eitaa logo
شهدایۍ💚
359 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
133 فایل
مقام معظــم رهبرے: امروزهـ زندهـ نگہ داشتن یاد و خاطره شہدا ڪمتــر از شہادٺ نیسٺ❤🌱 با‌من‌حرف‌بزن‌هم‌سنگرے @shohaday110 کانال مهدوی ما: @Akharinkhorshid تبادݪ↓ 🌹 @ABO_GOOMNAM_314 🌹 @gomnom_110 +ڪݒے؟ _باذکࢪصݪواٺ بࢪاے ظهوࢪ آزادھ(:🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
•••🌻 آقا مصطفے همیشہ بہ مادرش مےگفت↯ دعا کن موثڔ باشم..؛ شھید شدن و نشدن..؛ زیاد مھم نیست..! :) 🌱 @shohaday_110
شهدایۍ💚
:)
شب‌جمعہ‌اسٺ💔 مثݪ‌همان‌شب‌کہ‌توآسمانے‌شدے.... @shohaday_110
من عاشق خدا و امام زمان﴿عـج﴾ گشتہ‌ام؛ و این عشق هڕگز با هیچ مانعے از قلـب من بیرون نمےرود تا اینکہ‌بہ‌معشوق‌خود،‌یعنے‌اللّہ‌برسم . . .♥️🖖🏻 🌱 💔 @shohaday_110
ذڪرلبانم‌شب‌جمعہ الݪّهم‌َارزُقنـا‌حَرم‌ اسٺ✨ 💛 @shohaday_110 🕊✨
♥️●•° با شُھدا صحبَت کُنید آنھا صِدای شُما را به خوبے مے‌شِنوند و بَرایتان دُعا مےکُنند.. دوستے با شُھدا دو طَرفھ است..:) 🌱 @shohaday_110
شهدایۍ💚
ذڪرلبانم‌شب‌جمعہ الݪّهم‌َارزُقنـا‌حَرم‌ اسٺ✨ #شب‌جمعسٺ‌هوایٺ‌نڪنم‌میمیرمـ💛 @shohaday_110 🕊✨
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•• به شب‌جمعه ... [ أَلسَّلامُ‌عَلى‌ساکِنِ‌کَرْبَلآءَ ] -يا‌ليلة‌الجمعة إحملي‌أحلامنا‌الي‌كربلا... -ای‌شب‌جمعه... آرزوهایمان را بھ برسان ... :) 💔 @shohaday_110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀😅طنـــز داداش ابراهیمے 🌿دو ماه پس از شـروع جنگ، ابراهيم به مرخصي آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. درآن ديــدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقــات جنگ صحبت مي كرد. اما از خــودش چيزي نمي گفت. تا اينكه صحبت از نماز وعبادت رزمندگان شــد. 🌿يك دفعه ابراهيم‌خنديدگفت:درمنطقه المهدي در همان روزهاي اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يك روستا باهم به جبهه آمده بودند. 🌿چند روزي‌گذشت.ديدم اینهااهل نماز نيستند!تااينكه يك روز با آنها صحبت كردم. بندگان خدا آدمهاي خيلي ساده اي بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد 🌿بودند.فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه.از طرفي خودشــان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيشنماز شما، هر كاري كرد شما هم انجام بديد. 🌿من هم كنار شــما مي ايستم وبلند‌بلند ذكرهاي نماز را تكرار مي كنم تايادبگيريد. ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نمي توانست جلوي خنده اش را بگيرد. چند دقيقه بعد ادامه داد: 🌿در ركعت اول، وســط خواندن حمد، امام جماعت شــروع كرد سرش را خاراندن، يك دفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!خيلــي خنده ام گرفت امــا خودم را كنترل كردم. اما در ســجده، وقتي امام جماعت بلند شد مُهر به پيشانيش چسبيده بود و 🌿افتادپيشنماز به سمت چپ خم شد كه مهرش را بردارد. يك دفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!: ✨ٜٜٜٜٜٜٖٖٖ͜͡ ✨ٜٜٜٜٜٜٖٖ͜͡ ✨ٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͜͡✪ٜٜٜٜٜٜٖٖٖٖٜ͜͡❤️ٖ