شهدایۍ🏴
#شهیدحسین_معزغلامی
سفرآخرحسین روبه خوبی خاطرم هست من نمیدونستم هم سفریم.ماشینی که بچه هارامی آوردحرکت کردوماروبه فرودگاه رسوند.اونجاحسین رودیدم که بایه حالت هراسون داره میاد!وقتی به من رسید،پرسیدم حسین چی شده؟ چه خبره؟مگه توهم بامامیای؟
گفت نزدیک بودجابمونیم!
من الان میفهمم که اون موقع چی گفت.سوریه که رسیدیم بعدزیارت شب روپیش هم بودیم
الان که من دارم به اون لحظات فکر میکنم میبینم که حسین اصلاروپای خودش بندنبود.اونجابمن گفت بیاباهم عکس بگیریم.بعدازشهادت حسین نزدیکی های چهلم ایشون بودکه قرارشدبریم خونه حسین.
وقتی رسیدیم اونجایه اتفاق بسیارجالبی افتادوقتی رفتیم اونجاپدرش هی اصرارمیکرد که ازاین میوه هابخورید☺️.
گفتیم حاج آقاصرف شده گفت نه این ویژه است،این سفارش خودحسینه!😳
برای شماخیاروشلیل سفارش داده.من خونه میوه داشتم میدونستم که شماقراره بیایید
صبح دیدم که خواهرحسین میگه خونه میوه داریم؟من گفتم چطورمگه؟
گفت خواب دیدم که نمازم روخوندم.دیدمدحسین اومدگفتش که آبجی خونه میوه داریم؟بریدمیوه بگیرید خیاربگیریدشلیل بگیرید.من مهمون دارم آبروی من رونبریدها!
بعدتواون جلسه دوستم خطاب به مادرحسین گفت ایشون«مسئول حسین بوده»مادرحسین گفت بارآخری که حسین رفت باهم بودید؟ گفتم آره حاج خانوم چطور؟گفت یدونه عکس مال شماست!
من اصلایادم نبودهمچین عکسی باحسین گرفتم.
حسین ازمن کنارحرم حضرت رقیه«س»عکس گرفت😢
واین هدیه ای بودکه حسین به من داد
#راوی:فرمانده شهید🕊
#شهید_مدافع_حرم_حسین_معزغلامی🕊
#شهدارایادکنیم_باذکرصلوات🕊
#گره_ڪورظہور
@shohaday_110