eitaa logo
"🕊‌‌‌‌‌‌‌‌ هیـــئت شهــــداء🌹
12.5هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
43 فایل
⭕️🏴 کانال رسمی هیئت شهداء ✅ نظرات،پیشنهادات و انتقادات مخاطبین عزیز در مورد فعالیت‌های کانال 🔹پیام‌های خود را به صورت #ناشناس به لینک زیر ارسال کنید. https://harfeto.timefriend.net/17058582984095 ك _ _ _ _ ↙️ ارتباط با ما👇 🔹 @Ertebat_Heiat
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ پدر شهید: آرمان که مریض شده بود، بردمش پیش دکتر؛ تا فهمید دکتر خانم هست و میخواد آرمان رو معاینه بکنه، گفت من نمیام. گفتم: پسرم این خانم دکتر هستند، میخوان فقط معاینه ات بکنند. گفت: نه پدرجان! طبق فتوای حضرت آقا تا وقتی که میشه به پزشک محرم مراجعه کرد نباید پیش پزشک نامحرم رفت... ┄┄┅┅🌱🌷🌱┅┅┄┄ 🌹🌿 ╭┅────💠────┅╮ 🆔@Shohadaye_Delfan ╰┅────💠────┅╯
| غیـر قـابل بخشش 🥀 | آرمان از غیبت‌کردن و دروغ‌گفتن بسیار متنفر بود. اگر جایی، غیبت می‌کردند اول از عواقب آن مفصل توضیح می‌داد... او اشاره می‌کرد که غیبت چقدر گناه بزرگی نزد خدا محسوب و به چه اندازه غیر قابل بخشش است! او می‌گفت: هر چیزی که برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند.‌.. اگر ادامه می‌دادند، آرمان آن جمع را ترک می‌کرد. • به روایت مـادر شهیــد 🕊
ادامه پست قبلی 👇👇 🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوب‌لباسی‌. عطرهای دم‌دستی‌شان را آنجا می‌گذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک می‌ریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر می‌کنم این «علی علی» گفتن‌های ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتن‌ها ما را رها نمی‌کند. ما را ول نمی‌کنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش می‌آیند و جواب این «علی علی» گفتن‌ها را می‌دهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری می‌کنند.» 🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمان‌مان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید می‌دانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمان‌مان را امانت دهیم. این علی علی گفتن‌ها آنجا کار خودش را می‌کند.» 🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بوده‌ام و حالاتشان را دیده‌ام، اما در سن‌وسال خودم و در موقعیت‌هایی که با حاج‌آقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه می‌کردند. 🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آن‌ها، آن‌ها شب اول قبر بر‌گردانند. 🔺️خاطره ای از نوه آیت الله مصباح یزدی(قدس سره) @Shohadaye_Delfan
📚 | نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.. مادر حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز، با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت بـه روستای قنات ملک برویم. با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم، ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند. بعد از سالم و احوالپرسی، به ما گفت:((من به منزل میروم. شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.)) بعد از قرائت فاتحه، به منزل پدری ایشان رفتیم.برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت:((ایـن مطلبی را که میگویم، جایی منتشر نکنید.)) گفت:((همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم؛ ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد. آخرین بار، قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم. با خودم فکر میکردم حتما رفتنی ام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.)) سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه هایش را پاک میکرد، گفت:((نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.)) 🗣¦ :سردار حسین فتاحی 📖¦ : رفیق خوشبخت ما ╭┈──『🌹🕊』 ╰┈➤@shohadaye_delfan
📖 | شهیدی که در چنگال بعثی‌ها حاضر نشد به امام(ره) توهین کند... در بعدازظهر نیمه مهر سال ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود و نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلوله‌های خود قرار دادند. بالگرد به ‌سمت کوه‌های اطراف پرواز کرد و به ‌علت اصابت گلوله به هلی‌کوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست. بلافاصله نیروهای مهاجم هلی‌کوپتر را به محاصره کردند و سرنشینانش را به اسارت درآوردند. فرمانده بعثی‌ها از خلبان خواست به امام خمینی (ره) توهین کند که با مقاومت شهید غلامرضا چاغروند روبه‌رو می‌شود. این ایستادگی و مقاومت وی تا جایی ادامه داشت که یکی از افسران عراقی با سرنیزه به‌ سمت او حمله می‌کند و وی را به شهادت می‌رساند. ╭┈──『🌹🕊』 ╰┈➤@shohadaye_delfan
📖 | از یک خانه 200 متری به اتاق 12 متری رفتم او از شرایط بعد از ازدواج خود گفت، شرایطی که شاید هر جوانی آن را تاب نیاوَرَد اما همسر شهید صبورانه و عاشقانه در شرایطی سخت زندگی خود را با حاج حس آغاز کرد و در توصیف این وضعیت گفت: من از یک خانه بزرگ 200 متری به یک اتاق 12 متری که منزل مادرشوهرم نیز بود رفتم. برایم خیلی سخت بود من یک دختر 19 ساله بودم نه تجربه خاصی داشتم نه تا به حال با چنین شرایطی مواجه شده بودم، حاج حسن اغلب سال را جبهه بود و مادرشوهرم زن بزرگی بود که تمام وقتش را به کمک رزمندگان و جبهه صرف کرده بود گویی من با یک موسسه خیریه ازدواج کرده بودم. همسایه‌ها به خانه می‌امدند و همیشه محیط پر از جنب و جوش بود. اما می‌دانستم جنگ است و همه باید به نوعی در آن سهیم باشیم. هیچ وقت هیچ شکایتی به مادرشوهرم نکردم و خودم نیز با آن‌ها همراه می‌شدم. خاطره‌ای از همسر شهید طهرانی مقدم ╭┈──『🌹🕊』 ╰┈➤@shohadaye_delfan