eitaa logo
پا به پای شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
7.2هزار ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️بسم رب الشهدا❇️ 🌷جثه‌ ریزی‌ داشت‌ و مثل‌ همه‌ بسیجی ها خوش‌ سیما بود و خوش‌ مَشرَب‌. فقط‌ یک‌ کمی‌ بیشتر از بقیه‌ شوخی‌ می‌کرد. نه‌ اینکه‌ مایه‌ تمسخر دیگران‌ شود، که‌اصلاً این‌ حرف ها توی‌ جبهه‌ معنا نداشت‌. سعی‌ می‌کرد دل‌ مؤمنان‌ خدا را شادکند. 🔸️از روزی‌ که‌ آمد، اتفاقات‌ عجیبی‌ در اردوگاه‌ تخریب‌ افتاد. لباس های‌ نیروها که‌ خاکی‌ بود و در کنار ساکهای شان‌ افتاده بود، شبانه‌ شسته‌ می‌شد وصبح‌ روی‌ طناب‌ وسط‌ اردوگاه‌ خشک‌ شده‌ بود. ظرف‌ غذای‌ بچه‌ها هر دو، سه‌ تا دسته‌، نیمه‌های‌ شب‌ خود به‌ خود شسته‌ می‌شد. هر پوتینی‌ که‌ شب‌بیرون‌ از چادر می‌ماند، صبح‌ واکس‌ خورده‌ و برّاق‌ جلوی‌ چادر قرار داشت‌... او که‌ از همه‌ کوچکتر و شوختر بود، وقتی‌ این‌ اتفاقات‌ جالب‌ را می‌دید، می‌خندید و می‌گفت‌:" بابا این‌ کیه‌ که‌ شب ها زورو بازی‌ در می‌آره‌ و لباس‌ بچه‌ها و ظرف‌ غذا را می‌شوره‌؟" و گاهی‌ هم می‌گفت‌: "آقای‌ زورو، لطف‌ کنه‌ و امشب‌ لباس های‌ منم‌ بشوره‌ وپوتین هام‌ رو هم‌ واکس‌ بزنه‌." 🔹️بعد از عملیات‌، وقتی‌ "علی‌ قزلباش‌" شهید شد، یکی‌ از بچه‌ها با گریه‌ گفت‌:" بچه‌ها یادتونه‌ چقدر قزلباش‌ زوروی‌ گردان‌ رو مسخره‌ می‌کرد؟ زورو خودش‌ بود و به‌ من‌ قسم‌ داده‌ بود که‌ به‌ کسی‌ نگم‌." 🇮🇷اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇 🌸🌿🌸🇮🇷🌿🌸🇮🇷🌿🌸 🆔️@shohadapabepa eitaa.com/shohadapabepa 🌸🌿🌸🇮🇷🌿🌸🇮🇷🌿🌸🌿 📡 اینجا پا به پای شهداست...👆
✏خاطره‌نویسی شهیدان باید تقویت بشود. 🎙رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار ستاد مرکزی کنگره ی ملی شهدای سبزوار و نیشابور 🇮🇷 بحمداللّه ماجرای خاطره‌نویسی شهیدان، یک ماجرای راه‌افتاده‌ای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندیِ کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند ان‌شاءاللّه و استفاده کنند. 💻 Farsi.Khamenei.ir ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇 ╔═══🇮🇷🍀 ࿇🇮🇷🍀 ═══╗ 🆔️ @shohadapabepa eitaa.com/shohadapabepa ╚═══🌸🇮🇷 ࿇🌸🇮🇷 ═══╝ 📡 کانال تخصصی "پا به پای شهدا" پیشگام در ترویج فرهنگ ناب دفاع مقدس و محور مقاومت
📨 🟢شهید مدافع‌حرم 🔷آخرین نگــــاه در وداع آخــــر 🎙راوے: پدر شهید 💚يادم نمی‌رود كه بهمن۱۳۹۴ اصرارهای محمدرضا شدت گرفت. می‌گفت بابا بگذار من بروم اما دلم راضی نمی‌شد و می‌گفتم نه. عراق زياد می‌رفت و با وجود آنكه به مناطق جنگی هم اعزام می‌شد، اما من مشكلی نداشتم. 💙اين‌بار كه به من گفت می‌خواهد سوريه برود، نگران شدم. مخالفتم به همان دليل عاطفه پدر و پسری بود اما آنقدر گفت تا اينكه بالاخره به سراغ نقطه ضعفم رفت و واقعه‌ی عاشورا را تعريف كرد. 💚گفت آيا روز عاشورا امام حسين علیه‌السلام جلوی حضرت علی‌اكبر علیه‌السلام را گرفت؟ همه‌اش می‌ترسيدم من را در منگنه اين واقعه بگذارد که گذاشت. ديگر نتوانستم جلويش را بگيرم. رفت و من فقط زمانِ رفتنش همان كاری را كردم كه امام‌‌حسين علیه‌السلام كرد. 💙وقتی رفت، از پشت، قد و بالايش را سير برانداز كردم. دوستش تعريف می‌كرد كه محمدرضا در سوریه به او گفته بود «وقتِ خداحافظی برنگشتم پدرم را نگاه كنم تا مبادا چشمم به چشمش بيفتد و علاقه‌ی بین‌مان اجازه ندهد که به سوریه بروم!» 📡 کانال پا به پای شهدا 🆔 @shohadapabepa
📌تولد درمحضر عقیله بنی هاشم حضرت زینب س 📆 دوتا تولد داشت ۶فروردین تولد اصلی بود اما در شناسنامه ۱۵فروردین ثبت شده بود. 🔹همیشه دوتا تولد براش برگزار می‌کردیم.بماند که روز جوان ، روز نوجوان ،روز پاسدار و...هم باید براش هدیه می‌گرفتیم. ▪️آخرین تولد من(خواهر)بهم پیام داد : چی برات بخرم؟گفتم هیچی نمیخام این مسخره بازیا رو جمع کنیم. ▫️گفت:اصلا هم مسخره بازی نیست. برام یه عطر گرون قیمت خرید. بعد بهم گفت نگران نباش باید چندجا تلافی کنی. 🔻تولد۲۳سالگیش رو درمحضر عقیله بنی هاشم خانم حضرت زینب بود حسین جان تولدت مبارک عزیز برادرم. 🎙راوی:خواهر شهید 📡 نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا⤵️ 🆔 eitaa.comshohadapabepa
💌 🌕 شهید مدافع‌حرم ♨️دوران دفاع مقدس 🌷سردار اسکندری هميشه يک دلواپسی داشت كه از دوستان شهيدشان جامانده است. در مدت حضورش در دفاع‌مقدس، من و مادر شهيد در ستاد پشتيبانی جنگ فعاليت داشتيم. مادر ايشان خيلی فعال بودند؛ از پختن نان بگيريد تا بافتن پليور برای رزمندگان اسلام؛ هر آنچه در توان داشتيم، انجام می‌داديم. 🇮🇷 سردار عبدالله اسکندری به مدت ۸۴ماه در جنگ و جبهه حضور داشت که در اين مدت ۹بار مجروح شدند و ۲۵درصد جانبازی داشتند. او همرزم سردار جاويدالاثر حاج احمد متوسليان بود. 📡 کانال پا به پای شهدا 🆔 eitaa.com/shohadapabepa
📨 🟢 شهید مدافع‌حرم 🚖 شاسی‌بلند را کِی به ما می‌دهید؟ 🌴به روایت همسر شهید: مهدی خیلی شوخ بود. دفعه اول که رفته بود، من خانه‌ی مادر شوهرم بودم که تماس گرفت. شماره‌اش معلوم بود اما من توجه نکردم. تلفن را برداشتم، دیدم آقایی سلام‌علیک کرد و گفت: «شما خانم موحدنیا هستید؟»، گفتم: «بله!» 💙مِن‌مِن‌کُنان گفت: «همسرتان...». با حالِ بدی گفتم:«آقا همسرم چی؟!» گفت:«همسرتان به درجه رفیع شهادت رسیدند.» من بغض کردم. یک‌لحظه خواهر شوهرم فهمید و به من اشاره کرد که این شماره‌ی مهدی است و اذیّتت می‌کند. منم خنده‌ام گرفت اما خودم را کنترل کردم. 🌴با لحن شوخی-جدی گفتم:«آقا ولش کن! این شاسی‌بلند را کِی به ما می‌دهید؟» با این جمله، مهدی فهمید دستش برایم رو شده و زد زیر خنده، گفت:«تو چقدر نامردی! منو به شاسی‌بلند فروختی؟» گفتم:«تا تو باشی مرا اذیّت نکنی!» 🌸 🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸🍃🌺 🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺 📡 کانال پا به پای شهدا 🆔 eitaa.com/shohadapabepa