چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند. در تمام مدت سرش بالا نیامد...
نگاهش هم به زمین دوخته بود.
خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمیکنی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک و متعصبی و اثر حرفات کم شه!
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا مرا نگاه کند!
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#درس_اخلاق
#راز_شهادت
🕊🌸طریق الشهدا طریق السعاده
@shohadatarigh
⭕️تا دو، سهی نصفه شب هی وضو میگرفت و میآمد سراغ نقشهها و بهدقت وارسيشان میكرد.
يكوقت میديدی همانجا روی نقشهها افتاده و خوابش برده.
خودش میگفت «من كيلومتری میخوابم.»
واقعاً همينطور بود. فقط وقتی راحت میخوابيد كه توی جاده باماشين میرفتيم.
عمليات خيبر، وقتی كار ضروری داشتند، رو دست نگهش میداشتند. تا رهاش میكردند، بيهوش میشد.
اينقدر كه بیخوابی كشيده بود.
⛔️مسئولین جنگی اینطور تلاش و مجاهدت کردن که دشمن نتونست یک وجب از خاکمون رو بگیره.
مسئولین اقتصادی هم اینطور هستند؟
#شهید_محمدابراهیم_همت
#درس_اخلاق
@shohadatarigh
✅خواهر شهید ابراهیم هادی می گفت :
یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین.
ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد،
نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید.
ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد.
آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد.
ابراهیم از زندگی اش سوال کرد، کمکش کرد و برایش کار درست کرد.
طرف نماز خوان شد، به جبهه رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شهید شد...
‼️ اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم، دیگران را هم دزد نکنیم.
#ابراهیم_هادی
#درس_اخلاق
ماه رمضان با شهید سیاهکالی
رعایت حقوق همسایه
با این که کوچه ای که شهید سیاهکالی در آن سکونت داشتند کوچه طولانی بوده است ولی ایشان هیچ وقت موقع رفتن به محل کارشان در اول صبح موتور را درب منزل روشن نمی کردند؛
برای این که صدای موتور همسایه ها را اذیت نکند موتور را دست گرفته و تا سر خیابان می بردند بعد آن را روشن کرده و سوار می شدند
مثل شهید باشیم
شهید می شویم
#درس_اخلاق
#شهید_سیاهکالی
#یادت_باشه
هی می رفت و می آمد. برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد.
بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو.»
گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه.»
گفتم: « این سهم توست. می تونی دور بریزی یا بخوری»
یکی دوبار رفت و آمد. آخر هم نان و ماست را گذاشت و رفت.
#شهید_حسن_باقری
#درس_اخلاق
@shohadatarigh
جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم. یکی برداشت و گفت: می توانم یکی دیگر هم بردارم؟ گفتم: البته این حرفها چیه سید! و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت، اما هیچ کدام را نخورد
کار همیشه اش بود.
هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند، بر می داشت، اما نمی خورد. می گفت: «می برم تا با خانم و بچه ها با هم بخوریم.»
به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند.
شاید برای همین هم اگردرخانه بود همیشه نماز را به جماعت می خواند!
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#درس_اخلاق
@shohadatarigh
انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش اومد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.
همیشه مینشستم توی ماشین بعد روبوسی میکردیم. موقع روبوسی دیدم چشمهاش خون هست و سر و ریشش پر از خاک.
از زور خواب به سختی حرف میزد. گفتم چرا اینطوری هستی؟ گفت چهار روزه خونه نرفتم.
گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خونه نمیری؟ گفت چند تا از بچهها اومدن آموزش،
خیلی مستضعفن؛ یکیشون کاپشنش رو فروخته اومده. به خاطر چنین آدمهایی شب و روز نداشت.
یکبار گفت من یک چیزی فهمیدم؛ خدا شهادت رو همیشه به آدمهایی داده که در کار سختکوش بودن.
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#درس_اخلاق
@shohdatarigh