eitaa logo
شهدای شهرستان قاینات
28 دنبال‌کننده
492 عکس
146 ویدیو
1 فایل
معرفی و سیره شهدا و رزمندگان شهرستان قاینات ارتباط با ما : @eshgh_alahi
مشاهده در ایتا
دانلود
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_17 #پارتی بازی نداشت حسن عماد الاسلامی (برادر همسر شهید ) می گوید: تازه جزئ نیروهای کادر سپاه شده بودم . .....بعد مدتی رفتم تیپ ویژه #شهدا ، با خودم فکر کردم که #محمود مرا می فرستد تدارکات ، حکمم را نوشت گفت :« برو کارگزینی » وقتی حکم را خواندم دیدم نوشته بود " به واحد اطلاعات معرفی شود" . در بین نیروها تبعیض قائل نمی شد » و گفت " حسن تا می توانی اطراف من نیا ، و از من چیزی را نخواه ". آهی کشید و ادامه داد " از این گذشته وقتی هی بیای پیش من ، می ترسم نتونم از پی اون فرماندهی و مسئولیتی که #خدا و اهل بیت از خواسته اند یر بیام و در نهایت بین تو و بقیه نیروها تبعیض قائل بشم و ...." » کانال شهدای شهرستان قاینات @qaen1398
هر گاه شب جمعہ شهدا را یاد ڪردید آنها شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند . پنج شنبه و یاد با صلوات بر محمد و آل محمد کانال شهدای شهرستان قاینات @qaen1398
هدایت شده از سنگرشهدا
صدای پای یار مهربان از ره می‌آید سر‌آید غصه‌ی هجران یاران ، مهدی آید خدا داند که من جز آن صنم یاری ندارم به غیر از انتظار وصل او کاری ندارم خوشابحال که به وصل او رسیدند.⚘ 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
  متولد شهرستان «خرم بید» استان روستای «شهید آباد» ایشان زمان جنگ مکانیک بود . ایشان بعد شهادت پسر عمویش، به نام غلامرضا اکبری ، با تعدادی از همرزمان شهید به زیارت گلزار رفت و سر قبرپسرعمویش نشست ، بعد با زبون کرولالی خودش سعی کرد چیزی را حالی رفقایش کند . رفقا گفتند: چی می گی بابا ؟!  مثل همیشه ، زیاد محلش نذاشتند. عبدالمطلب اما اصرار داشت که منظورش را به بچه ها بفهماند. اما چون فهمیدن اشاره ها و سر و صداهای سخت بود ، بچه ها زیاد جدی نگرفتند. آخرش دید نمی فهمند ، بغل دست قبرِ غلامرضا ، روی خاک  با انگشتش یه دونه چارچوب قبرکشید و رویش نوشت : اکبری . بعد به ما نگاه کرد گفت و با همان زبان گنگش گفت : نگاه کنید! رفقا خندیدند، گفتند آره بابا ! نگهش داشتن واسه تو و... از این دست شوخی ها. واقعا کسی جدی اش نگرفت. می گویند ، عبدالمطلب که دید همه دارند می خندند، مثل همیشه ساکت شد و رفت توی لاک خودش. سرش را انداخت پائین . نگاهی به نوشته های خاکی اش انداخت و با دست پاکشان کرد. می گویند، ، فردای همان روز رفت به جبهه. حدود ده روز بعد هم جنازه اش برگشت. رفقا ، هیچ کدام در حال و هوایی نبودند که ده روز قبل را به خاطر بیاورند ، اما بعد از پایان مراسم خاکسپاری ، یواش یواش یادشان آمد. را درست همان جایی دفن کرده بودند که ده روز پیش با انگشت نشان داده بود. 🇮🇷کانال شهدای شهرستان 🇮🇷 @qaen1398
  محمود کاوه کم هستند انسانهایی که در راه خدا مالشان را نثار کنند وقلیل اند انسانهایی که در راه خدا جانفشانی کنند.ما انسانهای اهل زمین ما مادی پرستان و گیرافتاده های قفس نفسانی از خدا چه می خواهیم و این انسانهای آسمانی چه؟ اگر  به ما یک کوه طلا بدهد می گویم این کم است و کوه دیگری طلب می کنیم و اگر کوه دوم را بدست آوریم باز می گوییم دشتی از طلا به ما بده و این خاصیت زیاده خواهی و جاه طلبی ما اهل دنیایی هاست. شهوات، قدرت، شهرت و تجملات ما را چنان اسیر کمند خود کرده که از خدا و وصال او دور افتاده ایم. این  با آنکه می توانستند در سایه آرامش دنیا و در کنار زندگی کنند از همه چیز دست شستند و نغمه  سر دادند و به  پیوستند. یاد و خاطرشان گرامی. 🇮🇷 کانال شهدای شهرستان قاین @qaen1398
تو وصیتنامه ش نوشته بود: اگر جنازه ام را که آوردند ، دست راستم روی سینه ام بود منظورش این است (بدین معناست) که من امام حسین یا امام زمان را دیده‌ام و سلام هم کردم و این آرزوی دیرینه ام براورده شده است... و پیکر مطهرش اینچنین بود که در عکس مشاهده مےکنید؛ بله... نوڪر رُخ ارباب، نبیند سخت است اما شهید، نظر مےڪند به وجهُ‌الله.... =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄