eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
201 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🇮🇷❤️🇮🇷🌹 آخرین اربعین دو فرمانده به روایت جعفرطهماسبی اربعین 1366 با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین رو در با شکوه برگزار کنیم با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین(مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداءعلیه السلام در فکه) ، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و نهار را در حسینه همه بچه ها سر یک سفره باشند و اونروز نهار در چادرها توزیع نشه. صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه اومده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خونده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشون رو جمع کنند و آماده برای ماموریت جدید باشند . این خبر و رفتن بچه ها که تعدادشون به ۳۰ نفر می رسید برنامه اربعین رو به هم می زد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب ل۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد . من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم . به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچه ها رو به عقب بیاندازه و برنامه اربعین رو خراب نکنه. رسول گفت خودت بگو ، من با حاج قاسم رودربایستی دارم . تو بگی حرفت شهید نمیشه. حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی می‌گفت باید بشه دیگه کوتاه نمی اومد. گفتم من با حاجی صحبت می‌کنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهات رو کوتاه کنی رفتم ماشین سلمونی دستی ام رو برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمونی رو توی موهاش گذاشتم. حاجی خیلی موهاش پرپشت بود و ماشین داخل موهاش گیر می کرد و گاهی هم یک ناله آخی می زد. سر صحبت رو باز کردم و گفتم حاجی قراره بچه ها رو کجا ببری ؟ و بعد از کلی صغری و کبری گفتم برای روز اربعین امام حسین(ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه ها مراسم ما رو از رونق می اندازه . حاجی اسم امام حسین علیه السلام که اومد متقاعد شد که برنامه رفتن رو عقب بیاندازه و قرار شد فردای بچه ها به طرف حرکت کنند. این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود. روز اربعین بعد از نماز صبح دیگه بچه ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. وانت گردان را دو تا بوق بلند گو روش سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم ها نصب شد و کاسه ای گل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچه ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی اونها حرکت می‌کردم و نوحه ای که می خوندم این بود که: یک اربعین از روز عاشورا گذشته صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود او از خود بیخود شده بود . انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهاش مراعات کند… شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر(ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند. شاد و با سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسین عليه السّلام محشور باد. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹 و شرحی بر این عکس اوایل تابستان سال 66 بود گردان ها و واحدهای لشگر10 برای عملیات در شمال غرب در پادگان امام علی(ع) سنندج مستقر بودند و گردان تخریب هم انتهای پادگان مقر داشت. عکاس لشگر اومد برای گرفتن عکس از بچه های تخریب... خیلی از بچه‌هایی که در عملیات های بعد شهید شدن با فیگورهای مختلف عکس گرفتند و یه تعداد هم عکس دست جمعی گرفتند ... شهید حاج رسول فیروزبخت از گرفتن عکس امتناع می‌کرد... اما در کمال ناباوری با خنده رو کرد به عکاس و با شوخی گفت : بیا یه عکس از و این تصویر به ثبت رسید... از سمت راست (شهادت 10آبان 1366 جعفر طهماسبی (شهادت19 اسفند1366) سلیمان آقایی . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🌹 ✅ سی و شش سال گذشت جانشین تخریب در دهمین روز از آبانماه سال 1366 در حین خنثی سازی مین والمرا هر دو با هم پرکشیدند روحشان شاد کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🇮🇷❤️🇮🇷🌹 آخرین اربعین دو فرمانده به روایت جعفرطهماسبی اربعین 1366 با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین رو در با شکوه برگزار کنیم با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین(مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداءعلیه السلام در فکه) ، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و نهار را در حسینه همه بچه ها سر یک سفره باشند و اونروز نهار در چادرها توزیع نشه. صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه اومده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خونده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشون رو جمع کنند و آماده برای ماموریت جدید باشند . این خبر و رفتن بچه ها که تعدادشون به ۳۰ نفر می رسید برنامه اربعین رو به هم می زد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب ل۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد . من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم . به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچه ها رو به عقب بیاندازه و برنامه اربعین رو خراب نکنه. رسول گفت خودت بگو ، من با حاج قاسم رودربایستی دارم . تو بگی حرفت شهید نمیشه. حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی می‌گفت باید بشه دیگه کوتاه نمی اومد. گفتم من با حاجی صحبت می‌کنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهات رو کوتاه کنی رفتم ماشین سلمونی دستی ام رو برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمونی رو توی موهاش گذاشتم. حاجی خیلی موهاش پرپشت بود و ماشین داخل موهاش گیر می کرد و گاهی هم یک ناله آخی می زد. سر صحبت رو باز کردم و گفتم حاجی قراره بچه ها رو کجا ببری ؟ و بعد از کلی صغری و کبری گفتم برای روز اربعین امام حسین(ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه ها مراسم ما رو از رونق می اندازه . حاجی اسم امام حسین علیه السلام که اومد متقاعد شد که برنامه رفتن رو عقب بیاندازه و قرار شد فردای بچه ها به طرف حرکت کنند. این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود. روز اربعین بعد از نماز صبح دیگه بچه ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. وانت گردان را دو تا بوق بلند گو روش سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم ها نصب شد و کاسه ای گل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچه ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی اونها حرکت می‌کردم و نوحه ای که می خوندم این بود که: یک اربعین از روز عاشورا گذشته صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود او از خود بیخود شده بود . انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهاش مراعات کند… شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر(ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند. شاد و با سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسین عليه السّلام محشور باد. کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹❤️🇮🇷❤️🌹 و شرحی بر این عکس اوایل تابستان سال 66 بود گردان‌ها و واحدهای لشکر۱۰ برای عملیات در شمال غرب در پادگان امام علی(ع) سنندج مستقر بودند و گردان تخریب هم انتهای پادگان مقر داشت. عکاس لشگر اومد برای گرفتن عکس از بچه های تخریب... خیلی از بچه‌هایی که در عملیات های بعد شهید شدن با فیگورهای مختلف عکس گرفتند و یه تعداد هم عکس دست جمعی گرفتند ... شهید حاج رسول فیروزبخت از گرفتن عکس امتناع می‌کرد... اما در کمال ناباوری با خنده رو کرد به عکاس و با شوخی گفت: بیا یه عکس از و این تصویر به ثبت رسید... از سمت راست (شهادت 10آبان 1366 جعفر طهماسبی (شهادت19 اسفند1366) سلیمان آقایی . کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🌹🌹 ✅ سی و هفت سال گذشت جانشین تخریب در دهمین روز از آبانماه سال 1366 در حین خنثی سازی مین والمرا هر دو با هم پرکشیدند روحشان شاد کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht