eitaa logo
•ڪاڹاݪ شھداے‌گمناݦ•🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
69 فایل
کپی مطالب≡صلوات به نیت ظهور امام زمان ارتباط با ما↯ @Shahidgomnam_s کانال دوم↯ @BeainolHarameain ڪانـاݪ‌روضـہ‌امـون↯ @madahenab ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17408745376925
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲🏻زبان مناجاٺ گشوده شدن زبان مناجاٺ با خدا نیاز بہ ٺمرین دارد. ٺنہا حال خوش و محبٺ بہ پروردگار نیسٺ ڪہ زبان انسان را باز مےڪند. بعضے‌ها از بس با خدا در خلوٺ خود حرف نزده‌اند، زبان گفتگو با خدا ندارند و نطقشان به مناجاٺ بسٺہ شده اسٺ. مطالعہ‌ے ادعیہ زبان مناجاٺ را باز مے‌ڪند. 👤استاد پناهیان @stikersaze
_ آرزوت چیه؟! + شهادت!🌱 خیلی خوبه اما میدونستی . . . !🍃 [نهج البلاغه؛ حکم 474] ----------💚🍀--------- @stikersaze
. ✅ صبرکردن انقدر کار سختی است، که خدا چند پیغمبر را فرستاد، که فقط صبرکردن را به مردم بیاموزند: ایوب، صبر در بیماری. یعقوب، صبر در فراق. نوح، صبر بر اولاد بد. لوط، صبر بر همسر بد. موسی، صبر بر مردم نفهم. عیسی، صبر بر عالمان بدون عمل. و محمد صلی الله علیه و آله، صبر بر زخم زبان و اذیت و آزار، حتی اقوام و‌خویشانش... ──┅═ঊ🌹ঈ🇮🇷ঊ🌹ঈ═┅── @shohaday_gommnam
. روزی بهلول داشت از کوچه ای می‌گذشت، شنید که استادی به شاگردانش می‌گوید: من در سه مورد با (ع) مخالفم ، 1⃣ اول اینکه می گوید : خدا دیده نمی‌شود ، پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد . 2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد . 3⃣ و سوم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد . بهلول اینها را که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد ، کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه بردند . خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس یاد می دادم که بهلول کلوخی را به سرم پرتاب کرد و اکنون سرم درد می کند . بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ استاد گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد . ثانیا تو از جنس خاک هستی ، این کلوخ نیز از جنس خاک است پس در تو تاثیری ندارد . ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من نیز اختیاری از خود نداشتم و مجبور بودم اینکار را بکنم پس سزاوار مجازات نیستم. استاد اینها را که شنید خجل شد و از جای برخاست و رفت. ──┅═ঊ🌹ঈ🇮🇷ঊ🌹ঈ═┅── @shohaday_gommnam
زیبا و خواندنی 🌾وقتي نادر شاه خواست داخل صحن مقدس حضرت امير عليه السلام بشود جرأت نكرد،امر كرد زنجير طلايي به گردنش بيندازند و او را مثل سگ بكشند و ببرند به درب صحن مقدس؛ احدي جرأت نكرد اقدام به اين عمل بنمايد ناگاه ديدند شخصي از بيابان آمد و زنجير طلا را به گردن نادر انداخت و او را كشيد ، به درب صحن مقدس ،نادر شاه مشرف شد و زيارت كرد و برگشت ،بعد هرچقدر تجسس كردند كه آن شخص را بيابند نيافتند.. گفته اند نادرشاه افشار به واسطه نذري كه كرده بود فرمان داد گنبد و گلدسته و ايوان حضرت اميرالمومنين عليه السلام را به هزينه او به خشت طلا ،زرنگار بنمايند و بعد خود را با تشريفات سلطنتي به طرف نجف اشرف براي بازديد و زيارت آن حضرت مشرف شد ، زمانيكه به درب دروازه نجف رسيد برخي از اهل تسنن گفتند : شيعيان علي عليه السلام عقيده دارند كه شراب و سگ در شهر نجف اشرف وارد نمي شود،نادر شاه گفت بايد آزمايش كنم . فرمان داد شيشه شرابي حاضر كنند و سگي به زنجير طلا ببندند وچون حركت نمودند هرچه كردند سگ به طرف نجف رهسپار نشد و آخرالامر زنجير طلا را پاره نمود وبه بيابان فرار كرد چون شيشه را بررسي نمودند ديدند مبدل به سركه شده .نادر شاه گفت:زنجير طلا را به گردن من قرار دهيد و من به شكل سگ به نام«كلب علي»وارد حرم مقدس مي گردم و اين شعر را سرود: كلب درگاه اميرالمومنين نادر قلي آنكه درهركار اميدش به توفيق خداست نديم نادرشاه چون ديد شراب تبديل به سركه شده بالبداهه اين شعر را سرود : در خاك نجف«نديم»آسوده بخواب انديشه مكن ز پرسش روز حساب جايي كه بدل به سركه گردد شراب بي شكل كه شود گنه مبدل به ثواب 📚منبع : كتاب منتخب التواريخ ──┅═ঊ🌹ঈ🇮🇷ঊ🌹ঈ═┅── @shohaday_gommnam