eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
201 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و درود بر مادران عزیز شهدا، که هرچه داریم از وجود گرانقدر آنهاست حضور مادر بزرگوار در راهپیمایی ۲۲ بهمن 1401 رزمنده غواص شهید علیرضا پیکاری در عملیات کربلای 5 ، در حالیکه فرمانده تخریبچیان غواص لشگر10 در شکستن دژ شلمچه بود به شهادت رسید. روحش شاد کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴 به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 🍃🌷 ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد . برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید. بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده . تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود. بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه. آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی..... گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه اما با گریه. با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی. اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد. گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه. .ادامه🌲🌲 👇👇👇👇👇
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌷 حرکت خط شکنان تخریبچی برای فتح دژ شلمچه🌴🌴 به روایت:✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿 🍃🌷 ساعت حدود 8 شب بود که شهید سیدمحمد فرمانده تخریب ل10 گفت: بچه ها بیرون سنگر برای رفتن به خط شوند. بچه ها از سنگر که بیرون اومدند سربه سر هم می گذاشتن. شهید سیدمحمد یه داد زد . برادرها دیرشده .سریع سوار ماشینها بشید. بعضی بچه ها سردشون شده بود. دنبال اورکت می گشتند. رو دیدم یک اورکت زرد رنگ پوشیده و کلاه اورکت را تو صورتش کشیده .رفتم سمتش که بگم علی جون برف که نیومده . تا نگاهم به صورتش افتاد دیدم پهنه صورتش از اشک خیس خیسه دیگه بچه هاسوار وانت ها شدند و ماشین درمسیر سربالایی پل هفتی هشتی در حرکت بود. بچه ها با هم شوخی می کردند ...مخصوصا چند بار شهید مجید عسگری را از داخل ماشین پایین انداختند. من برای اینکه فضا را عوض کنم و روحیه ای باشه برای بچه ها .شروع کردم بخواندن این زمزمه. آتیش زدم به خرمنم......آی خرمنم آی خرمنم.....همه می خندیدند و خطاب به من می گفتند.....آی خر تویی...آی خر تویی..... گفتم شاید حال علی پیکاری عوض شده باشه. دیدم صداش میاد با بچه ها در جواب دادن سرود همکاری می کنه اما با گریه. با ناراحتی گفتم علی؟؟؟!!!!ترسیدی. اون مثل اینکه اصلا به حرفم توجه نکرده باشد هی می گفت آی خرمنم آی خرمنم و گریه می کرد. گفتم رفیق ما سال قبل والفجر8 با هم از اروند گذشتیم اما حال امشبت فرق می کنه. درحالی که اشک هاشو پاک می کرد گفت جعفر دستم خالیه. .ادامه🌲🌲 👇👇👇👇👇