eitaa logo
شهدا و ایثارگران صفادشت
201 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
5 فایل
این کانال بمنظور ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا، و تجلیل از ایثارگران به ویژه خانواده محترم و معزز شهدا تشکیل شده است. آدرس کانال در تلگرام https://t.me/shohadasafadasht ارتباط با ادمین: @shohadayad72
مشاهده در ایتا
دانلود
*⚜️ خطبه ۳۲ نهج البلاغه ⚜️* بخش آخر : امام (عليه السلام) بعد از ذکر گروههاى چهارگانه دنياپرست و گنهکار پيشين، به سراغ گروه پنجمى مى رود که اولياءالله و جنود حق و مردان خدا و جمعيّت ممتازند که در جوامعى که گروههاى چهارگانه پيشين، زمام امور را به دست گرفته اند و همه جا در صحنه حضور دارند، از متن جامعه کنار زده شده و ناشناخته مانده اند. حضرت به خاطر عظمت مقام آنان از آنها تعبير به «رجال» مى کند در حالى که از گروههاى چهارگانه پيشين، تعبير به «ناس» شده بود و در حقيقت، اين گروه پنجم هستند که امام (عليه السلام) آنها را محور يڪ جامعه الهى پيشرفته مى داند و ياران خود را تشويق مى کند که در زمره آنان باشند. ! در اين بخش از خطبه ـ که آخرين بخش خطبه است ـ امام (عليه السلام) در جمله هاى کوتاه و بسيار پرمعنا به عنوان يڪ نتيجه گيرى نهايى، بعد از ذکر گروه هاى پنجگانه بالا مردم را به زهد در دنيا که سرچشمه اصلى و کليد حقيقى سعادت انسان است ـ دعوت مى کند و در واقع بر اين امر تأکيد مى نهد که تمام بدبختى هايى که دامان گروه هاى چهارگانه فوق را گرفته و مى گيرد، از دنياپرستى و دلبسستگى بى حساب به دنيا، حاصل مى شود. (آیت الله مکارم شیرازی) ✨🌷✨🌷💫💐💫🌷✨🌷✨ کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 سیلی سرباز بر صورت فرمانده! در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت : این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره. فرمانده گفت : خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری . یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار کرد. در کمال تعجب دیدم خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت : دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه، بعد هم او را برد داخل اتاق، صورتش را بوسید و گفت : ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند . سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت : برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم، بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ شده. یازده ماه بعد هم به رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.... کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
‍ ♡بسم رب عشق♡ 🍃حدیث دل این‌بار راوی گمنامی سربازان . راوی شهدای گمنام نه! اتفاقا داستان با نام و نشان را روایت می‌کند. 🍃 می‌دانی گاهی غبطه می‌خورم به اینکه در این هیاهوی زمانه که هرکس نام و نشان خویش را می‌زند شما و امثال شما چطور آرام و غرق در در کوچه پس کوچه های این شهر قدم می‌زنید و بی توقع می‌کنید!❣ 🍃می‌خواهم از اول بگویم. تقویم ورق می‌خورد، سی سال پیش اواسط پاییز را نشانم می‌دهد. ستاره ای دستچین شده از آسمان به زمین فرود می‌آید مادرش نام را در گوشش می‌خواند و قصه های می‌شود لالایی شبانه او. 🍃جلوتر می‌روم می‌خواهم پرشی داشته باشم به ۲۱ سال بعد، قرار نبود از ، خیمه های غارت شده و نیم سوخته بشنوی و فقط به آه کشیدن و به اما و اگر بسنده کنی. از جمله‌ای که به دیوار اتاقت چسبانده بودی می‌شد تا ته قصه را خواند، نوشته بودی: پایان ماموریت بسیجی است❤️ 🍃چند سال بعد خبر آوردند که را به نحو احسن به پایان رساندی. اما این‌بار هم آهسته و بی هیاهو خبر آمد. گویی از همان اول زندگی‌ات گره خورده بود به به سکوت و 🍃بارها از رسم و و... گفته بودم اما گمنامی را جا گذاشتم یادم رفته بود بگویم در قاموس فعل و فاعل هر دو گمنامند. 🌺 ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۵ آبان ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : نور محل شهادت : خانطومان_سوریه کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 وقتی رسیدیم دزفول و وسایل‌مان را جابه جا كردیم ، گفت می‌روم سوسنگرد گفتم : مادر منو نمی‌بری اون جلو رو ببینم ؟ گفت : اگه دلتون خواست با ماشین‌های راه بیایید . این ماشین مال حساسیت روی بیت المال را از مولای خود آموخته است ، او حاضر نشد را با ماشین بیت المال ببرد! کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 سیلی سرباز بر صورت فرمانده! در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه۷ از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد. مسئول دفتر گفت: این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره. فرمانده گفت : خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری . یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار کرد. در کمال تعجب دیدم خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت: دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه، بعد هم او را برد داخل اتاق، صورتش را بوسید و گفت: ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند . سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت: برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم، بعد هم با گریه بیرون رفت. بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ شده. یازده ماه بعد هم به رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت.... کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 وقتی رسیدیم دزفول و وسایل‌مان را جابه جا كردیم، گفت می‌روم سوسنگرد گفتم: مادر منو نمی‌بری اون جلو رو ببینم؟ گفت: اگه دلتون خواست با ماشین‌های راه بیایید. این ماشین مال حساسیت روی بیت المال را از مولای خود آموخته است، او حاضر نشد را با ماشین بیت المال ببرد! کانال شهدا و ایثارگران صفادشت https://eitaa.com/shohadasafadasht