورتم را با آن تمیز کردم. * یک شب مصطفی جعفری از پشت تیربارش گفت: «مؤمنی، یک عراقی جلوی تیربار منه.» گفتم: «نخ کلاهت جلو چشمت آویزونه، با چشم های خواب‌آلودت آنرا عراقی می‌بینی.» گفت: «نه، به خدا سرباز عراقیه.» دقیق نگاه کردم. من هم او را دیدم. یک سرباز عراقی در چندمتری خاکریز ما ایستاده بود. یک گروه برای پاتک به نزدیک خاکریز ما آمده بودند و با آتشی که بچّه های ما بر سر آنها ریختند، مجبور به فرار شدند؛ این سرباز جامانده بود و میخواست خودش را تسلیم کند. چند بار به عربی تَعال تَعال گفتم. یکی دو متری جلو آمد و دوباره ایستاد. جثّه ام نسبت به او خیلی کوچک بود. به مصطفی گفتم: «من میروم آن طرف خاکریز و میارمش، اگر خواست مرا با خودش ببرد، هر دو نفرمان را به رگبار ببند.» بااحتیاط به او نزدیک شدم. هیکلش درشت و قدّش بلند بود. دو پا و یک‌دستش تیر خورده و مجروح بود. یک قبضه آر.پی.جی خالی دستش بود. قبضه را از دستش گرفتم. خون زیادی از بدنش رفته بود و ضعیف و بیحال شده بود. مصطفی کمک کرد و با مکافات او را به این‌طرف خاکریز آوردیم. اهل کربلا بود. امدادگر زخمهایش را بست. او را در یک سنگر جا دادیم و یک نفر تا صبح پرستارش بود و به او آب و غذا میداد و رسیدگی میکرد. صبح او را سوار یک تویوتا کردیم و به عقب فرستادیم. برایم دست تکان میداد و به‌جای قدرت الله میگفت: «ابوقادر، خداحافظ.» *** به‌عنوان پاس بخش، شبها به سرکشی نیروهایی که در سنگرهای نگهبانی بودند، میرفتم و نمیتوانستم درست بخوابم. روزها هم مشغول دفع پاتک یا فراهم‌کردن مهمّات و غذا برای نیروهایم بودم و خیلی کم استراحت میکردم. یک شب آنقدر خواب چشم‌هایم را گرفته بود که به‌زور پلک‌هایم را باز نگه میداشتم. برای اینکه خوابم نبرد، با سرنیزه دوتکه چوب کوچک از جعبة صندوق مهمّات کندم و زیر پلک‌هایم گذاشتم تا باز بماند. خیلی زود زیر چشم هایم زخم شد و درد گرفت. مجبور شدم آنها را بردارم. یک‌مرتبة دیگر هم سر انگشتانم را با سرنیزه کمی بریدم و روی آن آب‌نمک ریختم تا از سوزش زخم، خواب از سرم بپرد و بتوانم تا صبح دوام بیاورم. در طول روز هم آنقدر خمپاره 60 روی سرمان میریخت که کلاً خواب از سرمان می‌پرید. سنگرها یک یا دونفره در دل خاکریز ساخته شده بود و حالت جان پناه داشت. یک روز فرصت پیدا کردم تا در سنگر کوچکم، چرتی بزنم. هنوز چشم هایم، ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه