شهید دکتر مصطفی چمران🕊🌹
#عشق آرامش می آورد،
حتی در بحبوبه ی جنگ
در کشاکش مرگ و حیات
زیر رگبار گلوله ها و بمب ها
در مقابل هجوم دشمن و خطر مرگ
آنچنان آرامشی می آورد که یک طفل نوزاد در دامان مادر احساس می کند.
@Shohadaye_Delfan
✳ خدایا دیر آمدم اما...
🔻 دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و #نماز_شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
🔸... برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟ #قاسم_فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ #عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب #کهکشان_نیستی | داستانی بر اساس زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
📖 صص ۳۸۳ تا ۳۸۵
یک روز دیدم دارد جایی را حفر میکند
گفتم:
چه میکنی⁉️
گفت:
دارم #قبر میکنم.
من رفتم کمکش.
حفرهای شد به عمق دو متر✔️
طوری که دو نفر راحت بتوانند
در آن بنشینند.
شبها 🌔
#شهید_عباس_صالحی 🥀
با
چراغ قوه میرفت 🔦
آنجا و با خدای خویش
#خلوت میکرد چه زیبا بود
ترنم #عشق از لبهای او که نجوا
میکرد #قرآن را و #مناجات علی
(علیه السّلام) را و دیدنی بود
نماز شب و سوز نیمه شبش!