#شهيدسهرابنصيرزاده🌷در اروميه به دنيا آمد و تا كلاس يازدهم تحصيل كرد📚
ولي به علت فقر مالي يك سال مانده به اخذ ديپلم دست از تحصيل كشيد 💔و به دنبال كار رفت تا مگر چرخ زندگي را بچرخاند و سربار خانواده نباشد .
🍃پاك بود و مؤمن و جز خدا به هيچ چيز نمي انديشيد و عملي مخالف تعاليم اسلام انجام نمي داد✋ .
در جريان انقلاب اسلامي🇮🇷 دوشادوش مردم مبارز شهرش در راهپيمائي ها و تظاهرات✊ و مجالس سخنراني شركت مي جست و در حد توان خودش از هيچ كوششي 💪در به ثمر رسيدن نهضت اسلامي مردمي دريغ نمي كرد .
با شروع جنگ تحميلي عراق🚫 همگام با ساير برادران رزمنده داوطلبانه در بسيج ثبت نام كرد و به منطقه نقده كه جولانگه دمكرات هاي جنايتكار شده بود اعزام شد و هنگام خداحافظي👋 با آرزوي شهادت و توفيق در راه پر فروغ اسلام و صراط مستقيم از خانه خارج گرديد .🦋
در يك درگيري با عناصر مسلح و غير قانوني دمكرات به درجه رفيع شهادت❣ نائل آمد و به لقاء ا ... پيوست .🕊
🌷روحش شاد و راهش مستدام باد🌷
@Shohadaye_khoy
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
#شهيدسهرابنصيرزاده🌷در اروميه به دنيا آمد و تا كلاس يازدهم تحصيل كرد📚 ولي به علت فقر مالي يك سال م
خاطرات 📝مادر #شهيدسهرابنصيرزاده🌷
اگر بخواهم خاطرات سهراب را بازگو كنم به اندازه 22 سال از او خاطره دارم . اما خاطراتم را از جايي شروع مي كنم كه پسرم 22 ساله بود و روزهاي آخر زندگي اش در اين دنيا🖤 .
تحصيلاتش📖 هنوز تمام نشده بود . يك روز در خانه🏡 بودم كه ديدم پسرم به خانه آمد . بي مقدمه گفت مامان مي خواهم به جبهه بروم 🦋. ولي من مخالفت كردم . ولي او در جواب گفت كه من حتماً بايد بروم . حتي اگر من هم نروم پدر يا برادرم بايد بروند، چون در آن #منطقه كه خواهيم رفت اشرار و ❌عراقي ها به زنان و خواهرهايمان و به بچه ها و پيران ما اذيت و آزار مي رسانند و به خاطر اين مسئله مهم هم كه شده بايد بروم . چون تاب تحمل اين ننگ بزرگ را ندارم . در آن زمان پسرم سرما خورده بود اما با اين حال مي گفت كه اينجا كشور 🇮🇷ما هم هست . نبايد اجازه دهيم كه دشمنان به آن تجاوز كنند . بعد از اين صحبت ها پسرم از خانه خارج شد و بعد از مدتي برگشت .
دو روز بعد اعلام كردند كه داوطلبان براي اعزام به جبهه بايد به مسجد🕌 سيدالشهدا مراجعه كنند . من هم كه نمي دانستم پسر من هم داوطلب رفتن به منطقه جنگي شده است اين مسئله را در خانه🏡 مطرح كردم و ناگهان ديدم سهراب كه در بستر #بيماري بود زود بلند شد و حاضر شد . به من گفت مادر جان من هم اسم نويسي كرده ام تا به منطقه كردستان اعزام شوم و راهي مسجد سيدالشهدا شد تا هماهنگي لازم را انجام دهد.🌷 پسرم در آنجا سخنراني مي كرد و به بقيه مي گفت بايد همه حاضر باشيم تا فردا صبح با روحيه اي بالا، به خاطر خدا و به خاطر مردم عازم شويم .
شب 🌙كه به خانه آمد با عجله دنبال لباس بود و من يك دست لباس ارتشي كه مال پدرش بود آوردم تا بپوشد و چون سهراب قد بلندي داشت لباسهاي پدرش برايش كوچك مي آمد و مجبور شدم به لباسها تكه بدوزم تا اندازه اش شود . صبح⛅ شد و موقع رفتن، من و سهراب با هم به بيرون رفتيم .
آنجايي كه همه جمع شده بودند در آنجا پسرم از همه قدبلندتر بود . برگشت و به من دست تكان داد و گفت اين راه كه مي رويم به خاطر دين 📿و مذهب و كشور🇮🇷 است . اگر برگشتم كه هيچ ولي اگر برنگشتم نبايد ناراحت باشي و اين آخرين لحظه و آخرين جمله اي بود كه از سهراب شنيدم .
🍃سپس سوار اتومبيلها🚌 شدند و به اروميه و از آنجا عازم نقده شدند .
پسرم و همرزمانش چهار روز با اشرار مبارزه 👊كردند و سهراب هر چند بيش از چهار روز مبارزه نكرد ولي #تقدير الهي اين چنين بود كه در همان روزهاي اول جهاد و در راه خدا شهيد شود .🕊
بعدها از دوست او از چگونگي شهادت سهراب پرسيدم . و او گفت كه در حال مبارزه بوديم كه سهراب وارد خانه اي شد و از آن خانه مداركي📃 را پيدا كرد كه به دشمنان مربوط مي شد . وقتي سهراب #مدارك را مي آورد از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پايش زخمي شد ولي او همچنان با اراده اي💪 كه داشت خودش را به ما رسانيد و مدارك را به ما داد و گفت اين #اسلحه و مدارك نبايد به دست دشمنان برسد و بعد پايش را بست و همچنان پيشاپيش ما در حركت بود تا اينكه آنقدر خون از بدنش رفت و به درجه رفيع شهادت❣ نائل گشت .
🍃شهيد سهراب نصيرزاده فردي باايمان، نمازگزار و به فضائل نيكو آراسته شده بود و پسرم با اخلاق🙂، رفتار و سرانجام با شهادتش به #هدف نهايي خود در زندگي رسيد و ما را در پيش خدايمان روسفيد كرد .
اميدوارم كه ياد شهيدمان 💔در خاطرمان زنده و راهشان هميشه پررهرو باشد .🌷
@Shohadaye_khoy