eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
218 دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
9 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 نماینده مردم مشهد در مجلس چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... گفت : من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند ... 🌹🍀🍃🥀🍃🍀🌹 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرد ... کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی آقا بودند. یعنی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرده. تازه بعد از یک عمر زندگی با فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار می‌کرد! یک خیّر به تمام معنا مدافع حرم می‌گوید پس از فرزندم کم‌کم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کم‌سن‌ترین خیّر» تقدیر شده‌بود. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرد ... کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی آقا بودند. یعنی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی می‌کرده. تازه بعد از یک عمر زندگی با فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار می‌کرد! یک خیّر به تمام معنا مدافع حرم می‌گوید پس از فرزندم کم‌کم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کم‌سن‌ترین خیّر» تقدیر شده‌بود. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت ، اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت می‌زنم . برایم عجیب بود که محمد‌رضا ، اسوه‌ ی تقوا و اخلاق بچه‌ها ، آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد !! چند روز قبل از شهادتش به طور اتفاقی دفترچه‌ اش را نگاه کردم ، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر ، مثل قلبِ محمدرضا ، سفیدِ سفید است..... 📚 مبارزه با نفس ، صفحه ۳۶ اللهم عجل لولیک الفرج... شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت، اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت می‌زنم . برایم عجیب بود که محمد‌رضا، اسوه‌‌ی تقوا و اخلاق بچه‌ها، آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد! چند روز قبل از به طور اتفاقی دفترچه‌‌اش را نگاه کردم، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر، مثل قلبِ محمدرضا، سفیدِ سفید است..... 📚 مبارزه با نفس، صفحه ۳۶ کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت: اشتباهاتم را توی این دفتر علامت می‌زنم. برایم عجیب بود که محمد‌رضا، اسوه‌‌ی تقوا و اخلاق بچه‌ها، آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد! چند روز قبل از شهادتش، به طور اتفاقی دفترچه‌‌اش را نگاه کردم، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفترچه‌ مثل قلبِ محمدرضا، سفیدِ سفید است..... 📚 مبارزه با نفس، صفحه ۳۶ اللهم عجل لولیک الفرج... شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 نماینده مردم مشهد در مجلس چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... گفت : من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند ... 🌹🍀🍃🥀🍃🍀🌹 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
پارتی‌بازی برادرانه ممنوع پیکر برادر فرمانده در منطقه مانده بود، خواستند بروند آن‌را بیاورند، آقا مهدی گفت: اگر همه‌ی آن پیکرهای شهدا را می‌آورید، برادرم حمید را هم بیاورید. هر سه برادر باکری علی, حمید و مهدی که شهید شدند پیکر پاک شان به دست نیامد و مفقود الجسد هستند.... ولی هیچ‌کدام از آن شهدا را نتوانستند بیاورند.خودش هم وقتی مجروح شد، با تعدادی از مجروحان در قایقی به سمت جبهه خودی در حرکت بود که گلوله‌ی آرپی‌جی همه را به شهادت رساند و پیکرها را به اروند سپرد. دفتری که قرار گذاشته بودیم اشکالات هم را در آن بنویسیم، تقریباً همیشه با ایرادات من پر می‌شد .حمید می‌گفت تو به من بی توجهی! چرا اشکالات مرا نمی‌نویسی؟ گوشه چشمی نگاهش کردم گفتم تو فقط یک اشکال داری دستهایت خیلی بلند است تقریباً غیر استاندارد است من هرچه برایت می‌دوزم آستین هایش کوتاه می آید و حمید مثل همیشه خندید. برایم جالب بود و لذت بخش، او به ریزترین کارهای من مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن، کتاب خواندن، و... دقت می کرد. 🌷 شهید حمید باکری کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹 باید مراقب قلب ها باشیم؛ آنها خیلی زود غبار می‌گیرند... راه دل، چشم است آنها را که پوشاندی، قلبت باز خواهد شد و نظاره‌گر وجه‌الله خواهی بود... جواد محمدی 🇮🇷 شهیدان مظهر عزت ایران 🇮🇷 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت، اشتباهاتم را توی این دفتر علامت می‌زنم. برایم عجیب بود که محمد‌رضا، اسوه‌‌ی تقوا و اخلاق بچه‌ها، آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد! چند روز قبل از به طور اتفاقی دفترچه‌‌اش را نگاه کردم، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر، مثل قلبِ محمدرضا، سفیدِ سفید است..... 📚 مبارزه با نفس، صفحه ۳۶ کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
دفترچه‌ی کوچکی همیشه همراهش بود. بعضی وقت ‌ها با عجله از جیبش در می‌آورد و علامتی در یکی از صفحات می‌گذاشت. می‌گفت: اشتباهاتم را توی این دفتر علامت می‌زنم. برایم عجیب بود که محمد‌رضا، اسوه‌‌ی تقوا و اخلاق بچه‌ها، آنقدر گناه داشته باشد که برای کم کردنش مجبور باشد دفتری کنار بگذارد! چند روز قبل از شهادتش، به طور اتفاقی دفترچه‌‌اش را نگاه کردم، خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفترچه‌ مثل قلبِ محمدرضا، سفیدِ سفید است..... 📚 مبارزه با نفس، صفحه ۳۶ اللهم عجل لولیک الفرج... شادی روح و کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹 نماینده مردم مشهد در مجلس چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... گفت: من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند... 🌹🍀🍃🥀🍃🍀🌹 کانال شهدا و ایثارگران صفادشت eitaa.com/shohadasafadasht