#خاطرات_شهدا 📖 #نامحرم
من با احمد ، هم دوره و هم پرواز بودم . از سال ۱۳۵۳ در مرڪز پياده شيراز .
دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مےڪرديم و در همان روز ها ڪه در خدمت ايشان بودم ، مسائل عقيدتى را رعايت مےڪرد.
از نماز و روزه و فلسفہ دين ، خيلى حرف مےزديم. در همان مرڪز ، گرو هان ديگرى متشڪل از خانم ها ، آموزش نظامى مےديدند .
احمد توصيه مےڪرد بہ آنها نزديڪ نشويم . آن موقع ، حجاب خانم ها رعايت نمےشد و يگان ها هم در ڪنار هم خدمت مےڪردند و آموزش مى ديدند .
احمد به ما مى گفت : «ممڪن است در اين دنيا ، جواب ڪار ثوابى را ڪه مےڪنيد ، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب ڪارش را پس بدهيد و يا پاداش ڪار خيرتان را بگيريد . آن روز ، جواب دادن خيلى سخت است .»
#شهید_احمد_کشوری
#درس_اخلاق
گلستان شهدا شهرسین
#خاطرات_شهدا 📖
حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوریاش را در محضر امام میخواند . اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهرهای گرفته و متفڪر ... شب ازس پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را میخوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود ؟
بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم میگفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم .
✍ پ.ن : ببینیم عملڪرد « ۲۸ روزه » ریاست جمهوری شهید رجایی چگونه بوده ، ڪه عملڪرد « هشت ساله» دولت را با آن مقایسه میڪنند !
🗓 نشر بمناسبت هفته دولت
رئیس جمهور مردمی ...
#شهید_محمد_علی_رجایی
#ذخائر_واقعی_نظام
کانال گلستان شهدا شهرسین
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
•.°→| @shohadaseen
•┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
#خاطرات_شهدا
داشتیم پیڪر شـــــهدامون رو با
کشته های بعثی تبادل میڪردیم
که ژنـرال «حسـن الدوری» رییس
ڪمیته رفات ارتش عـراق گفت :
«چند تا شهید هم ماپیداڪردیم،
تحویلتون میدیم تا به فهرستتون
اضافه کنید.»
یکی ازشهدایی که عراقی ها پیدا
ڪردند پلاڪ نداشت .
سـردار باقر زاده پرسـید: ازڪجا
میدونید این شــــهید ایـرانـــیه؟
این ڪــــه هیچ مـدرڪی نداره!
ژنرال بعثی گفت : با این شـــهید
یه پارچه قرمز رنگ پیدا ڪردیم
ڪه روش نوشته بود: « #یاحسـین_شهیـد» فـهمـیدیم ایـرانیه...
#لبیڪ_یا_حســـین
#خاطرات_شهدا 📖
داستان زیبای دو رفیق
دو شهید ....
همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن ؛
تو جبهه حتی اگہ از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...!
خبر شهادت علی رو ڪه اوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم
اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ .
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمہ ، تو باید ننہ علی رو دلداری بدی .
همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت گفت :
زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟
اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن .
🔹 عهد بستن آخہ مادر ...
عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....!
مأمور سپاهی ڪه خبر اورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود ....
نوشتہ بود #شهید_سید_محمد_رجبی ...!
نشر بمناسبت #هفته_جهانی_رفاقت
✍ پ.ن : خدایا بہ حق شهدا ... دلم یہ رفیق خدایی میخواد.♥️
#خاطرات_شهدا 📖
هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمیڪرد.
همیشه میگفت : اگر قرار است چشمی به آقا امامزمان (عج) بیفتد ؛ نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود .
در خیابان هم ڪه بودیم همیشه ملاحظه میڪرد ڪه نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات میڪرد .
شهید مدافع حرم آلالله...
#شهید_مسلم_خیزاب
#سالروز_شهادتشان 🕊
🌴🌹🥀🌷🥀🌹🌴
#خاطرات_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#نورعلی_شوشتری
#خادم_حرم_امام_رئوف
#حضرت_امام_رضا_ع
در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به حرم مطهر #حضرت_رضا_ع ميگذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد میشد.
همیشه #شهيد_شوشتری برای كشيك از #در_طلا میآمد .
قبل از #شهادتش آنجا كنار #در_طلا، روبهروی #ضريح مطهر ايستاده بودم كه ایشان آمد .
سلام و احوالپرسی كردم .
#سردار_شوشتری گفت :
اجازه میدهی آقای اسلام فر بايستم؟
گفتم : اختيار داريد ، شما هر زمان كه #تشريف بياوريد در خدمت هستيم .
چوبپَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت .
او اين كلام را به من گفت :
شايد اين #آخرين پستم باشد در اينجا .
واقعا به ايشان الهام شده بود و به اين رسيده بود كه اين #سفر آخر است و اين #زيارت كه الان آمده ، #زيارت آخری است و اين #آخرين خاطره من از اوست .
راوی :
حسين اسلامفر
خادم حرم رضوی
#سالروز_شهادت
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#خاطرات_شهدا
◽️رفیقش میگفت: یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقدر از حضرت زهرا(س) خوندے چیشد اخرش؟
◽️گفت: همینڪه تو بغل پسرش امام زمان(عج) جان دادم برایم ڪافیست...
#شهید_محمد_رضا_تورجے_زاده🌷
#بشیم_مثل_شهدا
#خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید محمد رضا تورجی زاده🔅
◽️دفعه آخری که مرخصی گرفت و آمد، آخرین روزهای اسفند سال ۶۵ بود. سر و صورتش پانسمان پیچ و دستش هم در گچ بود. این بار شدیدتر از قبل مجروح شده بود و حالتهای عجیبتری داشت.
◽️ تصمیم گرفت با برخی دوستانش به مشهد برود. برادرش علی که همسفر مشهدش شده بود، برایم تعریف کرد: "محمدرضا روز اول اصلا داخل حرم نرفت و دورا دور به آقا سلام داد. تا اینکه روز دوم زودتر از بقیه دوستان اذن دخول را خواند و وارد حرم شد.
◽️اشک میریخت و با آقا صحبت میکرد". به او گفته بودند: "چرا روز اول داخل حرم نمیرفتی؟" گفته بود: "من تا حاجتم را از امام رضا(ع) نگیرم، داخل نمیآیم". البته من اینها را بعد از شهادتش فهمیدم.
◽️اینکه همان شب اول در مشهد، خواب امام رضا(ع) را دیده بود که به او گفته بودند: "تو بیا داخل حرم، ما حاجت تو را دادهایم". با این خوابی که در مشهد دیده بود میتوان گفت که محمدرضا حاجت شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت.(اکثر شهدای ما حاجت شهادت خویش را ازامام رضا(ع)گرفتند.
📚 با نقل از مادر شهید
کانال شهدای سین
[ ♡ @Shohadaseen ♡] ❤
🌺 داستان شهیدی که آرزوی زیارت امام رضا علیه السلام را داشت
#انتشارات_حماسه_یاران
#خط_عاشقی
#خاطرات_شهدا
#شهید_حسن_تاجیک
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
کانال شهدا شهر سین
♡
💖❀══∞═@shohadaseen
╚═∞══❀💖❀══∞═╝
#خاطرات_شهدا..🥀
🏴| وقتے عاشـورا مےشد براۍ هیئـت
🍛| چهارهزارتا نهار مےدادیم کهحـامد
⏰| منتظر مےشد همه کـمکـم برن، تـا
💧| کار شستندیگها رو شـرو؏ کنه.!.
.
♥️| بـا گـریه و حـاݪعجیبـی شـروع بـه
🙍🏻♂| ڪار مےکرد. بهشمےگفتن آقـاحامد
🔥| شمـا افـسـری و همـه مےشنـاسنتون
😧| بهتـره بقیـه ایـن ڪارو انجـام بـدن
.
👀| مےگفـت:اینجـا یـه جـایۍ هسـت کـه
🌱| اگه سـردارم باشے بایدشکستـهشوۍ
🙂| تا بزرگ بشـے":) شفا تو آخرمجـلسه،
💦| آخرمجلسم شستندیگهاست و مـن
✋🏻| ازایندیگهاحـاجتمروخواهـمگرفـت
.
#شهیدحامدجوانی🕊
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
کانال شهدا شهر سین
♡
💖❀══∞═@shohadaseen
╚═∞══❀💖❀══∞═╝