eitaa logo
شهدای الوار
892 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
19 فایل
بسمه تعالی این کانال شخصی امام جمعه جایزان حاج آقا شیرمهد میباشد که در موضوع جهاد تبیین و... فعالیت می‌کند. @ShohadayAlvar
مشاهده در ایتا
دانلود
هفتادوپنجمین دیدار رهروان زینبی دیداربامادرشهیدسلامت، مهین خسروی تبار 🔰به کانال قرارگاه فرهنگی جهادی شهدای الوار در ایتا بپیوندید👇 @shohadayalvar
هوالشهید آخرین دیدارمان برمی‌گشت به ولادت حضرت فاطمه‌الزهراء. یادواره سرچشمه‌های شهادت و دیدار با مادران و همسران شهدا، همراه پرچم امام رئوف. بعد از آن با شیوع ویروس کرونا قرنطینه شدیم. دلتنگ بودیم ولی چاره‌‌ صبر و دعا برای سلامتی و طول عمر برای مادران بود. ماه‌ها گذشت. آذرماه با تدابیر خانم چگله در رعایت نکات بهداشتی دیدارها را از سر گرفتیم. اولین دیدارمان شد دیدار با مادر اولین شهید مدافع سلامت اندیمشک؛ شهید مهین خسروی‌تبار. دل همه‌مان برای حضور در این دیدار پر می‌کشید. ولی در شرایط فعلی فقط ۷ نفر می‌توانستند شرکت کنند. برای مادر مرور خاطرات جوانش سخت بود. ولی صبورانه نشست و برای‌مان گفت: «دخترعموی حاجی هستم. خدا چهار دختر و دو پسر به‌مان داد. مهین بچه اولم بود. متولد ۲۵ آذر ۵۸. از همان سن کم کمک حالم بود و برای خواهر و برادرهایش حتی مادری می‌کرد. با سختی و فقیری بچه‌ها را بزرگ کردیم. همیشه مراقب بودیم یک ذره چیز حرام وارد زندگی‌مان نشود. هر جا به مال‌شان شک داشتم، نمی‌گذاشتم بچه‌هایم غذا بخورند. خانه‌مان روستا بود. دختر و پسر مختلط مدرسه می‌رفتند. بعد از ابتدایی دیگر پدرش اجازه نداد مهین مدرسه برود. سه چهار سال بعد مدرسه دخترانه زدند. ولی مهین را به‌خاطر سنش راه ندادند. عاشق درس خواندن بود. با حسرت به خواهر و برادرهایش که مدرسه می‌رفتند نگاه می‌کرد. مدرسه بزرگسالان اسم نوشت. فقط برای امتحان می‌رفت و خانه درست می‌خواند. همیشه نمره کامل را می‌گرفت. توی کارهای خانه هر چه بزرگتر می‌شد بیشتر از قبل بهم کمک می‌کرد. به درس بچه‌ها هم رسیدگی می‌کرد. به هر سختی بود دیپلم گرفت و رفت دانشگاه. بعد از کارشناسی در شبکه بهداشت و درمان استخدام شد. او را فرستادند درمانگاه روستای جااردو. همه روستاها و عشایر به این درمانگاه می‌روند. اکثرا هم فقیر هستند. دخترم از هر کس نیاز داشت هزینه ویزیت نمی‌گرفت و از طرف خودش هزینه را به درمانگاه پرداخت می‌کرد. به بچه‌های یتیم آنجا هم با واسطه کمک می‌کرد. نمی‌خواست بفهمند کمک‌ها از طرف خودش است. خیلی برای اهالی آنجا وقت می‌گذاشت. وقتی می‌رسید خانه نای سر پا ایستادن نداشت. ولی عاشق خانواده بود و تا ما را می‌دید می‌خندید و با شوق کار می‌کرد. بچه‌ها سر و سامان گرفته و رفته بودند مهین شده بود همدم من و پدرش. هوای خواهر و برادرهایش را داشت و همیشه هم با دست پر می‌آمد خانه و زنگ می‌زد دعوت‌شان می‌کرد. خانه‌مان آمده بود اندیمشک. می‌توانست انتقالی بگیرد و اندیمشک بیاید ولی می‌گفت درمانگاه بهم نیاز دارند و باید آنجا بمانم. همزمان با کارش شبانه درس خواند و ارشدش را گرفت. دو سال پیش دکترا قبول شد. باید می‌رفت تهران. می‌توانست مرخصی بگیرد ولی دلش راضی نشد برای درسش از کارش بزند. هم حقوق بگیرد و هم درس بخواند. دکترا را تاخیر انداخت و نرفت. از وقتی کرونا شایع شد آرامش هم از من گرفته شد. برادرم، دو پسرم، دخترم و یکی از دامادهایم کادر درمان بودند. بیشتر از همه نگران مهین بودم. چون با مینی‌بوس می‌رفت درمانگاه روستا. امکانات بهداشتی آنجا هم کم بود و خیلی از اهالی کرونا گرفته بودند. ازش خواستم مدتی مرخصی بگیرد. قبول نکرد. می‌گفت: «من الان وظیفه دارم توی این کار بمونم. اگه من نمونم کی بره جام؟!» خیلی رعایت می‌کرد. از من و پدرش هم فاصله می‌گرفت. اجازه نمی‌داد خواهر و برادرهایش هم خانه‌مان بیایند. توی درمانگاه مریض شد و من و پدرش را با باری از غم از دست دادنش تنها گذاشت و رفت. از اینکه به مردم خدمت کرد و جانش را در این راه داد راضی‌ام. همیشه به بچه‌هایم می‌گفتم خانه کسی که نماز نمی‌خواند و از اهل بیت و امام خمینی و رهبر بد می‌گوید غذا نخورید و هم کلام نشوید. ما آرام‌شان را مدیون انقلاب هستیم پس مراقب باشید. بچه‌ها هم الحمدلله سر به راه بزرگ شدند. بعد از شهادت دخترم دارم از کارهای خیری که انجام داده خبردار می‌شوم. می‌دانستم سرپرستی یک بچه یتیم از مشهد را به عهده دارد ولی الان متوجه شدم پنج شش یتیم را سرپرستی کرده. خیلی از اهالی روستا الان می‌آیند سر مزارش و با گریه می‌گویند تنها درمانگاه به ما خدمت نمی‌کرده بلکه حواسش به این هم بوده که چی نیاز داریم و به هر بهانه‌ای به‌مان کمک می‌کرده. 🔰به کانال قرارگاه فرهنگی جهادی شهدای الوار در ایتا بپیوندید👇 @shohadayalvar