✅ معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای 1 شد.
برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای 1 به همراه تعدادی از رزمندگان #تخریبچی وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند... این حماسه را روایت می کند.
متاسفانه روایت های ناصحیحی از اتفاقات این معبر در جاهایی نقل شده مبنی بر باز نشدن معبر و خوابیدن فرمانده گروهان(شهید حسن خاکباز) روی مین و سیم خاردارها و عبور رزمندگان خط شکن از روی او و در نهایت شهادت فرمانده و تعدادی از رزمندگان شد، که خلاف واقع است، لذا این روایت سعی دارد حقایق آن شب عاشورایی را در معبری که منجر به آزادی شهر مهران شد بازگو کند.
و این مطالبه مقام معظم رهبری از خادمان عرصه ایثار و شهادت است که فرمودند : "«فراموشی» و «تحریف» دو آسیب و خطر بزرگی است که در کمین هر حادثه بزرگ تاریخی قرار دارد و نخبگان، فرزانگان و دست اندرکاران عرصه دفاع مقدس، با شناساندن دقیق این ذخیره و گنجینهی فرهنگی، اجازه ندهند این حماسه دستخوش فراموشی و تحریف شود."
با تعدادی از #بچه_های_تخریب مامور شدیم به گردان المهدی(ع) لشکر 10 به عنوان تخریبچی، وارد معبر در #شب_عملیات_کربلای_1 شدیم ...
🔷..شهید صمد فرمانده گردان المهدی(ع) خیلی عجله داشت و اصرار می کرد که نیرو وارد معبر بشه. من هم می گفتم هنوز کار تموم نشده. به شهید صمد گفتم من میرم تا آخر میدون مین ، اگر معبر تموم شده بود شما نیروها را حرکت بده.
دولا دولا روی طناب سفید معبر می رفتم تا رسیدم به حاج موسی انصاری. او مشغول چک کردن زمین و کشیدن طناب معبر بود و به فاصله چند متر جلوتر هم علیپور مشغول خنثی کردن مین ها بود.
از موسی سوال کردم چقدر مونده معبر تموم بشه ؟ گفت حدود 20 متر دیگه. از موسی رد شدم و خودم را به علیپور رسوندم و گفتم بجنب داره دیر میشه.
علیپور گفت: یک ربع دیگه مونده تا پشت سیم خاردار آخر میدون مین برسیم.
من برگشتم سر معبر و به صمد گفتم یک ربع دیگه کار تموم میشه و بچه ها میتونند از معبر رد بشند و به دشمن حمله کنند.
هنوز با صمد حرفمون تموم نشده بود که از سمت چپ ما که محور قلاویزان بود و فاصله زیادی با ما داشت درگیری شروع شد و گلوله ها، منور، و تیرهای رسام ، همه آسمون تاریک رو پر کرد.
صمد گفت درگیری شروع شد. دیگه وقت صبر کردن نیست. من دیدم اصرار میکنه گفتم دنبال من با فاصله و با احتیاط نیروها رو بیار.
خودم جلو جلو آمدم پیش علیپور. و گفتم چقدر دیگه مونده؟؟ با دستش اشاره به روبرو کرد که سیاهی سیم خاردارهای آخر میدون مین پیدا بود. مسیر رو با هم چک کردیم و حاج موسی هم طناب معبر رو به سیم خاردار توپی چسبوند. و من هم سیم خاردار قطع کن را از حاج موسی گرفتم و شروع کردم به قطع کردن سیم خاردارها.
ادامه دارد 👇
✅ معبری که باز شد... و مهران آزاد شد
🟢روایت زیر شرح بازگشایی معبری است که معراج حماسه سازان عملیات کربلای 1 شد.
برادر محمد رضا جعفری، از بچه های تخریب لشگرده سیدالشهداء علیه السلام است که شب عملیات کربلای 1 به همراه تعدادی از رزمندگان #تخریبچی وظیفه بازگشایی این معبر را داشتند... این حماسه را روایت می کند.
متاسفانه روایت های ناصحیحی از اتفاقات این معبر در جاهایی نقل شده مبنی بر باز نشدن معبر و خوابیدن فرمانده گروهان(شهید حسن خاکباز) روی مین و سیم خاردارها و عبور رزمندگان خط شکن از روی او و در نهایت شهادت فرمانده و تعدادی از رزمندگان شد، که خلاف واقع است، لذا این روایت سعی دارد حقایق آن شب عاشورایی را در معبری که منجر به آزادی شهر مهران شد بازگو کند.
و این مطالبه مقام معظم رهبری از خادمان عرصه ایثار و شهادت است که فرمودند : "«فراموشی» و «تحریف» دو آسیب و خطر بزرگی است که در کمین هر حادثه بزرگ تاریخی قرار دارد و نخبگان، فرزانگان و دست اندرکاران عرصه دفاع مقدس، با شناساندن دقیق این ذخیره و گنجینهی فرهنگی، اجازه ندهند این حماسه دستخوش فراموشی و تحریف شود."
با تعدادی از #بچه_های_تخریب مامور شدیم به گردان المهدی(ع) لشکر 10 به عنوان تخریبچی، وارد معبر در #شب_عملیات_کربلای_1 شدیم ...
🔷..شهید صمد فرمانده گردان المهدی(ع) خیلی عجله داشت و اصرار می کرد که نیرو وارد معبر بشه. من هم می گفتم هنوز کار تموم نشده. به شهید صمد گفتم من میرم تا آخر میدون مین ، اگر معبر تموم شده بود شما نیروها را حرکت بده.
دولا دولا روی طناب سفید معبر می رفتم تا رسیدم به حاج موسی انصاری. او مشغول چک کردن زمین و کشیدن طناب معبر بود و به فاصله چند متر جلوتر هم علیپور مشغول خنثی کردن مین ها بود.
از موسی سوال کردم چقدر مونده معبر تموم بشه ؟ گفت حدود 20 متر دیگه. از موسی رد شدم و خودم را به علیپور رسوندم و گفتم بجنب داره دیر میشه.
علیپور گفت: یک ربع دیگه مونده تا پشت سیم خاردار آخر میدون مین برسیم.
من برگشتم سر معبر و به صمد گفتم یک ربع دیگه کار تموم میشه و بچه ها میتونند از معبر رد بشند و به دشمن حمله کنند.
هنوز با صمد حرفمون تموم نشده بود که از سمت چپ ما که محور قلاویزان بود و فاصله زیادی با ما داشت درگیری شروع شد و گلوله ها، منور، و تیرهای رسام ، همه آسمون تاریک رو پر کرد.
صمد گفت درگیری شروع شد. دیگه وقت صبر کردن نیست. من دیدم اصرار میکنه گفتم دنبال من با فاصله و با احتیاط نیروها رو بیار.
خودم جلو جلو آمدم پیش علیپور. و گفتم چقدر دیگه مونده؟؟ با دستش اشاره به روبرو کرد که سیاهی سیم خاردارهای آخر میدون مین پیدا بود. مسیر رو با هم چک کردیم و حاج موسی هم طناب معبر رو به سیم خاردار توپی چسبوند. و من هم سیم خاردار قطع کن را از حاج موسی گرفتم و شروع کردم به قطع کردن سیم خاردارها.
ادامه دارد 👇