🔹پانزده جمله کوتاه و ناب در استحکام خانواده>>> 🌱
1.خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
2.عزت خانه در دوستی است.
3.ثروت خانه در شادی است.
4.زیبایی خانه در پاکیزگی است.
5.پاکی خانه در تقوا است.
6.نیاز خانه در معنویات است.
7.استحکام خانه در تربیت است.
8.گرمی خانه در محبت است.
9.صفای خانه درمحبت است.
10.پیشرفت خانه در قناعت است.
11.لذت خانه در سازگاری است.
12.سعادت خانه در امنیت است.
13.روشنایی خانه در آرامش است.
14.رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15.ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۶۰
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
آقا یه روزی یک نفر از آسایشگاه ۳ مریض شد و عراقیها به این نتیجه رسیدند که انتقالش بدهند به آسایشگاه ۴ که زیر نظر اسماعیل چاوشی (مُزَمد یعنی امدادگر) باشه من از پنجره آسایشگاه دیدم که یک اسیر همراه نگهبان سمت آسایشگاه ۴ دارند میاند درب آسایشگاه باز شد نگهبان به جلیل مسئول آسایشگاه گفت یک نفر رو با این مریض جابجا کن من سریع رفتم جلو و به جلیل گفتم منو بفرست🥴 جلیل چون رابطه خوبی با من داشت یه تاملی کرد و گفت باشه منم وسایل شخصی ام رو برداشتم و همراه نگهبان رفتم سمت آسایشگاه ۳ 😊 آرزوم داشت برآورده میشد اما خودم باور نداشتم ..اَسرای آسایشگاه ۳ هم از پنجره نگاه میکردند ببین حالا چه کسی داره جابجا میشه..درب آسایشگاه باز شد من رفتم داخل آسایشگاه حسین مبینی همان همرزم من در عملیات کربلای ۴ اومد به استقبالم و باهم دست رو بوسی کردیم 😘تعدادی از اُسرای دیگه هم اومدند با من احوالپرسی کردند ..حس کردم جوّ خوبی بر آسایشگاه ۳ حکم فرما هست 😊 وقت آزادباش و اومدن بیرون بود به اتفاق دیگر اُسرا اومدیم بیرون وقتی در حال قدم زدن بودم یکی از اُسرای شیرازی به اسم مسلم گلستان زاده که مسئول حمام بند ۱ بود اومد پیش من سلام و حال و احوال کرد و خیییلی منو تحویل گرفت😍 حس کردم یه چیزی هست که اینقدر منو تحویل میگیره..یه موقع به من گفت کاکو (برادر) تو پاسداری😳 خنده ام گرفت گفتم ن بابا😂 گفت کاکو (برادر) من پاسدارم باز خندیدم گفتم خُب من چکار کنم که تو پاسداری اما من بسیجی هستم متوجه شدم اینها همش زیر سر حسین مبینی هست 😂 اما باید خیلی مراقب باشم چون این ممکنه اولین کسی نباشه که بهم اطمینان میکنه و این جوری باهام حرف میزنه🙃 حالا باز نمیدونم همان روز بود یا روز بعدش یکی دیگه از اُسرای بوشهری به اسم یوسف از آسایشگاه ۱ اومد پیشم سلام و حال و احوال کرد و گفت برادر شما پاسداری ؟؟؟ خیلی سِفت و محکم و جدی گفتم ن من بسیجی هستم !! بهم گفت من پاسدارم حتی پدرم هم پاسداره توی این بند ۱ همه ميدونند من پاسدارم حتی عراقیها !! کتک پاسدار بودنم رو هم خوردم 😢 ببین روی اِتکت پیراهن جلوی اسمم نوشتم حَرَص یوسف (پاسدار یوسف) برام خیلی جالب بود از اعتمادی که بهم میکردند البته این تازه اول کار بود❤️🌹
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
نوبت شهرداری سرلشکر
آقا مجید یادت نره امروز شهرداری نوبت شماست و باید ظرفهای غذای بچهها رو بشوری!
نه خیر آقا حمید یادم نرفته حواسم هست!
بعداز نهار من پشت میز مجید نشسته بودم و مجید توی حیاط داشت ظرف غذای بچهها را میشست که نگهبان اومد و گفت:
دو نفر ارتشی اومدند با برادر بقایی کار دارند؛
گفتم: بهشون بگو بیان داخل؛
وقتی آمدند دیدند من پشت میز مجید نشستم تعجب کردند و گفتند ببخشید ما با برادر بقایی کار داریم، گفتم تشریف داشته باشید الان میان!
من آن موقع شانزده سالم بود و داشتم پشت میز مجید مجله نگاه میکردم؛
چند دقیقه که گذشت گفتند:
ببخشید برادر بقایی جایی رفتند؟
گفتم: نه دارند ظرفهای غذای بچهها را میشورند!
آنها که حسابی تعجب کرده بودند گفتند ما با برادر بقایی فرمانده سپاه کار داریم ها!
گفتم: بله ما بجز بقایی فرمانده سپاه که الان دارن ظرف میشورند کس دیگهای نداریم!
بعد من رفتم دنبال مجید و گفتم دوتا ارتشی با شما کار دارند؛
مجید گفت: کیا هستند؟
گفتم: نمیدونم از همینهایی که روی دوششون شلوغه و سهتا ستاره اینطرف و سهتا آنطرف دارند؛
گفت: برو منم الان میام؛
وقتی مجید وارد اتاق شد اول رفت دستهاش رو با حوله خشک کرد بعد با آنها سلام و احوالپرسی کرد و گفت جناب سرهنگ چه عجب یاد ما کردید؟
من تازه فهمیدم که آنها سرهنگ هستند،
آنها به مجید گفتند:
ببخشید برادر بقایی این برادر میگفت شما دارین ظرفهای غذای بچهها را میشورین!
بله هرچند روزی هم نوبت منه که ظرف غذای بچهها رو بشورم!
آنوقت این بچهها از شما فرمان میبرند؟
مجید لبخندی زد و گفت:
جناب سرهنگ هنوز مونده تا بسیجیها رو بشناسید!!
این گوشهای از نجابت و بیریا بودن فرمانده قرارگاه کربلا سردار شهید دکتر مجید بقایی بود که در سال ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی فکه به همراه سردار شهید حسن باقری به شهادت رسید!!
براساس خاطره سردار حمید حکیمالهی از سردار سرلشکر شهید دکتر مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا «برگرفته از کتاب اَم کاکا»
🔹 کانال شهدای شهرستان مبارکه
🌹 یادواره ۱۷ شهید اصناف شهرستان مبارکه صبح یک شنبه 18 شهریور 1403،با حضور سردار حسن پور رئیس سازمان بسیج اصناف و بازاریان کشور، رياست بسیج اصناف استان، فرماندار و جمعی از مسؤلین شهرستان ،خانواده معظم شهدا،کسبه و بازاریان شهرستان با روایت گری جانباز و آزاده سرافراز علی اصغر حبیبی همراه با برنامه های متنوع در سالن مهرتاش شهرستان مبارکه برگزار شد.
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔹خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۶۱
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱😔
آقایی که شما باشید حالا وقتی من اومدم آسایشگاه ۳ با یه سِری از اُسرا آشنا و دوست شدم از جمله : جعفر زمردیان 🌹 سید علی قمصری🌹 شهید حسین پیراینده🌹 آقای قاسمی معروف به شوجی🌹 مرحوم محمد دلال🌹 عین الله بچه شمال🌹 جواد و یاسین بچه های زنجان🌹محمدغلامی 🌹و........هرچند اسیر بودیم همگی... اما جَو غالب آسایشگاه مذهبی بود یادم میاد توی این آسایشگاه... ما اول نمازمون رو اول وقت میخوندیم بعدش ناهار یا شاممون رو میخوردیم 🥀 خوب یادم میاد توی این آسایشگاه خیلی از اُسرا اهل نماز شب بودند و این امر برام خیییلی جالب بود🌺😌 حالا چون این ایام مصادف بود با زمان آتش بس و دیگه نه جنگی بود و نه صلح واقعی بود... عراقیها یه کم پیچ فشار رو از روی ما شُل کردند 🥴 حالا مثلا چکار کردند؟؟ بند ۱ و ۲ رو موقع راحت باش و قدم زدن در نوبت صبح و بعد از ظهر اجازه دادند باهمدیگه ادغام بِشند و این کار از لحاظ روحی برای ما خیلی خوب و موثر بود😊 باز اجازه دادند مسئول هر دو بند یکی از خود اُسرا باشه که یادم میاد اول بار یکی از بچه های اهواز بود که اگه اشتباه نکنم فامیلش دَشتی یا دَشتی پور بود😳 حالا چون ما ۷ آسایشگاه موقع راحت باش ادغام میشدیم موقعی که افسر فرمانده اردوگاه میومد... یا آمار بود... توی فرمان نظام جَم فقط یه از جلو نظام خبردار...و عقب گرد بود که انجام میشد👮♂ من اینجا توی بند یک با یکی از اُسرا که بچه زنجان بود به اسم میکائیل علیجانی آشنا شدم میکائیل از غواصان عملیات کربلای ۴ از لشگر عاشورا بود که بعنوان گردان خط شکن در جزیره ماهی عمل کرده بودند😟 از خاطراتی که برام میگفت : که توی جزیره ماهی چه حماسه های که آفریدند و از کُشته های دشمن بعثی پُشته ساخته بودند اما متاسفانه خوب پشتیبانی نشدند که منجر به اسارت آنها میشه😒 نمیدونم چرا اینقدر من به میکائیل اعتماد میکردم مثلا : وقتی فهمید من موقع اسارت فرمانده گروهان بودم روی زمین یه منطقه کوهستانی رو میکشید و به من میگفت طرح عملیاتش رو بگو ببینم؟؟😳 یا توی دشت و صحرا یه طرح مفصل همراه با موانع میکشید روی زمین و به من میگفت طرح عملیاتش رو بگو🧐 واقعا توی اون شرایط خفقان نمیدونم چطور بهش اطمینان کردم ..وقتی درحَد تجربه ام براش میگفتم و سوالاتش رو جواب میدادم...اونم شروع کرد از اطلاعاتی که از فرماندهان لشگر و قرارگاه های سپاه که داشت بهم میگفت😳 حتی تمام اُسرای که پاسدار بودند یا در اردوگاه افراد موثری بودند و نفوذ داشتند رو بهم معرفی کرد
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت
ديدار با خانواده شهيد والامقام مهدی عربی از شهدای نیروی انتظامی در طالخونچه
در این ديدار که با حضور امام جمعه محترم، اعضای شورای اسلامی ، تعدادی از فعالین فرهنگی شهر طالخونچه، رئیس بنیاد شهید، نماینده عقيدتی سياسی و فرمانده کلانتری شهر به نمایندگی از طرف فرماندهی نیروی انتظامی شهرستان مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا تجليل بعمل آمد
شهید مهدی عربی فرزند حجتالاسلام عربی متولد ۵ آذر ۱۳۷۲ شهر طالخونچه، در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ در سن ۲۰ سالگی در حین خدمت به فیض عظمای شهادت نائل آمدند
🔹 دو شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت
دیدار با خانواده شهدای والامقام شهيدان: ابراهیم خرمی و قدرت اله کیانی از شهدای مظلوم اسارت
در این دیدار ها که با حضور معاون محترم فرماندار، رئیس اداره جهاد و کشاورزی و رياست بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه همراه با اهدای پرچم متبرک امام حسین و ابوالفضل العباس علیه السلام مزین به بنام شهيدان خرمی و کیانی انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد
توضیح اینکه شهید ابراهیم خرمی فرزند مرحوم محمد علی متولد ۱۰ دی ماه ۱۳۲۹ شهرستان مبارکه روستای بروزاد در تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۵۹ در جاده اهواز ماهشهر توسط دژخیمان بعثی به اسارت و مظلومانه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند،شهید قدرت اله کیانی فرزند مرحوم حسین در مورخه ۲ مهر ۱۳۴۱ در محله شیخ آباد متولد و در تاریخ ۲۱ تیر ماه ۱۳۶۷ به اسارت نیروی های بعثی و در اسارت مظلومانه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند
🔹 دو شنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۶۲
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
حالا اینجا که من اومده بودم بند ۱ احساسم این بود که جوّ بند ۱ به مراتب خیلی بهتر از بندهای دیگر اردوگاه هستش علت هم این بود که اکثر اُسرای این بند یک دست بسیجی بودند که غالباً اُسرای عملیات های کربلای ۴ و ۵ بودند حالا دیگه یواش یواش این ایام مصادف میشد با مریضی حضرت امام که ما این اخبار رو از تلويزيون عراق پیگیر میشدیم چون هم برای ما و عراقیها مهم بود😔 خُب ما که ناراحت و دَمق بودیم 😕 اما عراقیها که دشمن درجه ۱ ما بودند خوشحال بودند اما واقعاً با این حال که ما اسیر آنها بودیم جرائت نمیکردند خوشحالیشون رو جلوی ما ابراز کنند🥴 چرا ؟؟؟ چون میدونستند ما واقعاً به امام خمینی و جمهوری اسلامی وفاداریم از این جهت نمیخواستند کوچکترین بی نظمی یا شورشی در اردوگاه ایجاد شود ...هر چند ما مفقودالاثر بودیم اما ایجاد بی نظمی و شورش برای آنها هم هزینه داشت😏 تا اینکه یه روزی نگهبان اومد پشت پنجره آسایشگاه و چند مرتبه با صدای بلند گفت : خمینی مُوت ..خمینی مُوت😔 اینجا بود که چوب مرگ توی سَر ما خورد و ما احساس یتیمی کردیم😢 جوّ اردوگاه مخصوصاً بند یک ۱۸۰ درجه عوض شد و اردوگاه ملتهب شد و چشم براه یک جرقه بود که آتشی برپا شود و عراقیها هم در این آتش بسوزند😔 اما ظاهراً فرماندهان ارشد عراقی خیلی عاقلتر از این حرفها بودند چون خوب وفاداری ما ایرانی ها رو در این چند سال محک زده بودند ❤️ از این رو هییییچ عکسالعملی از خودشون نشان ندادند ... یادم میاد صبح نگهبان عراقی به مسئول آسایشگاه گفت بیا تیغ بگیرید جهت زدن موی سر و ریش هاتون ..مسئول آسایشگاه هم بچه زرنگی بود بِهش گفته بود سیدی این اُسرا الان عزادار هستند و ما ایرانی ها رسم داریم که موقع عزاداری موی صورتمان را نزنیم..اگه به اجبار تیغ دادید ممکنه دعوا و درگیری رخ بده و اُسرا از همین تیغ ها علیه خودشون یا شما استفاده کنند🥴 نگهبان بهش گفته بود جدی میگی؟؟؟ گفته بود آره سیدی!!! نگهبان هم از اینکه بهش خبر داده بود تشکر کرده بود ...بعد بهش گفته بود حالا تا چند روز شما عزادارید؟؟؟ بهش گفته بود حداقل ۱ هفته سیدی🌹
ادامه دارد...
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
خاطرات سرهنگ عراقی
عبدالعزیز قادر
🔸 قرارگاه مرکزی لشکرهای سوم و پنجم و دهم و یازدهم هم در شهر بود. البته همۀ این لشکرها در عملیات خرمشهر آسیبهای کلی دیده و دوباره سازماندهی خود را با افراد جدید آغاز کرده بودند. عملیات رمضان در تاریخ ۱۳۶۱/۵/۲۲ آغاز شد و تا تاریخ ۱۳۶۱/۶/۶ ادامه پیدا کرد. در آغاز مرحله اول عملیات، نیروهای اسلام هجوم خود را از سه محور اصلی آغاز کردند عملیات در محور شمالی به سمت شرق بصره بود. نیروهای ما متشکل از قوای لشکر دهم و گردانهای توپخانه و تانک توانستند جلوی نفوذ ایرانیان را بگیرند. البته مواضع موجود در منطقه، مانع اصلی هرگونه پیشروی ای بود و اجازه نمیداد که تانکهای ایرانی به جلو حرکت کنند. وضعیت پیچیده منطقه باعث شد که ایرانیان شب را همانجا توقف کنند و به فکر راه چاره باشند. نیروهای ما در آغاز عملیات کار خاصی انجام ندادند. در محور میانی که از شمال پاسگاه زید آغاز شده بود سه تیپ از ایرانیها به سمت قوای ما حمله ور شدند. در این محور نیز عملیات پیشروی رزمندگان ایرانی، به دلیل موانع دفاعی ما متوقف شد و لشکر سوم عراق در دفاع از این محور تا حدودی موفق بود و تا صبح روز بعد نتیجه خاصی عاید ایرانیان نشد.
در محور جنوبی که از جنوب پاسگاه زید آغاز می شد، نیروهای ایرانی، هجوم شدیدی را به سمت مواضع عراقی ها آغاز کردند. لشکر چهارم عراق عهده دار دفاع از این مواضع بود. با یورش برق آسای ایرانی ها خط دفاعی ما در این محور شکسته شد و با استفاده از اصل غافلگیری که شگرد رزمندگان ایرانی بود و با جنگ و گریزهای پیاپی و قیچی کردن نیروهای ما ایرانی ها توانستند ارتباط نیروهای ما را با یکدیگر قطع کنند و در یک نبرد بسیار شدید مقاومت ما را از بین ببرند و با سرعت، تا عمق ۳۰ کیلومتری خاک عراق نفوذ کنند. نیروهای پشتیبانی ما در کنار نهر کتیبان در شرق اروندرود و حوالی دریاچه پرورش ماهی مستقر بودند. این نیروها، جمعی لشکر نهم زرهی بودند که فرمانده ایــن لشکر، اتومبیل بنز آخرین سیستم خود را همان جا رها کرد و گریخت. نیروهای ایرانی با سرعتی وصف ناپذیر، آن مناطق را تحت تصرف خود درآوردند.
پس از عملیات من به شوخی از فرمانده لشکر نهم پرسیدم: چرا ماشینت را رها کردی و گریختی؟ او با خنده جواب داد: برادر عزیز این آقایان وقتی می آیند حتی فرصت فرار هم به ما نمی دهند؛ یک دفعه مانند موشکهای زمانی، بر سر ما فرود می آیند!.
اینک شهر بصره در معرض تهاجم رزمندگان ایرانی قرار گرفته بود. صدام حسین با فرمانده سپاه سوم تماس گرفت و گفت: «اگر ایرانیان بصره را تصرف کنند خانواده و ایل و تبارتان را به آتش میکشم!» صباح میرزا، که از دوستان نزدیک صدام حسین بود، در یک گفت و گوی خصوصی به من گفت: «هنگامی که رزمندگان ایرانی به نزدیکی بصره رسیدند صدام تمام لوازم شخصی خود را جمع آوری کرده، دستورهایی نیز به مردان خودش برای فرار داده بود. صدام آرام و قرار نداشت، خواب بر او حرام شده بود و مرتباً به روزی که قصد تجاوز به خاک جمهوری اسلامی را کرده بود، لعنت میفرستاد. پزشکان، صدام حسین را تحت مراقبتهای ویژه خود قرار داده بودند. پزشک مخصوصی به نام دکتر سلام الصباغ بر اوضاع مزاجی او نظارت مستقیم داشت. صدام فرماندهان ارتش خود را مورد لعن و نفرین قرار میداد و هشام صباح الفخری را به گاو احمق ملقب کرده بود و ماهر عبدالرشید را سگ حامله می خواند.»
صباح میرزا میگفت با چنین وضعی، اوضاع برای من نیز تحمل ناپذیر بود؛ لذا از صدام اجازه خواستم که به منزل خود بروم. وی این اجازه را به من نداد و گفت که من دیگر به شما اطمینان ندارم؛ لازم است که تو پیش من بمانی.
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
«اِنا لِلّه و اِنا اِلیهِ راجِعون»
بانوی مکرمه «حاجیه خانم علیرضایی » مادر مکرمه طلبه شهید «احمدرضا علیرضائی » پس از سالها صبر و بردباری، ندای حق را لبیک گفته و به فرزند شهیدش پیوست
▪️ضمن عرض تسلیت و همدردی با خانواده محترم شهید، از پروردگار متعال علو درجات برای آن عزیز سفرکرده و شکیبایی و صبر جمیل برای بازماندگان مسألت داریم.
انشاء اللّه روح آن مرحومه در بالاترین مراتب بارگاه قدسی با حضرت فاطمه زهرا (س) محشور و همجوار گردد.
🔹 تشییع پیکر پاک این مادر شهیدپرور روز سه شنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۴۰۳ ساعت ۹/۳۰ صبح از مقابل مسجد امام حسین (علیه السلام) واقع در خیابان شهید بهشتی شهر دیزیچه برگزار می گردد
🔹 بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
انا لله و انا الیه راجعون
جناب آقای دکتر سید محسن طباطبایی امام جمعه محترم شهر دیزیچه
با نهایت غم و اندوه در گذشت پدر خانم گرامیتان
مرحوم شاد روان احمد دادرس را به شما و کانون داغدارتان تسلیت عرض نموده، از ایزد منان برای آن مرحوم غفران ابدی و برای شما و بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.
#بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🇮🇷عاشقان حسینی این عکس را جهانی کنید بسم الله.
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
مراسم سومين و هفتمين روز درگذشت حاجیه خانم صدیقه علیرضایی همسر مرحوم مشهدی محمد علیرضایی و مادر شهید والامقام،احمد رضا علیرضایی
🔹روز پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳،از ساعت ۱۶،الی ۱۸،در مصلی شهر دیزیچه برگزار می گردد
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت
دیدار با خانواده شهيد والامقام محمد علی بهرامی فرزند مرحوم عباس در شهر دیزیچه
در این دیدار که با حضور ریاست محترم بیمارستان محمد رسول الله مبارکه و نماینده بنياد شهید انجام گرفت از مقام شامخ شهدا تجليل بعمل آمد، شهید محمد علی بهرامی متولد، ۸ مهر ۱۳۴۰ دیزیچه در تاریخ ۲۳ تیر ۱۴۶۱ در منطقه عملیاتی جنوب کشور دزفول به فيض عظمای شهادت نائل آمدند.
🔹 سهشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۴
#بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُم
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۶۳
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
خب حالا وقتی متوجه شدیم خبر فوت حضرت امام خمینی صحت داره و تلویزیون عراق هم رسماً از شبکه خبرش اعلام کرد😢 بزرگان بند ۱ مخصوصاً آسایشگاه ۳ به این نتیجه رسیدند که تا یک هفته اصلاً از تیغ های ریش تراشی استفاده نکنند بعدشم همگی عزادار بودن خودمون رو به عراقیها ثابت کنیم و سیاه پوش بشیم😔 آخه ما که لباس سیاه نداشتیم !! اما بعد آتش بس به هر اسیر یک دست لباس نظامی سبز رنگ داده بودند که این لباس رو ما در زمستان می پوشیدیم..آخه خود عراقیها هم در زمستان از این لباس می پوشیدند🥴 خُب حالا هم فصل خرداد و اوج گرما بود در عراق ...ما این لباس رو پوشیدیم البته بیش از ۷۰ درصد اسرا در بند ۱ این لباس رو پوشیدند..وقتی عراقیها متوجه شدند که انگار کار خیلی جدی هستش..شاخک هاشون حساس و فعال شد🧐 اونها هم بیکار ننشستند و شبکه جاسوس هارو در بین اسرا فعال کردند🤥 بعد باز به این نتجه رسیدیم که علناً در آسایشگاه ۳ عزاداری و سینه زنی برپا کنیم .. آخه باشنیدن این خبر ما دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتیم😢 این یک هفته رو برنامه ریزی کردیم و شبها برنامه عزاداری داشتیم😔 خب دقیقاً خبرها هم مو به مو به عراقیها میرسید تا اینکه بعد از یک هفته چشمتان روز بَد نبینه ما دیدیم درب اردوگاه باز شد و سرگردعراقی فرمانده اردوگاه به همراه حدود ۲۰ عراقی دیگه که هر کدام یک باتوم از چوب های جنگلی سِفت و محکم که طول آنها حدود ۱ متری میشد... بعضی شون هم باتوم برقی دستشون بود وارد اردوگاه شدند و فرمان دادند یالا آمار....ما نشستیم صف آمار گفتند یالا سریع داخل آسایشگاه...ما متوجه شدیم یه خواب شُومی برای ما دیدند و جهنمی از شکنجه و عذاب در انتظار ماست🌹
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
#کنترل_ذهن 6
⭕️ در جامعه ما مسائلی هست که کاملا ضد کنترل ذهنه.
1- اوقات فراغت در جوامع شهری افزایش پیدا کرده.
2- ابزار سرگرمی (شیره مالیدن سر آدم ها) زیاد شده.
قدیم که انقدر ابزار بازی و سرگرمی نبود. الان میبینی طرف توی موبایلش هزار جور بازی داره! 📲🕹
کلی اخبار و مطالب سرگرم کننده توی شبکه های اجتماعی وجود داره. انواع نرم افزار ها و...
میگه بیا تا یه چیز جالب بهت نشون بدم!🤓
- چیه میخوای ذهن منو مشغول کنی؟! من چرا باید به اون چیزی که تو میگی فکر کنم؟😒
تو میخوای اراده منو از بین ببری؟
- نه یه چیز جالبه! حرام که نیست!🤓
- خب باشه. مگه من گفتم حرامه؟! همین که سر من رو به یه موضوعی بند میکنه که لازم نیست در موردش فکر کنم پس من نمیخوامش.😒
اگه قرار باشه به هر چیز جالبی توجه کنم ذهن من #هرزه میشه...
آقا من اصلا نمیخوام به چیز جالب نگاه کنم! باید کیو ببینم؟ 😊
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علت برخورد سرد سید بحرالعلوم ره با
ملا مهدی نراقی ره
✅️ بسیار آموزنده و قابل استفاده
⬅️ این کلیپ رو از دست ندید!
🔸️کانال شهدای شهرستان مبارکه
#کنترل_ذهن 8
امروزه ابزار نابود کننده کنترل ذهن با پوشش #سرگرمی فراوان شده.
💢 مثلا موسیقی هرچقدر پر سر و صدا تر باشه، توجه آدم رو بیشتر به خودش جلب میکنه و دیگه اراده ای برای انسان باقی نمیذاره!
چرا این کار رو با خودت میکنی...؟
🔶 چرا به خودت رحم نمیکنی بزرگوار؟
واقعا هیچ چیزی مثل گوش دادن به موسیقی اراده انسان رو از بین نمیره.
⭕️ فرقی هم نمیکنه اگه یه نفر صبح تا شب مداحی هم گوش بده ذهنش داغون خواهد شد.
🔹بله گوش دادن به موسیقی لذت داره ولی این از اون لذت هایی هست که موجب میشه آدم هزاران لذت دیگه رو از دست بده..
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
#تسلیت
#شهادت_امام_حسن_عسکری_ع
✔️ فاطمه امشب به سامرّا عزا برپا کند
✔️ دیده را یاد امام عسکری دریا کند
✔️ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود
✔️خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند
🏴 شهادت مظلومانه یازدهمین پیشوای شیعیان جهان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به پیشگاه فرزند غائبشان امام عصر حضرت مهدی صاحبالزمان عجل الله تعالی ظهوره و به عاشقان و شیفتگان اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت باد.
بنیاد شهید وامور ایثارگران مبارکه
خاطرات اسارت
قسمت ۶۴
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱🌹
آقایی که شما باشید کل بند ۱ رفتند داخل آسایشگاه ها سرگرد فرمانده اردوگاه طبق گزارش های که به دستش رسیده بود توسط جاسوس ها به این نتیجه رسیده بود که اُم الفتنه از نظرخودشون آسایشگاه ۳ هستش😂 و به قول معروف باید سَر این مار در آسایشگاه ۳ زده بشه تا تجربه بشه برای دیگر اُسرا🥴 ما داخل آسایشگاه باز دوباره نشستیم آمار یه موقع دیدیم سرگرد عراقی اومد داخل آسایشگاه مسئول آسایشگاه فرمان برپا ..خبردار داد.. سرگرد عراقی و همراهانش مثل سگ های هار بودند که یه تعداد آهو فلک زده رو به چنگ آورده بودند و آماده بودند که آنها رو تیکه پاره کنند😢 ما هم چشممان که به عراقیها افتاد ضربان قلب مان شروع کرد تُند تُند به زدن از شما چه پنهان من یکی هم میترسیدم هم میلرزیدم 😢 سرگرد گفت بشینید و سرهاتون بالا اول یه مقدار فحش و حرفهای رکیک که در شان خودش و خانواده و طایفه اش بود به ما داد و شروع کرد به تهدید کردن ( ما در شهرمون نجف آباد یه ضرب المثلی داریم که هرکه خربوزه رو میخوره پای لرزش هم میشینه😂 ) یه موقع ما دیدیم چند نفر از همین هموطن های خودمون پدر نامردها از آخر صف آمار بلند شدند و تمام کسانی که در این یک هفته برنامه عزاداری رو مدیریت میکردند رو به سرگرد عراقی معرفی کرد و گفت سیدی اینها هستند😖 من پیش خودم گفتم عجب نامرد و بیشرفی هستند اینها که هموطن خودشون رو به دشمن میفروشند 😞 همراهان سرگرد هم چشم براه و معطل چنین فرصت و زمانی بودند که حسابی دِق و دِلی از کتک و شکنجه در بیارند آخه همه شون که از بیرون اردوگاه اومده بودند بعثی و از وفاداران به صدام بودند 🥴 هر کدوم از اُسرا که توسط جاسوس ها معرفی میشدند بعثی ها مثل سگ هار بهشون حمله میکردند و از آسایشگاه میبردند شون بیرون فکر کنم حدود ۱۰ الی ۱۵ نفری رو جدا کردند بردند بیرون ما فقط صدای یا ابوالفضل یا حسین یا زهرا آخ آخ آخ آخ رو میشنیدیم و صدای گریه هاشون رو😢😔 وقتی آنها رو خوب زدند اومدند سراغ ما...بخاطر خوش خدمتی جاسوس ها اونها رو یه کنار آسایشگاه نگه داشتند و تمام آسایشگاه که تقریباً بیش از ۸۰ نفر میشدیم چِپاندند تَه آسایشگاه و دِ بزن😂 حدود ۲۰ سرباز بعثی از سر شوق نمیدانستند چه جوری مارو بزنند فقط باتوم ها چوبی و برقی بود که بالا و پائین میرفت و توی سَر دست و پا و بدن ما اصابت میکرد😂 از بس که ما روی هم دیگه چِپیده بودیم سه طبقه رو همدیگه سوار بودیم فقط آخ و اوخ و ناله میکردیم و دستهامون رو سپر سَر و صورت خودمون قرار داده بودیم شاید حدود یک ساعتی جاتون خالی یه کتک مفصلی خوردیم😂 اینقدر زدند که خودشون خسته شدند که به هِن هِن و نَفس زنان افتادند دیگه از فرط خستگی خودشون دست از سر ما برداشتند😂 حالا اونهای هم که بیرون بودند رو آوردند داخل آسایشگاه وقتی ما چشممان به اونها افتاد به کتکی که خودمون خورده بودیم راضی شدیم😂
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
▪️انالله و انا الیه راجعون
خادم مسجد آدینه اگر بودم دوش
از دم پیر مغان خازن میخانه شدم
💠 مراسم بزرگداشت درگذشت جانسوز خادم پرتلاش مسجد جامع مبارکه ، زائر اربعین حسینی (ع) مرحوم کربلایی اکبر قاسمی و فرزند دلبند ایشان خادم الحسین (ع) مرحوم کربلایی امیرمهدی قاسمی برگزار می گردد
🔶زمان: پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۰صبح
🔶 مکان: مسجد جامع مبارکه
💥از عموم مردم ولایتمدار دعوت به عمل می آید جهت قدردانی از خدمات ارزشمند ایشان در این مراسم شرکت نمایند .
♦دفتر امام جمعه شهرمبارکه
♦ هیات امنا مسجد جامع
♦شورای فرهنگی مسجد جامع
♦ستاد برگزاری نماز جمعه شهر مبارکه
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
21.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ هفدهمین یادواره شهدای شهر طالخونچه
🔅زمان: روز پنجشنبه ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۳، همراه با نمازمغرب و عشا
📌مکان: در جوار تربت پاک شهیدان، گلستان شهدای شهر طالخونچه
#شهدا_پیشگامان_مقاومت_و_ایثار
ستاد یادواره شهدای شهر طالخونچه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور به روح مطهر امام حسن عسکری(ع)، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم غزه فلسطین، و شهدای سومین هفته شهریور شهرستان مبارکه
شهیدان:
مسلم صفایی
نجات علی ابراهیمی
علی جباری
نعمت اله عشوری
خیر اله توکلی منش
اسماعیل یزدانی
سید احمد زمانی
خلیل حاج محمدی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔹 قاری قرآن جناب آقای علیرضا درویشان
🔹 صفحه ۱۴۱، سوره مبارکه انعام،آیه ۱۲۰
🔹 زمان جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳، سی دقیقه قبل از شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه
🔹 مکان مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
#دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت آزاده و جانباز سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۶۵
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱🌹
آقا ما وقتی همگی در آسایشگاه ۳ جاتون خالی کتک مفصلی خوردیم عراقیها درب آسایشگاه رو بستند و رفتند..حالا دیگه از قول خودشون با این زرنگی که اِدعاشو داشتند اینجا خِفت خوردند و رو دست🥴 ما توی آسایشگاه با جاسوس ها تنها شدیم حالا یه تعدادی هم که بهشون شک داشتیم اینجا توی این برنامه لُو رفتند و رسوا شدند ما هم یه کم که چشمهامون باز شد و از شدت کتک ها از گیجی خارج شدیم به جاسوس ها گفتیم فُلان فُلان شده ها آدم فروشی میکنید؟؟😂 حالا اینها حدود ۱۰ الی ۱۵ نفر ماهم حدود ۸۰ نفر و عصبی آقا یه موقع مثل جرقه بود که به یک منبع بنزین بیفته آسایشگاه منفجر شد ما هم دِ بزن به قصد کشتن میزدیمشون 😂 این پدر نامرد ها هم میله های پنجره رو گرفته بودند و فریاد میزدند سیدی سیدی نگهبانها رو جهت کمک صدا میزدند 😂 سرگرد تازه رسیده بود دَم درب اردوگاه که بِره بیرون.. نگهبان بهش گفته بود آسایشگاه ۳ دوباره شورش شده یه موقع مادیدیم سرگرد با همراهان وحشی اش مثل اَجل مُعلق رسیدند پشت پنجره ها دیدند عجب بزن بزنی شده 😂 حالا ماهم قبلش که کتک خورده بودیم پیش خودمون فکر میکردیم که دیگه بدتر از این اش مرگ هست پس چه بهتر اول جاسوس ها بمیرند🥴 سرگردعراقی بنا کرد از بیرون فحش و ناسزا بده و مارو تهدید به مرگ کنه ...اما دید نخیر اگه زود اقدامی نکنه ممکنه چند جنازه روی دستش بمونه اینم توسط خود اُسرا که شورش کرده بودند و همدیگه رو زده بودند🙄 آقا ما یه موقع دیدیم درب آسایشگاه باز شد و سرگرد و همراهان وحشی اش وارد آسایشگاه شدند اما خیییلی مراقب خودشون بودند 🥸گفت یالا آمار...ما دوباره نشستیم سر آمار ...جاسوس ها هم وِلو روی زمین و زخمی و خون آلود اگه شاید یک دقیقه دیگه عراقیها به موقع نرسیده بودند اُسرا تمام جاسوس هارو کُشته بودند😜 یه موقع سرگرد دوباره به یکی از جاسوس ها گفت کدومشون شمارو زدند؟؟؟ گفت سیدی همشون😂 آقا جاتون خالی دوباره سربازان بعثی مثل سگ هار افتادند به جان ما و دِ بزن حالا ماهم توی صف آمار سرپا نشسته بودیم و سرهامون پائین آنقدر زدند و زدند و زدند تا خسته شدند 😢😔 سرگرد فرمانده اردوگاه دید اگه باز دوباره این جاسوس ها توی آسایشگاه بمانند همین دردسر هست تصمیم گرفت جاسوسها رو از ما جدا کنه آقا جاسوس ها رو بردند بند۴ آسایشگاه ۱۴ خُب حالا آسایشگاه ۳ شد یک دستِ یک دست ما مطمئن شدیم دیگه جاسوسی وجود نداره و هر کاری که خواستیم بکنیم راحت بودیم یه ضرب المثلی هست که میگه خدایا یه شَرّی برسان که خیّر ما توش باشه😂😂
ادامه دارد...
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
❇️ هفدهمین یادواره شهدای شهر طالخونچه
روز پنجشنبه ۲۲ شهریور ماه ۱۴۰۳، همراه با نمازمغرب و عشا با حضور مسؤلین، ائمه جمعه ،خانواده معظم شهدا، پیشکسوتان جهاد و شهادت، و احاد مردم شهیدپرور و مؤمن شهر طالخونچه
در جوار تربت پاک شهیدان، گلستان شهدای طالخونچه با روایت گری سردار هاشم پور فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) برگزار شد
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌎کسانی که ایثار را هم شرمنده کرده اند .
تصویر تیرخوردنش را در تلویزیون زیاد دیدیم.
💥حالا خودشو ببینیم. خیلی دیدنی است.
🌹 شادی روح شهدا صلوات
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شال سبز شهید معماریان
دیدن این ویدئو رواولا ازدست ندید وثانیا به احترام شهدا تاآنجا که میتوانید انتشار دهید
خیلی قشنگه رزق امروزمون
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
🌹 راز یک معامله ی شیرین
تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا
باارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.
منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.
منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد.
گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.
اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه
حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟
گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟
ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
🖌 #داستان اموزنده
#کانال شهدای شهرستان مبارکه
خاطرات اسارت خود نوشت جانباز و آزاده سرافراز محمد علی نوریان
قسمت ۶۶
موضوع : زندگی در شرایط سخت اردوگاه مفقودین تکریت ۱۱ 😔
آقا وقتی که ما کتک مفصلی بخاطر عزاداری فوت حضرت امام خوردیم و جاسوس ها هم از جمع ما جدا شدند باز عراقیها وِل کُن معامله نبودند🥴 ما رو حداقل ۱۰ روزی،در آسایشگاه زندانی کردند!! خُب این یعنی چی؟؟ حق هواخوری و قدم زدن بیرون آسایشگاه رو نداشتیم به اضافه حمام و نظافت و توالت رفتن😞 یه سطل ۳۰ لیتری بدون درب داخل آسایشگاه بود حالا تعداد ما هم ۱۰۰ نفر (جاسوس ها که رفتند دیگر اُسرا جایگزین شدند) یعنی ما ۱۰۰ نفر باید هم ادرار و مدفوع خودمون رو داخل این سطل انجام میدادیم😖 چون این سطل درب نداشت عجیب بوی تعفن و کثافت فضای آسایشگاه رو گرفته بود .. راحت بِگم آسایشگاه شده بود یه توالت به تمام معنا 😕 فقط در روز یک مرتبه صبح و بعدازظهر اجازه داشتیم سطل توالت رو ببریمش بیرون و داخل توالت خالی کنیم !!! خُب سه وعده صبحانه و ناهار وشام رو هم میگرفتیم و دیگه هَمش داخل آسایشگاه بودیم واقعاً وضعیت سخت و اَسفباری بود من یه چیزی میگم و شما یه چیزی میشنوی😥 یادم میاد من توی آسایشگاه مسئول تعمیر سطل های چای و سطل ادرار بودم اگه سطل میشکست یا تَرَک بر میداشت من تعمیرش میکردم🙃 حالا چه جوری؟؟ اول کنار و امتداد شکستگی رو با میخ یواش و مهارت خاص سوراخ میکردم بعدش با سیم مسی محکم میدوختم بعدش دمپای های کهنه رو با حرارت شمع آب میکردم و میریختم روی محل تَرَک یا شکستگی😟 که معمولا اکثر مواقع جواب نمیداد و چون جنس دمپای ها خوب نبود وِل میکرد بعدشم دمپای ها کثیف و مرکز میکرب بودند🤨 به این نتیجه رسیدم از درب پلاستیکی سفید رنگ قوطی های شیرخشک استفاده کنم که هم چسبندگی خوبی داشتند و هم بهداشتی بودند🌹
ادامه دارد..
@shohadamobareke
کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆
https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8
مسجدی ها 👆👆
@mobsetad
کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆
@setad_mobarakeh👈
کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
#کانال کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇
@pishkesvatanemobarakeh
#بنياد شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
# دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه