قرآن بـه جز از وصف علي آيه ندارد ايمان بـه جز ازعشق علي پايه ندارد گفتم بروم سايه لطفش بنشينم گفتا كه علي نور بود سايه ندارد . #صبحتون‌حیدری🌤 #ادمین‌نوشت📝 #بین‌الحرمین💚 🌱 @shohaday_110

#دعای‌روز‌نوز‌دهم‌ماه‌مبارک‌رمضان🌙 #التماس‌دعا✨

#بدون‌تعارف صد‌رکعت‌نمــٰا‌زبخون‌ . . صدتا‌ڪار‌خوب‌انجام‌بده . . ولۍ‌کسۍ‌نتونہ‌باهــات‌حرف‌بزنھ‌ اخلاق‌نداشتہ‌باشۍ‌بہ‌هیچ‌دردۍ‌نمیخوره! مومن‌بــٰاید‌شاد‌باشہ! اخلاق‌ِ‌خوب‌داشته‌باشه! @shohaday_110

خستگی ما از کار نیست از گیجی و بی برنامگی ست #شهید‌حسن‌باقری 🌱 @shohaday_110

حیدرحیدراول وآخرحیدر #حاج‌محمود‌کریمے 🏴 @shohaday_110

🌙 #رمضان | همسایه نجف دوست‌دارم باعلی همسایه‌باشم تا‌ابد #شبتون‌حیدرے✨ #ماه_مبارک_رمضان #ماه_مهمانی_خدا #شب_قدر 🌱 @shohaday_110

#مولای‌من 🍂دلیل این همه غیبت کجاست ای مولا؟ بگو که این همه دوری رواست ای مولا؟ 🍂نظاره کردن آن چهره ی دل آرایت تمام حاجت این بینواست ای مولا... #العجل‌مولای‌غریبم تعجیل در فرج مولایمان صلوات #الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج #ماه_رمضان #امام_زمان ✍ ســـلام فرمــانده (عاشقان امام زمان ) 🌱 @shohaday_110

#به_یاد_شهدا در لشگر 27 محمد رسول الله (ص) برادری بود که عادت داشت #پیشانی شهدا را ببوسـد ! وقـتی خودش شهیـد شـد همرزمانش تصمیم‌گرفتند به تلافیِ آن همه‌محبت، پیشـانی او را غرقِ بوسه کننـد. پارچه‌را که‌کنار زدند، جنازه‌ی بی سر او؛ دل همه شان را آتش زد . آن‌شهید‌فرمانده‌لشکر۲۷محمد‌رسول‌الله؛ حاج محمد ابراهیم همت بود. شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌱 @shohaday_110

#به_یاد_شهدا دوستش‌میگفت: علی‌تو قُنوتش‌هیچ چیزی برای خودش نمی‌خواسـت... بارها می‌شنـیدم که می‌گفت؛ اَللهُم احفِظ قائِدنا الخامِـنه‌ای بلند هم می‌گفت، از تَه دِل..! سپهبدشهید علی صیاد شیرازی شادی ارواح طیبه شهدا صلوات #صبحتون‌شهدایی🌤 🌱 @shohaday_110

یتیم یتیم سفارش آخرپدره ... #حاج‌مهدے‌رسولے #شهادت‌امام‌علے؏ 🏴 @shohaday_110

🎥 با مرگ اگر تورا توان دید کی میرسد این تولد ما... #شهادت_امام_علی #ماه_رمضان

❤️🍃 سنگ شدم طلا شدم،شاه شدم گدا شدم چه می­شدم اگر علی مرتضی نداشتم من اسمه دوا علی و ذکره شفا علی کمیل تو اگر نبود به لب دعا نداشتم🍃 ذکرصلوات بفرستیم براے قلب پریشان مولا مهدے ؏💔 #شهادٺ‌امام‌علے؏ 🏴 @shohaday_110

#به_یاد_شهدا خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگه جان‌پناه حساب نمی‌شد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگرِ خود؛ داخل‌خاکریز بزنه. بچه‌ ها سخت مشغول کَندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول‌ تدارکات بودند تا جیره غذایی‌خود را بگیرند. یک‌بسیجی لاغر اندام؛ گونی‌بزرگی‌را گذاشته‌بود روی دوشش و توی‌سنگرها جیره‌پخش می‌کرد. بدون‌این‌که‌حرفی‌بزنه سرش‌پایین‌بود و به‌سرعت‌سنگرها‌رو با‌قدم‌های‌بلندش‌پشت سر میذاشت. بچه‌ها‌هم‌با‌او شوخی‌میکردن و هر کسی‌یک‌چیزی‌بهش میگفت: - اَخوی دیر اومدی؟! - برادر می‌خوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی‌برای‌خودشیرینی؟ گونی بزرگ‌بود و سرِ آن‌بنده‌ خدا؛ پایین. کارش که تمام‌شد، گونی‌را که‌زمین گذاشت، همه شناختنش. او‌کسی‌نبود جز(شهید)‌محمود کاوه، فرمانده‌ی لشکر!!! شهید محمود کاوه شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🏴 @shohaday_110

حسین‌تو‌قلبم‌داره‌ریشه... #کربلایی‌حسین‌پیر‌احمدی 🎶 🏴 @shohaday_110