#سبک_زندگی_شهید_کاوه_23
#کمک_خرج_پدر_بود
برای اینکه وضع مالی خوبی نداشتیم از مغازه نزدیک خانه مان می رفتیم پسته می گرفتیم و مغز می کردیم ، این کار گاهی تا یک دو ساعت بعد از نیمه شب طول می کشید. به #محمود می گفتم:« اصلا چرا باید اینقدر زجر بکشیم وپسته بشکنیم بلند شیم بریم بخوابیم.» #محمود هم با وجودی که مثل من خسته بود می گفت : « نه اول اینها رو تمام می کنیم ، بعد میریم می خوابیم ، هرچی باشه ، ما هم به اندازه خودمان باید به #بابا کمک کنیم .»
دستمزد ناچیز کار را در قلّک ، پس انداز می کردیم . با دو سال پول هایمان ، #محمود برای مادرم یک اجاق گاز خرید و بعد هم توانستیم یخچال بخریم .
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_24
#در کار #نظم را رعایت می کرد
هر کس که دیر به جلسه می آمد ، #محمود نمی گذاشت بیاید توی اتاق ، می گفت :
« حق نداری پا تو، توی جلسه بگذاری .همان پشت در بایست کارت دارم » .
جلسه که تمام می شد به طرف می گفت :« تا حالا شده #دشمن بیاید 10 دقیقه فرصت بدهد مسلح شوی بروی طرفش شلیک کنی ؟» می گفت:« ما نیروی ضربتی هستیم . اولین اشتباه ما ، آخرین اشتباه است ».
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_25
#عملیّات_روانی_انجام_می داد
وقتی #محمود مجروح شده بود . توی شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی می دادند به هم ، همراه با رقص و خنده و این چیزها .
#محمود گفت :« آمدند به خودم گفتند ، حسابی زخم و زار بودم نمی توانستم تکان بخورم ، ........نمی شد نشست و دید بچه ها روحیه شان را باخته اند . لباس فرم پوشیدم ، پوتین پام کردم ، رفتم توی شهر ، قرص و محکم راه رفتم توی بازار ، جایی که مردم میزدند و می رقصیدند .»
گفتم:« برای چه #جشن گرفته اید ؟» کسی می گوید :« #کاوه مُرده ، بفرما دهن خود را شیرین کن . خنده هم بکن .»
#محمود صاف می ایستد و با درد می گوید :« #کاوه منم هنوز زنده ام ، به کوری چشم آن هایی که نمی توانند ببینند .»
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_۲۶
از نیروهای تحت امرش غافل نبود
همسر ایشان می گوید :« شبی که مادرش به او خبر بابا شدنش را داد آمده بود خانه ، موقع خواب دیدم فکر می کند ، گفتم :« می شود بگویی به چه فکر می کنی ؟» گفت :« به بچه ها .» گفتم :« #بچه ها ؟کدام بچه ها؟ هنوز که بچه ای در کار نیست . این یکی هم تا دنیا بیاد .....»
#محمود گفت :« بابا من بچه های #جبهه را می گویم» ساکت شدم .
گفت :« من اینجا راحت تو این جای گرم و نرم خوابیده ام و آنها توی سرمای #سنگرهای #کردستان خوابشان نمی بره ».
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_27
#با رزمندگان در همه لحظات همراه بود
خبر آوردن که در روستای "بوستان بیک" بولدوزر مهندسی خراب شده است ، خواستیم برویم همراهمان آمد . بهش گفتیم :« حالا که آمدی بمان پاسگاه ژاندارمری استراحت کن . ماخودمون هستیم .»
#محمود گفت:« نه اینجا کنار بچه ها باشم خیالم راحت تره. » و ماند .
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_29
#به_حلال_و_حرام_اهمیت_میداد
همرزم شهید "علی #خدمتی" نقل می کند که :«سال 62 روستای "قوریچای " را آزاد کردیم . و من جزو گرهان احتیاط بودم در پادگان "پسوه" . داخل چادر استراحت می کردم که کس از بچه ها صدام زد که :« پاشو ....پاشو، برادر #کاوه باهات کار دارد » ...رفتم پشت بیسم .ساعت 5/1 صبح بود
.#کاوه گفت:« خدمتی یه مقدار پول بردار سریع خودت را برسان اینجا» گفتم :«چقدر ؟» گفت :« 40 ،50 هزار تومان.» گفتم :« این موقع شب!»
با تحکّم گفت :« بهت می گم 40، 50 هزار تومان بردار بیا ، برای چی سوال می کنی ؟» گفتم :«چشم، ردیفش می کنم » خلاصه پول را از پشتیبانی گرفتم و مسافتی حدود 20 کیلومتر را در شب طی کردم . رفتم بالای کوه ، مستقیم رفتم پیش" #محمود " و بعد سلام گفتم :« پول رو آوُردم » .
به یکی از بچه ها گفت :« با خدمتی می رین خونه اون بنده خدا ، پولش رو حساب می کنین » در بین را پرسیدم جریان چیه؟» گفت:« غذا کم بود ، شام کم آمد . بچه ها از اهالی روستا یکی دو ،گوسفند، گرفتند برای غذا ، صاحبشان آمده پولش را بگیرد ، گفته:« شما صبح می رین ، من باید پولم را از کی بگیرم.» وقتی دید دل نگران است . دو تا از بچه ها را گذاشت خونه طرف ، گفت:« اینها پیشت امانت باشند ، تا موقعی هم که پول دستت نرسید ، از این جا تکون نمی خورن ». طرف خیالش راحت شد و همراه بچه ها رفت حالا ما داریم می ریم پولش رو بدیم و بچه ها رو آزاد کنیم »
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_31
#با_ظلم_و_ظالم_مبارزه _میکرد
#رسول_اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم ) :« مَن أَخذَ لِلمظلوم مِنَ الظّالم ِ کان معی فی الجنَّه مصاحبا».
«هر كس داد #مظلوم را از #ظالم بگيرد، در #بهشت با من يار و همنشين باشد»
سال 1375 با اوج گرفتن تظاهرات و اعتراضات مردمی علیه نظام شاهنشاهی حاج محمد و #محمود هم به صف انقلابیون پیوستند و به شدت درگیر شدند . کار به جایی کشید که یک روز خبر آوردند "محمود" تیر خورده و تا 24 ساعت از او بی خبر بودند .
سخنران از #شیطان می گفت ، واز وسوسه های بیشمارش و از این که دیده نمی شود . #محمود گفت :« ولی من شیطون رو می بینم » سخنران ناراحت شد که حرفش قطع شده . گفت :« تو شیطون رو کجا می بینی پسر ؟»
#محمود گفت :« تو کاخهای تهران » . زمان شاه عکس اولین شهید مشهد را محمود انداخته بود . توی چهار راه خسروی .
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_33
#ورزشکار بود
#محمود در بعد آمادگی جسمانی ، هیچ گاه از #ورزش غافل نمی شد . با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی ، آمادگی رزمی آنها را بالا می برد .
همواره برای تشویق بچه ها می گفت :« موفقیتهای من در کوههای #کردستان ، مدیون #ورزش است » .
11 تیر 1363 بین" گردان امام #حسن ( علیه السلام )" و گردان "حضرت #رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) " مسابقه فوتبالی برگزار شد که #محمود کاپیتان یک گروه بود و با بچه ها بازی می کرد.
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_36
#فروشی_نیست!
دختر یک آدم #طاغوتی بود. یک روز آمد در مغازه. یادم نیست چه می خواست؛ ولی می دانم #محمود چیزی به او نفروخت. دختر عصبانی شد، تهدید هم کرد حتی!
شب با پدرش آمد دم خانه مان. نه گذاشت نه برداشت، محکم زد توی گوش #محمود! محمود خواست جوابش را بدهد، پدرم نگذاشت. می دانست پدرش توی دم و دستگاه #رژیم، برو بیایی دارد. هر جور بود قضیه را فیصله داد.
دختره، دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه. محمود چیزی به او نفروخت که نفروخت؛
🌷 می گفت: «ما به شما بی حجاب ها، هیچی نمی فروشیم.»🌷
ساکنان ملک اعظم1، شهید کاوه، ص4
#مقام_معظم_رهبری:
بايد مسائل ارزشى اسلام در جامعه ما احيا بشود و مسأله #حجاب، يك مسأله ارزشى است.
بيانات در ديدار اعضاي شوراي فرهنگي و اجتماعي زنان و مسئولان اولين كنگره حجاب اسلامي، چهارم دی ماه 1370
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_37
#اشدّاء_علی_الکفّار
یک زن و مرد #آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا سیگار بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند.
#محمود نگاه پر تنفّرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با عصبانیّت آن ها را از مغازه بیرون کرد. زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست.#محمود روکرد به من و گفت:
برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون #نجس اند.
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#سبک_زندگی_شهید_کاوه_40
#قاطع_در_برخورد_با_ضدّ_انقلاب
هر کسی چیزی گفت، تا اینکه نوبت به #محمود رسید. گزارشی از وضعیت منطقه داد، بعد خیلی جدی و محکم گفت:
ما باید با #ضد_انقلاب برخورد قاطع داشته باشیم، باید ریشه شان را بکنیم. همه سراپا گوش بودند، گاهی لبخند می زدند و با بغل دستی شان پچ پچ می کردند. نتیجه جلسه هم این شد که تا آخر دهه فجر کاری به کار ضد انقلاب نداشته باشیم. همین که جلسه تمام شد بچه ها دور #صیاد(شهید صیّادشیرازی) را گرفتند.
از طرز نگاهش معلوم بود خیلی از #کاوه خوشش آمده، همان طور که دست کاوه را توی دستش گرفته بود، گفت: آقا #محمود مواظب خودت باش! ما حالا حالا ها به تو احتیاج داریم.
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398
#شهید_کاوه_در_کلام_رهبری
#استاد_ما
«یک لشکر را یک جوان بیست و چهار ـ پنج ساله اداره می کند، در حالی که در هیچ جای دنیا، افسری به این جوانی پیدا نمی شود که یک لشکر را اداره کند. چند صد نفر یا چند هزار تا انسان را این رهبری می کند، در کجا؟ نه در مسافرت به سوی فلان زیارتگاه یا فلان ییلاق، در میدان جنگ، زیر آتش، در مقابله با تانک های دشمن با وجود آن همه مانع یک جوان بیست و چند ساله، چند هزار آدم را شما می بینید دارد هدایت می کند؛ با سازماندهی می برد جلو، خط را می شکند، دشمن را تار و مار می کنند، اسیر هم می گیرند، منطقه هم اشغال می کنند و مستقر می شوند. پس نظامیگری هم در معجزه گری انقلاب و سازندگی انقلاب وجود دارد، نه تنها معنویت؛ اما بالاتر از نظامیگری این معنویت و تقوای جوانان است که آن را هم دارند.»
« #محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود؛ اما حالا #استاد ما شد.»
کانال شهدای شهرستان قاینات
@qaen1398