eitaa logo
کانال شهدای روستای ماجولان
248 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
8.2هزار ویدیو
372 فایل
به کانال شهدای روستای ماجولان خوش آمدید 🌹 تبلیغات و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
⭕️پیکر اولین بانوی شهیده کردستان تفحص شد 🔹پیکر مطهر شهیده فاطمه اسدی بعد از ۳۷ سال در کوه‌های بهاروند منطقه دیواندره تفحص شد، او اولین زن شهید تفحص شده کشور است. Basijnews.ir @Basijnewsir
🚩اخلاق و رفتار :(۶) 🌹 مقام معظم رهبري در رابطه با اين شهيد بزرگوار كلمه ای به كار بردند كه من كمتر ديدم درباره شخصي ايشان به كار ببرند، فرمودند دانشمند، با اين كه اين برادرعزيزمان دانش پايه معروف مثل پروفسوري و دكتری یا اينها را نداشتند، اما ايشان در واقع براي آقاي مقدم تعبير دانشمند آوردند و وقتي ايشان تعبير دانشمند می آورند، حاكي از اين است كه اين شهيد جنبه هاي مختلفي داشتند. يكي از اموري كه اين شهيد را ممتاز کرد اين بود كه ما دانشمند در فنون داريم، ولی ذوالفنون كم داريم. اين شهيد بزرگوار جامعيت داشت و دانشمند بود، درحالي كه عارف بود، مجاهد بود در حالي كه عارف بود ، مواظب بود كه كسي او را كشف نکند، زيرا خودش تلاش می کرد كشف نشود. ايشان دانشمندي بود كه دانش اش جهت داشت. آنچه كه حاج حسن تهراني مقدم را از بين ساير دانشمندان ممتاز كرد اين بود كه او دانش را هدفمند و براي اهداف الهي می خواست. اصلاً در اين راه خودش هيچ مطرح نبود. ايشان هيچ تعلقي به امور دنيايي ندارد.به همين جهت كه علم اش جهت دار بود در عين حال كه هر كسي اورا می ديد فكر می کرد او يك فرد نظامي است. در حالي كه بيش از آنكه يك فرد نظامي باشد، يك فرد فرهنگي بود و عالمي بود كه علم اش جهت داشت، جهت علمش خدايي بود. مجموعه ای كه با اوكار می كردند قبل از اينكه نظامي باشند متدين بودند و قبل از اينكه نظامي باشند، مقدس بودند، و هر جا او كه حضور داشت محيط مقدسي بود. انسان وقتي در آن محيط پا می گذاشت خدا را در آن محيط می ديد و احساس می كرد...  راوی: حجت الاسلام مهدي طائب * 🌹حاج حسن دقتش فوق العاده عالي بود. در بعضي از بخش ها كه كار سخت تر می شد، نياز به اين بود كه بيشتر كار شود. با توجه به آگاهی، سعه صدر و توكلي كه ایشان داشتند اين را به نوعي به آدم هاي مختلف تزريق و آنها را تشويق می كردند. ايشان می آمد از هر شكستي پيروزي می ساخت. ايشان چه در صنعت وچه در عمليات، در همه صحنه ها از همه نزديك تر بود و در كارها تسلط داشت و در آن كارها علم داشت، اگر علمي هم نداشت ياد می گرفت و می آمد آن كار را خوب و به طور راحت انجام  می داد.ايشان در دو  ورزشي كه تقريبا با هم در تضاد بودند كار می كردند، يكي كوه نوردي كه يك كار فردي است. و ديگري فوتبال كه يك كار گروهي است، اين نمونه، دو خصوصيات بارز ايشان است... دکتر منوچهر منطقي * 🌹شهيد مقدم تعبيري دارد كه می گفتند، فرمانده بايد جمع اضداد باشد. موقع كار و تلاش جديت، لیاقيت، پشتكار، سماجت و موقع آرامش، رأفت و مهرباني با ديگران داشته باشد. كسي نبود كه با ايشان رفت و آمد داشته باشد و خاطره خوشي از او نداشته باشد و اين افتخاري براي اوست و اين قابل تحسين است. در بحث كاري شهيد مقدم الگويي است در معاشرت با زير دستانش ، و هم الگويي است در بكارگيري كساني كه دل در گرو انقلاب اسلامي دارند. جمعي كه با ايشان كار می كردند جمعي كاملاً عاشق و صميمي با خير و بركت فراوان بودند. مقدم يك پارچه صفا و صميميت بود... سردار رمضان شريف * 🌹من هميشه در شهید حاج حسن افسوسي در مورد شهيد كاظمي می ديدم. چون اين دو مثل دو كبوتر عاشق هميشه با هم بودند و حاج حسن پس از شهادت حاج احمد يك غمي در چهره اش بود. خاطره اي از ايشان به ياد دارم به هنگامي كه با شهيد كاظمي وحاج حسن به كوه رفتيم و چيزي كه در كوه ديدم رابطه اي خارج از روابط كاري وسازماني بود. واقعا رابطه اي عاشقانه بود، و كلماتي از سر عشق بين آنان رد وبدل  می شد. از كوه كه برمی گشتيم حاج حسن و شهيد كاظمي فاصله زيادي با يكديگر داشتند، من كنار حاج حسن بودم وپدرم ته ستون بود وشهيد كاظمي فرياد می زد مخلصتيم حاج حسن، وايشان پاسخ  می داد نوكرتيم حاج احمد، و اين صداي صميمانه و عاشقانه در كوه می پيچيد... محمد كاظمي فرزند سرلشگر شهيد, احمد كاظمي * 🌹در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. شهید احمد کاظمی از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟... گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم: مگر می خواهی بخری؟! گفت: بگو چقدر می ارزد. گفتم: مثلا شش هزار دلار. گفت: مقدم نزن...  اینها اینقدر نمی ارزند. 🌹راوی  
🚩اخلاق و رفتار :(۷) 🚩عنایت (ع)👇 🌹هیچ گاه فراموش نمی کنم که یک شب بارانی در صحن مسجد گوهرشاد روبروی گنبد امام رضا (ع) پس از مدتی توسل از آقا خواستم که یکی از اولیاء خودت را به من نشان بده، تا شاید بواسطه او گرد معرفتی بر دامن گناهکارم بنشیند و بواسطه دم مسیحایی او شاید زنده شوم، چندثانیه بیشتر نگذشته بود که در آن طرف مسجد دیدم حسن آقا سر به سجده دارد و با خدای خود مشغول به راز و نیاز بود، پیش خودم یاد شعر حافظ افتادم که می فرماید،  "سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد         آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد" رفتم کنارش، در حال و هوای خودش بود، سلام کردم مثل همیشه با تبسم دستهای مهر بانش را بازکرد و مرا درآغوش خودش گرفت. هنوز بوی شهیدان را می داد، خیلی خوشحال به نظر می رسید.. پس از پرس و جو، فهمیدم پس از انجام عملیات بر علیه منافقان (جهت انتقام گرفتن ازخون شهید صیادشیرازی)، برای تجدید بیعت و شکرگزاری خدمت امام رضا (ع) رسیده بودند. به یاد توسل و خواسته ام از امام رضا(ع) افتادم و یقین کردم عملیاتی که ایشان رهبری کرده موردقبول خدا واقع گشته و به واسطه انجام خالصانه این عمل به مقام اولیاء الله و مقربین رسیده است... روایتی از ناصرکاوه  🌹روزی با هم ازنماز جماعت برمی گشتیم و از هر دری صحبت می کردیم؛ به ناگاه ایشان از سفر خویش به روسیه به اتفاق هیاتی برای خرید یکی از سیستم های موشکی دقیق روسی که سامانه ای با برد 300 کیلومتر و ضریب اطمینان بالا بود؛ سخن گفت. این موشک می توانست با کمترین اختلاف و انحرافی به هدف خود برخورد کند و این فناوری تنها در انحصار روسیه قرار داشت... 🌹مذاکرات برای خرید این موشک به سرانجام نرسید چرا که آن ها این سامانه را جزو سلاح های استراتژیک و مبنایی خود می دانستند و به دلیل حساسیت ویژه ای که روس ها داشتند، از دادن موشک سر باز زدند. این شهید عزیز نقل می کرد که من به ژنرال های روسی با اطمینان گفتم که ما می توانیم به این فناوری دست پیدا کنیم و همانند این موشک را بسازیم و البته پوزخندی به عنوان پاسخ بر لبان ژنرال های روسی نقش بست. او می گفت در برگشت از سفر روسیه تمام هم و غم من این شد که نمونه این موشک روسی را بسازم اما دائما در مسیر انجام تست های موشک اخلال به وجود می آمد. این شهید عزیز بیان می کرد که برای حل این مشکل به خدا توکل کردم و به ائمه اطهار (ع) متوسل شدم؛ به مشهد مقدس رفتم و سه روز در حرم حضرت امام رضا (ع) به ایشان توسل کردم و راجع به اختلال پیش آمده به تفکر مشغول شدم.... 🌹 شهید تهرانی نقل میکرد که بعد از سه روز در حرم حضرت رضا (ع) یک دفعه موضوعی به ذهنش رسید که احساس می کرد راه حل این مشکل است. طرحی در ذهنش جرقه زد که تعبیر ایشان درباره آن ساده و زیبا بود‎؛ او می گفت زیارت خودم را تکمیل کردم و سریع برگشتم منزل، دفترچه نقاشی دخترم را گرفتم و آن چه را که در ذهنم بود ترسیم کردم. بعد از بازگشت از مشهد این طرح را مدل سازی کردیم و به لطف خدا جواب هم گرفتیم و مشکل حل شد. در یک زمان دیگر شهید تهرانی مقدم نتایج کاری را که انجام شده بود بر روی رایانه به من نشان داد، واقعا غرورآفرین بود؛ موشک ساخته شده توسط جهاد خود کفایی سپاه در مقایسه با مدل روسی آن در بعضی ویژگی ها برتر هم بود 👈ایشان اهل توکل به خدا بود و در عبور از موانع و رسیدن به اهداف خود به ائمه معصومین (ع) متوسل می‌شد... 👈 راوی: شهردار تهران
🌸💐🌸💐🌹💐 ربیع الثانی با قدوم مبارک امامی بهاری شده است 🌸 که روزی به دست فرزندش تمام فصل‌های جهان بهار خواهد شد انشاءالله 🍁🍃🍃🍁🍂🍃💐 میلاد امام حسن عسکری علیه‌السلام بر عالم قطب امکان آقا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف و همه ی شیعیان جهان تبریک و تهنیت باد💐🍁💐❤️🌸🌸🌸🌹🌹🌹 🎊✨🎊✨🎊✨🎊
عیدی ما انشاءالله فرج مولا❤️🌺🙏 🤲اللهم عجل لوليک الفرج🌺🍁🌸🍁🌸🤲🌹🤲🙏
💫 فَادعوا اللهَ مخلِصینَ لَهُ الدّین و لَو کَرهَ الکافِرون " ✍این میوه‌ی توحید است ؛ صافِ صافِ صاف که می‌شوی، شبیه آینه، فقط او را نشان می‌دهی! حالا، هر که را می‌خواهد؛ خوش نیاید! ادواردو آنیلی، زیر بارش مکتب اهل بیت (ع) سفری را آغاز کرد؛ از پست‌ترین ارتفاع دنیا، تا شانه‌های خدا ... بی‌خیالِ آنان که، سفر او، پسندِ مزاجِشان نبود! "عند ربهم یرزقون" ات؛ مبارک؛ مسافرِ به مقصود رسیده‌ی آسمان .... 🌟ویژه‌ی شهادت 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
✨﷽✨ 🔰 در ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۶۳ سردار شهید مهدی زین الدین به همراه برادرش شهید مجید در حال برگشت از کرمانشاه به سوی مقر لشکر ۱۷ [در آن مقطع لشکر ۱۷ در حال تدارکات برای عملیاتی در غرب بود] حوالی غروب در جاده سردشت, دارساوین مورد تهاجم و کمین گروهک‌های ضدانقلاب قرار گرفت وبعد از مقاومتی عاشورایی و طولانی با بدنی مجروح و زخمی به مقام والای شهادت رسیدند. ضدانقلاب قصد داشت سر ایشان را غنیمت ببرد اما با مقاومت ایشان که تا حوالی صبح طول می‌کشد، دشمن ناکام می‌ماند و با آگاهی نیروهای خودی، پیکر مطهر او و برادرش به سردشت منتقل می‌شود. ✍خوابی که شهید قاسم سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زین‌الدین دیدن: 🍀هیجان‌زده پرسیدم «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن. عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم. رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر! بگو تا بنویسم. گفت: بنویس: سلام، ‌من در جمع شما هستم. 📣همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: چی نوشتی آقا مهدی؟ تو كه سید نبودی!... اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" 🌷 شهید مهدی زین الدین: ما باید حسین‌وار بجنگیم. حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه. حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی. 💥 اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان (عج) فراهم گردد به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین (ع) است. 💥 در زمان غیبت کبری به کسی منتظر گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد. 💥معلوم نیست که فردا چه کسی شهید بشه چه کسی بمونه، ولی شما خواهید دید، ما آینده در مرزهای دیگر خواهیم جنگید... ✨مهدی جان امروز شاهدیم که مرزهای انقلاب در کجاست.... 🌺هرگاه شهدا را در شب جمعه یاد کردید، آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین (ع) یاد می کنند. ‍📣همسر شهید:🌻 ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم.چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده. 💥ظرف شستن: ظرف های شام، دو تا بشقاب و لیوان بود و یک قابلمه.رفتم سر ظرف شویی، گفت: انتخاب کن، یا تو بشور من آب بکشم، یا من می شورم توآب بکش گفتم: مگه چقدر ظرف هست؟.گفت: هر چی هست, انتخاب  کن. 📣 ماجرای٢٠٠روز 👈 روزه قضاى آقا مهدی! 🌷از سردشت می رفتیم سمت باختران، من و شهیدان زین الدین و محمد اشتری. آقا مهدی خودش پشت فرمان نشسته بود. از هر دری می گفتیم. بین صحبت ها آقا مهدی گفت: قریب دویست روزه به خدا بدهکارم! ما اول حرفش را جدی نگرفتیم. برایمان قابل باور نبود. آقا مهدی و این حرفا! وقتی این را دید، گفت: جدی می گویم، دویست تا روزه بدهکارم. بعد توضیح داد: شش سال تمام چون دائم در مأموريت بودم و نشد که ده روز یک جا بمانم، روزه هایم ماند! 🌷درست پنج روز بعد به لقای دوست شتافت. در آن زمان لشگر ۱۷ در مهاباد مستقر بود. من این حرف توی ذهنم مانده بود که بعداً با برادر بزرگوار اسماعیل صادقی (مسئول ستاد لشکر) در میان گذاشتم. آن روز برادر صادقی تمامی بچه های لشکر را جمع کرده بود. چند هزار نفری می شدیم؛ یک دریا بسیجی متلاطم. خبر را که دادند، صدای ضجه و زاری، همه میدان را پر کرد. دستهای سوگوار بود که بر سر و سینه فرود آمد. دیگر کسی حال خود را نمی فهمید. 🌷اسماعیل، گفتت عزیزان! آقا مهدی به جوار محبوبش شتافت اما آن گونه که به یکی از دوستان گفت نزدیک به دویست روزه ی قضا بر ذمه دارد. اگر کسی مایل است این دین او را ادا کند، بسم الله! در همین جا اعلام آمادگی کند. یکباره تمام میدان به جنبش درآمد و فریاد «ما آماده ایم» در دلم گفتم: عجب معامله ای، چند هزار روزه در مقابل دویست تا!