🌟 #اعمال_شب_جمعه
🦋با این اعمال #مستحبه موکده در شب جمعه اقیانوس بیکرانی از فضائل وثوابها را در پرونده اعمال خود ثبت کنید:
👇👇👇
🍀 فرستادن هزار صلوات درشب جمعه که در لوح نقره ای وبا قلم طلایی ثبت میشود
♻️ دعای یا دائم الفضل علی البریه ، ده مرتبه در شب جمعه، ثواب سه میلیون پاداش وحسنه
يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ..
🍀 سه مرتبه زیارت امام حسین (علیه السلام )صلی الله علیک یا اباعبدالله
که آیه الله بهجت سفارش نموده که ثواب زیارت خداوند در عرش اعلی نوشته خواهد شد.
♻️یکصد مرتبه قرائت سوره مبارکه #قدر
و هدیه آن به محضر امام زمان عجج برای به دست آوردن قلب سلیم، تاکید و سفارش فراوان شده است
👌در شب وعصر جمعه صد رحمت الهی از آسمان نازل میشود که ۹۹ تای آن برای کسی است که در این اوقات سوره #قدر را صد مرتبه بخواند
❤️دعای علامه مجلسی در شب جمعه که
ملائکه نتوانستند ثوابش را بنویسند.
《الحَمدُلله مِن اولِ الدنیا اِلی فَنائِها و مِن الاخِره الی بَقائها الحَمدُ للله عَلی کُل نِعَمِه استغفر الله من کل ذَنبِ واَتوبُ الیه وهو اَرحَمُ الراحِمین》
♻️قرائت سوره جمعه که ثوابش بخشش گناهان هفته است.
♦️ذکر هزار لا اِلهَ اِلا الله تا از عذاب الهی در امان باشید.
♻️ ذکر یکصد مرتبه اَستَغفِرُ الله رَبی وَاَتُوبُ اِلیه.
❤️ قرائت سوره واقعه در شب جمعه تا خدا ومردم اورا دوست بدارند ودر آخرت رفیق امیرالمومنین شود
♻️ هر کسی دو رکعت نماز در شب جمعه بجا بیاورد و در هر رکعتی بعد از حمد ده مرتبه سوره زلزال بخواند وبعد از نماز بگوید
《 یا حَیُّ یا قَیُّوم یا ذَالجَلالِ وَ الاکرام 》
از شر همه مخلوقات ایمن گردد.
حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله) روايت شده: هركس در شب يا روز جمعه اين دعا را هفت بار بخواند، اگر در آن شب يا در آن روز از دنيا برود وارد بهشت مي شود، و آن دعا اين است:اَللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لاَ إلَهَ إلاَّ أَنْتَ خَلَقْتَنِي وَ أَنَا عَبْدُكَ وَ ابْنُ أَمَتِكَ وَ فِي قَبْضَتِكَ وَ نَاصِيَتِي بِيَدِكَ أَمْسَيْتُ عَلَي عَهْدِكَ وَ وَعْدِكَ مَا اِسْتَطَعْتُ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ ،أَبُوءُ بِنِعْمَتِكَ (بِعَمَلِي) وَ أَبُوءُ بِذَنْبِي (بِذُنُوبِي)فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي إِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أَنْتَ
پس گناهانم را بيامرز، زيرا گناهان را جز تو نمي آمرزد.
از شرّ آنچه انجام دادم به خوشبيني و خشنودي تو پناه مي آورم، به نعمتت اعتراف و به گناهم اقرار مي نمايم
تا توانستم بر عهد و پيمان روز را به شب آوردم.
و من بنده تو و فرزند كنيز تو و در دست قدرت توام و زمام زندگي ام به دست توست،
خدايا! تويي پروردگار من، شايسته پرستشي جز تو نيست، تو مرا آفريدي ❤️🌹
🌷قرائت دعای کمیل که بسیار پر فضیلت است
فرستادن صلوات بر پیامبر و خاندان پاکش و همچنین خواندن تسبیحات اربعه بسیار پر فضیلت است.(التماس دعای فرج )🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم
السلام علیکَ فی اللیل اذا یَغشی و النَّهار اذا تجلّی ...
سلام بر تو ای مولایی که در شب ظلمانی غیبت ، مؤمنان چشم به راه طلوعت هستند و در صبح ظهور ، شکرگزار آمدنت ...
مولای من !
جمعه به جمعه چشم من منتظر نگاه تو
کی دل خستهام شود معتکف پناه تو
زمـزمهی لبان من این طلب است از خدا
کاش شـوم من عاقبت یک نفر از سپاه تو ...
اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ
#او_منتظر_است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story | #استوری
-عزیزانِمشتاق!تاکسیشهیدنبود
شهیدنمیشود..
شرطشهیدشدنشهیدبودناست..♥️(:
#حاجقاسمقلبم🌱
@shohaday_gommnam
💐#نه_دی، آموخت
ڪہ نيــازی نيست
هميشه ولی در بين باشد ،
بلکه کافی است ولی در دل باشد.
📆 ۹ دی روز #بصیرت و
میثاق امّت با #ولایت گرامیباد.
🆔 @shohaday_gommnam
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ابــراهـیـم هـادی❤️
💔شـهـیـد بــی مـزار💔
باید تمام زندگیم مثل او شود ..
۳ دقیقه در کانال کمیل باش 📞-📻
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🎞჻ᭂ࿐✰
@shohaday_gommnam
.
.
تاکِیدرانتظارگذاریبهزاریَم
بازآیبعدازاینهمهچشمانتظاریَم...💔
#السلامعلیكیابقیةالله🌱
@shohaday_gommnam
مولامون امامعلی'؏'خیلی مظلوم بود با چاھ درد و دل میکرد ..
حضرتامیر'؏' وقتی میخواد امامزمان'؏' رو برا ما معرفی کنه میدونید چی میگن؟ میفرمایند :
+مهدی از منِ علی مظلومتره ..
غریب تره ..
تنها تره ..💔
#امام_زمان
#جان_فدا #حاج_قاسم
#او_را_پارت96
بعد از مدت ها میخواستم برم بیرون.یک ساعتی با خودم درگیر بودم...
اینبار نمیخواستم سوار ماشین شم و برم تو جمع چادریها و از اونجاهم سوار ماشین بشم و بیام خونه!
نگاهم رو نوشته ی میز آرایشم قفل شده بود و دلم سعی داشت ثابت کنه که زیبا بنظر رسیدن ،یک علاقه ی سطحی نیست!
عقلم هم این وسط غر میزد و با یادآوری رسیدن به تمایلات عمیق،میگفت
"تو ابزار ارضای شهوت مردا نیستی!"
کلافه سرم رو تو دستام گرفتم و پلکهام رو به هم فشار دادم.از اینکه زور دلم بیشتر بود،احساس ضعف میکردم.
تصمیم گیری واقعا برام سخت بود!
از طرفی عاشق این بودم که همه نگاه ها دنبالم باشه،و از طرفی وسوسه ی رسیدن به اون اوج لذت ولم نمیکرد!
اگر این لذت،پست و سطحی بود،پس اون لذت عمیق چی بود!؟
ولی باز هم زور دلم بیشتربود!
سرم درد گرفته بود.
زیرلب زمزمه کردم "کمکم کن!" و بدون مکث از اتاق بیرون دویدم!!
نمیدونستم از چه کسی کمک خواستم،ولی برای جلوگیری از دوباره وسوسه شدن،حتی پشتم رو نگاه هم نکردم و با سرعت از خونه خارج شدم!
ساعت سه،تو خیابون خیام،رو به روی پارک شهر،با زهرا قرار داشتم.
با اینکه سر ساعت رسیدم اما پیدا بود چنددقیقه ای هست که منتظرمه!
یه تیپ خیلی ساده،در عین حال شیک و مرتب به نظر میرسید.
با ناامیدی به آینه نگاه کردم.صورتم بدون آرایش هم زیبا بود اما اون جلب توجه همیشگی رو نداشت.
هرچند از اینکه نگاه ها روم خیره نمیشدن زورم میگرفت،اما از طرفی هم احساس راحتی میکردم.
احساس اینکه به هیچکس تعلق ندارم و نیاز نیست حسرت بخورم که ای کاش امروز فلان جور آرایش میکردم!
زهرا سوار ماشین شد و با مهربونی شروع به احوال پرسی کرد!
و از زیر چادرش یه شاخه رز قرمز بیرون آورد!
-این تقدیم به شما.
ببخشید که کمه!فقط خواستم برای بار اول دست خالی نباشم و به نشونه ی محبت یه چیزی برات بیارم.
ذوق زده گل رو از دستش گرفتم.
-وای عزیزمممم!ممنونم...چرا زحمت کشیدی!؟
با اینکه فقط یه شاخه گل بود اما واقعا خوشحال شدم.اصلا فکرش رو نمیکردم چادریها ماروهم قاطی آدما حساب کنن!!
بعد از خوش و بش و احوال پرسی،با لبخند نگاهش کردم
-خب؟الان باید کجا برم؟
-برو بهشت!
-چی!!؟؟
-خیابون بهشت رو میگم.همین خیابون بعد از پارک!
-آهان.ببخشید حواسم نبود!
چند متر جلوتر پیچیدم تو خیابون بهشت و به درخواست زهرا وارد کوچه ی معراج شدم!
-خب همین وسطای کوچه نگه دار ترنم جان.همینجاست!
-اینجا؟؟چقدر نزدیک بود!حالا اینجا کجا هست!؟
-آره،گفتم یه جای نزدیک قرار بذاریم که راهت دور نشه!بیا بریم خودت میفهمی!
انتهای کوچه وارد یک حیاط بزرگ شدیم،دیوار ها پر از بنر بود.
با دیدن بنرها لب و لوچم آویزون شد.باید حدس میزدم جای جالبی قرار نیست بریم!!
جلوی یه راهرو کفش هامون رو درمیاوردیم که زهرا لبخند زد.
-هیچ کفشی اینجا نیست.انگار خودم و خودتیم فقط!
-اینجا کجاست زهرا؟
-عجله نکن.بیا میفهمی!
پرده ای که جلوی در آویزون بود رو کنار زدیم و وارد شدیم.یه سالن تقریبا بزرگ که وسطش خیلی خوشگل بود!
نور سبز و قرمز به جایگاهی که با منبت کاری تزئین شده بود میتابید
و چندتا تابوت اونجا بود...!
محو اون صحنه شده بودم.خیلی قشنگ بود!!!
زهرا دستم رو ول کرد و رفت سمتشون،چنددقیقه سرش رو گذاشته بود رو یکی از تابوت ها و صدایی ازش درنمیومد.
بعد از چنددقیقه سرش رو برداشت و با لبخند و صورتی که خیس شده بود نگاهم کرد!
-چرا هنوز اونجا وایسادی؟بیا جلو.اینجا خیلی خوبه...مثل هزارتا قرص آرامبخش عمل میکنه!
با اینکه هنوز نمیدونستم چی به چیه،اما حرفش رو قبول داشتم!واقعا احساس آرامش میکردم.
جلوتر رفتم و درحالیکه نگاهم هنوز به اون صحنه ی قشنگ بود،گفتم
-نمیگی اینجا کجاست؟؟
-اینجا معراجه.معراج شهدا!
"محدثه افشاری"
کپی ممنوع🚫
ادامه دارد.....🍃
https://eitaa.com/joinchat/895549494Ca7e7de8566