eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
67 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17408745376925
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ الْمُسْلِمينَ... 🌱سلام بر تو ای پیشوای اهل اسلام؛ ای مولایی که هرکس دلش را تسلیم تو کند به مقصدش خواهی رساند. سلام بر تو و بر آن روزی که جهان و جهانیان تسلیم امر تو خواهند بود. 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
درشهرِ ڪوچڪـِ خود گمنام بود... حالا دنیــــ🌏ـــــا او را می‌شناسد آری شهــــــادت با آدمی چنین میڪند هرچـه مشهورتـــ❤️ـــر @shohaday_gommnam
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید گمنام که به درخواسته عروس و داماد نیشابوری آوردند خانه شان @shohaday_gommnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کاش می‌شد لااقل پلاکت رو بیارم ✨سرود نوجوانان در وصف مادران شهدای گمنام و مفقودالاثر @shohaday_gommnam
47.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💯 سرود "عموقاسم" با محوریت شعار "جان فدا" در لاهیجان رونمایی شد در آستانه فرا رسیدن سومین سالگرد شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ، سرود "عموقاسم" در شهرستان لاهیجان رو نمایی شد. ▪️سرود "عموقاسم" با محوریت شعار "جان فدا" سومین اثر تولیدی گروه سرود ضحی از شهرستان لاهیجان می باشد. ▪️تهیه کننده و شاعر این سرود، سید ایمان عباسی و تک خوان این سرود احمد محمدی پور است که با همخوانی ۲۰۰ نفر از کودکان دهه نودی در روز هشتم دی و همزمان با سالگرد حماسه مردم با بصیرت گیلان در سال ۸۸، در مراسم یادواره ۶۵۰ شهید گلگون کفن شهرستان لاهیجان رونمایی گردید. ▪️سرود "عموقاسم" با همکاری جمعی از فعالان فرهنگی شهرستان لاهیجان در طول یک هفته آماده گردید و به فرزندان شهدای مدافع حرم تقدیم شد. 🙏در نشر معارف فرهنگی اسلامی سهیم باشیم.
اگه عشق باشه راحتِ عاشقی :)🌱
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
لرزه به جانم افتاد:((آ... قا... مصطفی!)) _نگران نباش، بلدم چطور از خودم مواظبت کنم! دوشب بعد تلویزیون اعلام کرد طبق اخبار واصله قرار است ساعت نه صبح فردا آمریکا به سوریه حمله کند. وحشت زده به آقای حاج نصیری زنگ زدم:((از مصطفی خبر دارین حاج آقا؟ جواب نمیده!)) نه، ولی مطمئن باشین بَرِش میگردونن! _اگه آمریکا حمله کنه چی؟ چطور میخواد از خودش دفاع کنه؟ _نگران نباش خانم! پدر و برادر منم توی حلبن و اونجا آشپزی میکنن. اگر بخواد چیزی بشه همه رو برمیگردونن. فردای آن روز درحالی که با اضطراب جلوی تلویزیون راه میرفتم و یک چشمم به صفحه روشن بود و یک چشمم به عقربه های ساعت، شنیدم: حمله نظامی از سوی آمریکا منتفی است. و در پانویس برنامه شبکه خبر آمد: تهدید سردار سلیمانی، فرمانده سپاه قدس علیه آمریکا:((هرکدام از شما که می آیید تابوت خودتان را هم بیاورید.)) خبر رسید همه آن هایی که همراه تو به سوریه رفته بودند برگشتند. همه برگشتند غیر از تو. پس کجا بودی آقا مصطفی؟ گفته بودم حامله ام و حالم اصلا خوب نیست، حتی امکان بستری شدنم هست، اما بی خیال این ها رفته بودی. نزدیک چهل روز از رفتنت می گذشت، فاطمه را برده بودم آموزشگاه قران. سرکلاس بود که من زنگ زدم به تو و درحالی که با من حرف میزدی، به عربی جواب یکی دیگر راهم میدادی. ذوق زده شده بودم بعد مدتی صدایت را میشنیدم. _مصطفی با کی حرف میزنی؟ قسمت_صد_و_سه _یکی از بچه های عراقی. _مگه پیش ایرانیا نیستی؟ _عراقیا هم هستن. _مگه توی آشپزخونه نیستی؟ _چقدر سیم جیم میکنی سمیه؟ خدارا شکر کردم که صدای تیر و تفنگ نمی آمد، گرچه صدای ظرف و ظروف هم نمی آمد. گفتی:((مژده گونی چی میدی؟)) _برای چی؟ _آخر همین هفته میام. به گریه افتادم. _ولی چون پول همراهم نیست یه عروسک بخر و کادو کن تا وقتی اومدم بدم فاطمه. فردای آن روز رفتم عروسک را خریدم. از این عروسک ها که آب میخورند و میشود مویشان را کوتاه کرد. یک چرخ خیاطی اسباب بازی هم خریدم. دوروز بعد زنگ زدی که داخل هواپیمایی. با عجله رفتم خرید. برای خودم کفش خریدم، یک کفش اسپرت. آن قدر با عجله خرید کردم که وقتی کفش را پا کردم تا به استقبالت بیایم پایم را میزد. با پدرم و فاطمه و برادر کوچکم آمدیم. وقتی دیدمت نمیدانستم باید بخندم یا گریه کنم. فاطمه را که بغل کردی گفت:((بابا برام چی خریدی؟)) به من نگاه کردی و گفتی:((ته ساکم گذاشتم، رسیدیم خونه بهت میدم بابایی.)) رسیدیم خانه. گفته بودم آن را کجا گذاشتم. رفتی برداشتی و فاطمه راصدا زدی. وقتی کادویش را دادی خیلی ذوق کرد. مامان کمکم کرد و شام را کشیدیم. هنوز لقمه اول را نخورده بودیم که دوستانت آمدند جلوی در و صدایت زدند و رفتی. هر چه منتظر شدم نیامدی. صدایت زدم، نیامدی و وقتی برگشتی که غذا از دهان افتاده بود، ولی چشمانت برق میزد ((سمیه نمیدونی چه شوقی توی وجود این بچه هاست! مطمئنم ماهم نباشیم اونا هستن و حرم بی دفاع نمیمونه!)) حالا که کنارم بودی راحت تر میشد از زیر زبانت کشید که آنجا چه میکردی؟ در زیر زمین حرم حضرت رقیه پخت و پر میکردیم. آمریکا که تهدید به حمله کرد مسئولان تصمیم گرفتن آشپزخانه رو تعطیل کنن تا اگه حمله شد کسی آسیب نبینه. از گروه خواستن همگی برگردن که من و دوستم پاسپورتامون رو برداشتیم و مخفی شدیم. بعد شنیدیم به گیت های بازرسی سوریه سپردن اگه کسانی رو بااین مشخصات دیدن دستگیر کنن و به اونا تحویل بدن. ما هم خودمون رو به رزمنده های عراقی رسوندیم. رزمنده هایی که 24ساعت توی خط بودن و 48ساعت استراحت میکردن. اونا عملیات شبانه نداشتن و فقط روزا عملیات میکردن.هوا که تاریک میشد تغییر قیافه میدادن، لباسا را عوض میکردن و دور هم می نشستن و قلیان و سیگار میکشیدن. گل میگفتن و گل میشنیدن! مدتی پیش اونا موندیم، اما از ساعت ها لم دادن و ول گشتن اونا کفری شدیم و رفتیم بین بچه هایی که تو خط بودن. آموزش نظامی دیدیم و یه شب که عراقیا خواب بودن بهشون خشم شب زدیم و حسابی گوشمالی شون دادیم. طوری که بعد از این زهر چشم، عملیات شبونه رو هم گذاشتن تو برنامه ها و ماهارو هم به عنوان رزمنده های شجاع معرفی کردن @shohaday_gommnam
| تولیدات رویداد رسانه‌ای "جان فدا" 🔹 تولیدات رسانه‌ای در قالب‌های مختلف با موضوع سردار دل‌ها، شهید حاج قاسم سلیمانی 🔺 به همراه فایل لایه باز طرح‌های گرافیکی 🌐 دریافت آثار از طریق سایت: Razavi.ir/fa/hajghasem 📣 برای انتشار حداکثری این آثار در فضای مجازی، رسانه باشیم @shohaday_gommnam
از شنبه هرشب ساعت ۲۱:١٥ از شبكه دو سريال 🍀بچه زرنگ🍀 در مورد ٨ تا شهيد مدافع حرم خيلي جالبه ٤تا از شهدا برادراشون نقششونو بازي كردن واينكه تو خونه واقعي خود شهدا فيلم رو بازي كردن حتي يكي از شهدا مادر واقعي خودش نقششو بازي كرده ببینیم 🌺🌺