eitaa logo
●◉✿شهدای سین✿◉●
93 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
142 فایل
سفیر عشق شهید است و ارباب عشق حسین (ع) و وادی عشاق کربلا جایی که ارباب عشق سر به باد می دهد تا اسرار عشاق را بازگو کند که برای عشاق راهی جز از کربلا گذشتن نیست ارتباط با مدیر کانال @seene59 کانال ما در سروش sapp.ir/shohadaseen
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 من با احمد ، هم دوره و هم پرواز بودم . از سال ۱۳۵۳ در مرڪز پياده شيراز . دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مےڪرديم و در همان روز ها ڪه در خدمت ايشان بودم ، مسائل عقيدتى را رعايت مےڪرد. از نماز و روزه و فلسفہ دين ، خيلى حرف مےزديم. در همان مرڪز ، گرو هان ديگرى متشڪل از خانم ها ، آموزش نظامى مےديدند . احمد توصيه مےڪرد بہ آنها نزديڪ نشويم . آن موقع ، حجاب خانم ها رعايت نمےشد و يگان ها هم در ڪنار هم خدمت مےڪردند و آموزش مى ديدند . احمد به ما مى گفت : «ممڪن است در اين دنيا ، جواب ڪار ثوابى را ڪه مےڪنيد ، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب ڪارش را پس بدهيد و يا پاداش ڪار خيرتان را بگيريد . آن روز ، جواب دادن خيلى سخت است .» گلستان شهدا شهرسین
📖 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند . اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفته و متفڪر ... شب ازس پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود ؟ بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم . ✍ پ.ن : ببینیم عملڪرد « ۲۸ روزه » ریاست جمهوری شهید رجایی چگونه بوده ، ڪه عملڪرد « هشت ساله» دولت را با آن مقایسه می‌ڪنند ! 🗓 نشر بمناسبت هفته دولت رئیس جمهور مردمی ... کانال گلستان شهدا شهرسین •┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈• •.°→| @shohadaseen •┈┈•••✾•✿•✾•••┈┈•
داشتیم پیڪر شـــــهدامون رو با کشته های بعثی تبادل میڪردیم که ژنـرال «حسـن الدوری» رییس ڪمیته رفات ارتش عـراق گفت : «چند تا شهید هم ماپیداڪردیم، تحویلتون میدیم تا به فهرستتون اضافه کنید.» یکی ازشهدایی که عراقی ها پیدا ڪردند پلاڪ نداشت . سـردار باقر زاده پرسـید: ازڪجا میدونید این شــــهید ایـرانـــیه؟ این ڪــــه هیچ مـدرڪی نداره! ژنرال بعثی گفت : با این شـــهید یه پارچه قرمز رنگ پیدا ڪردیم ڪه روش نوشته بود: « » فـهمـیدیم ایـرانیه...
 📖 داستان زیبای دو رفیق  دو شهید .... همہ جا معروف شده بودن بہ باهم بودن ؛ تو جبهه حتی اگہ از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواستہ و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...! خبر شهادت علی رو ڪه اوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونہ بہ خاطر همین داره اینجوری گریہ میڪنہ . بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمہ ، تو باید ننہ علی رو دلداری بدی . همونجوری ڪه های های اشڪ می ریخت گفت : زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟ اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محالہ از هم جدا بشن . 🔹 عهد بستن آخہ مادر ... عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....! مأمور سپاهی ڪه خبر اورده بود ڪنار دیوار مونده بود و بہ اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشتہ شده بود خیره مونده بود .... نوشتہ بود  ...! نشر بمناسبت ✍ پ.ن : خدایا بہ حق شهدا ... دلم یہ رفیق خدایی میخواد.♥️
📖 هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمی‌ڪرد. همیشه می‌گفت : اگر قرار است چشمی به آقا امام‌زمان (عج) بیفتد ؛ نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود . در خیابان هم ڪه بودیم همیشه ملاحظه می‌ڪرد ڪه نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات می‌ڪرد . شهید مدافع حرم آل‌الله... 🕊
🌴🌹🥀🌷🥀🌹🌴 در عين صلابتی كه داشت، زماني كه پا به حرم مطهر مي‌گذاشت، واقعا با كمال خضوع و خشوع وارد می‌شد. همیشه برای كشيك از می‌آمد . قبل از آن‌جا كنار ، روبه‌روی مطهر ايستاده بودم كه ایشان آمد . سلام و احوالپرسی كردم . گفت : اجازه می‌دهی آقای اسلام‌ فر بايستم؟ گفتم : اختيار داريد ، شما هر زمان كه بياوريد در خدمت هستيم . چوب‌پَر را به ايشان دادم و پست را تحويل گرفت . او اين كلام را به من گفت : شايد اين پستم باشد در اينجا . واقعا به ايشان الهام‌ شده بود و به اين رسيده بود كه اين آخر است و اين كه الان آمده ، آخری است و اين خاطره من از اوست . راوی : حسين اسلام‌فر خادم حرم رضوی شادی روح و
◽️رفیقش می‌گفت: یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقدر از حضرت زهرا(س) خوندے چیشد اخرش؟ ◽️گفت: همین‌ڪه تو بغل پسرش امام زمان(عج) جان دادم برایم ڪافیست... 🌷
🌹 🔅شهید محمد رضا تورجی زاده🔅 ◽️دفعه آخری که مرخصی گرفت و آمد، آخرین روزهای اسفند سال ۶۵ بود. سر و صورتش پانسمان پیچ و دستش هم در گچ بود. این بار شدیدتر از قبل مجروح شده بود و حالت‌های عجیب‌تری داشت. ◽️ تصمیم گرفت با برخی دوستانش به مشهد برود. برادرش علی که همسفر مشهدش شده بود، برایم تعریف کرد: "محمدرضا روز اول اصلا داخل حرم نرفت و دورا دور به آقا سلام ‌داد. تا این‌که روز دوم زودتر از بقیه دوستان اذن دخول را خواند و وارد حرم شد. ◽️اشک می‌ریخت و با آقا صحبت می‌کرد". به او گفته بودند: "چرا روز اول داخل حرم نمی‌رفتی؟" گفته بود: "من تا حاجتم را از امام رضا(ع) نگیرم، داخل نمی‌آیم". البته من این‌ها را بعد از شهادتش فهمیدم. ◽️اینکه همان شب اول در مشهد، خواب امام رضا(ع) را دیده بود که به او گفته بودند: "تو بیا داخل حرم، ما حاجت تو را داده‌ایم". با این خوابی که در مشهد دیده بود می‌توان گفت که محمدرضا حاجت شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت.(اکثر شهدای ما حاجت شهادت خویش را ازامام رضا(ع)گرفتند. 📚 با نقل از مادر شهید کانال شهدای سین [ ♡ @Shohadaseen ♡] ❤
🌺 داستان شهیدی که آرزوی زیارت امام رضا علیه السلام را داشت کانال شهدا شهر سین ♡ 💖❀══∞═@shohadaseen ╚═∞══❀💖❀══∞═╝
..🥀 🏴| وقتے عاشـورا مےشد براۍ هیئـت 🍛| چهارهزارتا نهار مےدادیم که‌حـامد ⏰| منتظر مےشد همه کـم‌کـم برن، تـا 💧| کار شستن‌دیگ‌ها رو شـرو؏ کنه.!. . ♥️| بـا گـریه و حـاݪ‌عجیبـی شـروع بـه 🙍🏻‍♂| ڪار مے‌کرد. بهش‌مے‌گفتن آقـاحامد 🔥| شمـا افـسـری و همـه مے‌شنـاسنتون 😧| بهتـره بقیـه ایـن ڪارو انجـام بـدن . 👀| مے‌گفـت:اینجـا یـه جـایۍ هسـت کـه 🌱| اگه سـردارم باشے باید‌شکستـه‌شوۍ 🙂| تا بزرگ بشـے":) شفا تو آخرمجـلسه، 💦| آخرمجلسم شستن‌دیگ‌هاست و مـن ✋🏻| ازاین‌دیگ‌هاحـاجتم‌روخواهـم‌گرفـت . 🕊 کانال شهدا شهر سین ♡ 💖❀══∞═@shohadaseen ╚═∞══❀💖❀══∞═╝