✋ #السلام_علیک_یا_سلطان
❣️از دسٺ رضا #ڪرببلا مےگیرم
✨ازخاڪ در #رضا شفا مےگیرم
❣️من هرچہ بخواهم زخداوند جهان
✨از #پنجره_فولاد رضا مےگیرم
#میلاد_امام_رضا(ع)✨🌺
بر_شیعیان _جهان_ مبارڪ_باد🌺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
••💛🌿••
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
تشنهدرمحشرنمیگردد دمی
هرڪهخوردهآبسقاخانهات😍💚..
.
✿
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
۶ سالــش بود....
ڪلیہ هــایش از ڪار افتاد😔.
#پزشک روسے گفـت:
فقط یک راه برای زنده ماندن پسرتان وجود دارد که آن هـم #عوارض بـدی دارد! 😱
او یـک متر بیشـتر قـد نمی کشد و 18 سال بیشـتر زنده نمے ماند.😱
منصـور را حرم #امام_رضا(ع) بـردم. و #شفایش را از آقا گرفتیــم🤲
🔰امــام جماعت مسجد صاحب الزمان شیـراز اعـلام ڪرد ۵۰۰کیلو سـیمان از یڪ سـال قبل در مسجد مانده و در اثر باران حسابی سفت شده است.
چند نفر #ڪارگر آمـدند و با پتک شروع کردند، #سیمان ها را بشکند، اما نتوانستند.
😢وقتےهمه، دسـت از تلاش برداشتند و رفتـند؛ منصور، کلنگی را بر داشت و در گرمای طاقت فرسای تیر ماه که مصادف با ماه مبارک رمضان بود، به تنهایی تمام سیمان ها را شکست‼️
به او مے گفتم:« از عـوارض شفای امام رضا ع اسـت کہ این قـدر قـد بلند و پر زور شدی...💪✋
#شهیدمنصور_قربانےزاده
#شهداےفارس
--🍃─═ঊঈ🌹ঊঈ┅─🍃-
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
7⃣ 3️⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، عیـد بـــزرگ غدیـــر باقــی مانده است...
✅ إِنَّهُ أَوَّلُ مَن آمَنَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الَّذِی فَدَی رَسُولَ اللّهِ بِنَفسِه .
✅ به راستی که اوست (یعنی علی) اولین کسی که به خدا و رسولش ایمان آورد و کسی است که جانش را فدای رسول الله کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هدایت شده از یافاطمه الزهرا
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
7⃣ 3️⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، عیـد بـــزرگ غدیـــر باقــی مانده است...
✅ إِنَّهُ أَوَّلُ مَن آمَنَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الَّذِی فَدَی رَسُولَ اللّهِ بِنَفسِه .
✅ به راستی که اوست (یعنی علی) اولین کسی که به خدا و رسولش ایمان آورد و کسی است که جانش را فدای رسول الله کرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_سی_سوم.
.
گفت: یادم نیست بچه ی کرج بود یا تهران ،اما لشکر سیدالشهدا بود .خیلی خوشم آمد .پیشانی بند قرمزی بسته بود .چشمش را صاف گذاشته بود روی هم .لباس جنگلی تنش بود .پایش را انداخته بود روی پایش .
تکیه داده به دیوار سنگر . خواب خواب بود .چفیه را هم انداخته بود روی صورتش که سر خورده بود پایین .قطره ی خونی هم از دهانش جوشیده بود بیرون و روی لبش لخته شده بود»
گفت:«اشک و رشکم درآمد .غبطه خوردم و آرزو کردم .آه کشیدم .دلم می خواست من هم کنارش بنشینم.دراز بکشم .چشمهایم را ببندم و پر بکشم.اما هنوز گرفتار بودم .من هنوز پاک توی گل گیر بود .هنوز خاک تنم نریخته بود .
می فهمی؟ریاضت!!
این چیزها اشتیاقم را برای جبهه بودن تقویت می کرد .شاید پیروزی عملیات اینقدر کارساز نباشد .ملتفت هستید؟اینها آدم را شعله ور می کند .خدا نصیب کند مرگ مطمئن..
گفتم:«ای بابا ما کجاییم در این بحر تفکر حاجی کجا.
آخر آدم که دیده باشد باهاش نشست و برخاست کرده باشد ،دلش از ریسه های پی درپی درد گرفته باشد که او سببش بوده ،می فهمد یعنی چی.
حساب این حرفهاست که آدم را از گوشه های دیگر باز می دارد که یعنی می شود پرپر شدن هزار نفر را دیده باشی.اهل نظام و رزم باشی .هزار نفر از دشمن را کشته باشی.شجاعتت هم زبانزد لشکر باشد آن وقت دل داده باشی به آنطور صحنه ای؟!
اصلا شکوه مرد همین است که دلش را اینجور تابلویی ببرد .
عملیات قدس سه ،عطش شفافی در شب موج میزد .بچه ها در تب و تاب بودند .دیدمش، چفیه اش را دور سرش طواف داده بود .کیسه ی خشاب را به کمرش بسته بود .اسلحه یتاشو دستش بود .
گفتم :ظاهراً خودت هم رفتنی هستی»
برای اینکه قشنگ شده بود .حالتی داشت که همان شهید لشکر سیدالشهدا را به یادم آورد.البته دو نفر بودند که شهادتشان باورکردنی نبود .یعنی ما سخت می توانستیم مرگشان را باور کنیم .از بس که جسور بودند .از بس که شجاعت از خودشان نشان می دادند .انگار از فولاد ساخته شده بودند.
یکی مجید سپاسی و یکی هاشم شیخی.
باور کنید وقتی حاج مجید شهید شد گفتم بچه ها جنگ تمام شد!
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آنکه او را نکشند
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫
🌷حاجمحمـد از همان اول که وارد مخابرات شد، یک عقیده خاص داشت و آن این بود که وظیفه ماست که علاوه بر کلاسها و برنامههایی که تبلیغات و عقیدتی لشکر برای نیروها میگذارند، بهطور مجزا برنامههای عقیدتی برای نیروهای مخابرات در واحد داشته باشیم.
البته بماند که رفتار و منش حاجمحمـد یک کلاس عقیدتی شبانهروزی برای نیروهایش بود، اما سعی میکرد بهطور مرتب از روحانیون و افراد مطلع برای برگزاری کلاسهای عقیدتی به مخابرات دعوت کند. سال 64 بود که واحد تبلیغات لشکر ویدیو دار شد و از طریق ویدیو فیلمهایی را برای رزمندگان پخش میکرد. حاجمحمـد هم از هر طریق بود یک دستگاه ویدئو برای واحد تهیه کرد. تعدادی فیلمهای سخنرانی اخلاقی آقایان انصاری، مظاهری و شهید دستغیب(ره) که تبلیغات لشکر داشت را هم گرفت و کپی کرد. بعد برنامهریزی کرد که بچههای مخابرات هرروز حداقل نیم ساعت باید پای این مباحث اخلاقی بنشینند. حتی با دوستانش در تهران هماهنگ کرده بود آخرین سخنرانی های اخلاقی ما را برای بفرستند...
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #شهیدانه | #محسن_وزوایی
🔻شهیدمحسنوزوایی:
ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوى ماست در این جبههها خداوند را مشاهده مىکنیم که به کمک رزمندگان اسلام مىشتابد و آنها را نصرت مىدهد و به مصداق آیه شریفه که مىفرماید (کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً) را مىبینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهاى مردمى بر تعداد کثیرى از نیروهاى دشمن غلبه مىنماید.
#فرماندهان_جبهه_غرب_کشور
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مکتب_سردار_کریمان
📜ای صفای قلب زارم،هرچه دارم از تو دارم...
#حاجقاسم
#میلاد_امام_رضا (علیه السلام )
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🍃یادت باشه!!!
نگاه شهداحاکی از این است که
بعدشان چه کرده ایم؟!
دیگر شرمندگی کافیست...رهرو
راهشان باشیم...
نه شرمنده نگاهشان...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
6⃣ 3️⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، عیـد بـــزرگ غدیـــر باقــی مانده است...
✅ أَنَّ عَلِیِّ بنَ أَبی طالِب ... مَحَلُّهُ مِنِّی مَحَلُّ هَارونَ مِن مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعدِی .
✅ همانا علی بن ابیطالب ... جایگاهش نسبت به من همچون جایگاه هارون است به موسی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
گفت بابا این بارکه مشهد بودم از امام رضا اجازه گرفتم!
گفتم اجازه چی؟
شرم کرد،سرش را پایین انداخت.
گفتم اجازه برا شهادت؟
گفت آره!
گفتم وقتی آقا اجازه داده من کی ام مانعت شوم،برو بسلامت!
🔰هدیه به شهید رضا پورخسروانی صلوات
#شهداےفارس
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_سی_چهارم.
حاج قاسم سلطان آبادی مسئول محور، تماس گرفت و گفت :
_یکی از گروهان های امام مهدی دارند میآیند می خواهم روشن کنم که حاج مجید چقدر برای جنگ زحمت کشیده و چه دلیری ها کرده است. کسی که در هر عملیاتی نفر اول بود، البته با اندوخته چند روز شناسایی که به عنوان پیش قراول رفته بود به تنهایی یا نهایتاً با یک یا دو نفر دیگر.
کسی که دستور فرماندهی بالاتر را تغییر میداد یا اصلاح میکرد.
در منطقه ماووت ، بچه ها سه نفر اسیر گرفته بودند.موقعیت سخت و خطرناکی هم بود .همه اعتراض کردند این چه وقت اسیر گرفتنه؟!
اما مجید اعتراض نکرد و گفت : اگر اینها را میکشتند نفر چهارم که فرار کرده است این خبر را به همه لشکر عراق می رساند و آنها هرگز تسلیم نمی شدند .چون در هر صورت پای مرگشان در کار بود .در مقاومت لااقل احتمال پیروزی هست، ولی الان وقتی حمله بکنیم فوج فوج با پرچم سفید که نصفه و نیمه عرقگیر شان است پناه می آورند»
حاج مجید ،که اگر لشکر فجر در عملیات نبود با لشکر های دیگر می رفت و بارها مهمان لشکر سیدالشهدا بود. از جمله در عملیات قبل از کربلای ۸، یک نفر برداشت و به کمک بچه های کرج رفت.»
در عملیات کربلای ۵ دشمن در محور الکوت به شدت مقاومت می کرد.
_دستت درد نکنه این ها را راهنمایی کن تا از پشت به محور الکوت که باز نشده است ضربه بزنند .
اصرار هم داشت که خودم پای معبر باشم برای هدایت گردان های بعدی، اما با خود گفتم لااقل تا سر معبر همراهشان باشم. راه افتادیم تا رسیدیم به حاج مجید. لبخندش اولین کلام بود که خستگی آدم را فوت می کرد.
گفت: کجا؟!
گفتم: می رویم برای محور الکوت »
گفت:من خودم گردان را میبرم ، شما برگرد پای معبر. همان جا بود که از بچه ها شنیدیم حاجی به همراه شهید محمد رضایی با لباس غواصی زده اند به شش پری ها و محور را باز کردند.
نگاهی به حاج مجید کردم و نگاهی به جوش و خروش نهر العشا! چه شباهت های زیادی داشتند.
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻روایت ۱۴ شهید تفحص شده در طلاییه...
هر کجای عالم باشید شهدا را صدا کنید دستگیری میکنند
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫
🌷خواب دیدم شهید شدهام و دوستانم تابوتم را دور حرم امام حسین(ع) طواف میدهند. صدای گریه شدیدی میآمد. سرم را از تابوت بلند کردم، دیدم حاجمحمـد است که جلو همه دارد برایم گریه میکند. برای تعبیر پیش روحانی با معرفتی رفتم. گفت: تا حالا حرم امام حسین را دیدی؟
گفتم: نه! گفت: اگه می تونی برو زیارت امام رضا!
رفتم مرخصی بگیرم تا به مشهد بروم. حاج محمد گفت: کجا؟
جریان خوابم و زیارت مشهد را گفتم. گفت: ان شاالله خیره، حتماً برو مشهد یه زیارت بکن.
روز بعد به اهواز می رفتم که با قطار به مشهد بروم، دیدم حاج محمد هم آمد و گفت: بریم!
گفتم: کجا؟ گفت: زیارت.
با هم رفتیم مشهد. قبل از ورود به حرم پیرزنی ایستاده بود. گفت:برادرا شما رزمنده اید؟
حاج محمد با خنده گفت نه مادر ما بزمنده ایم. رفتیم داخل حرم. دو ساعت بعد، وقتی برگشتیم، پیرزن منتظرمان بود. گفت شما تا مشهد هستید، مهمان من هستید. سه شبانه روز بی منت از ما پذیرایی کرد!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
#_طنز_جبهه😂
_اول که رفته بودیم گفتند:
«کسے حق ورزشکردن نداره.»☝️🏾
یه روز یکے از بچهها رفت ورزش کرد🤸🏻♂
مامورعراقے تا دید اومد، درحالے که خودکار و کاغذ دستش بود📝
برایِ نوشتن اسم دوستمون جلو
اومد و گفت:«ما اسمک؟😐»
( اسمت چیه؟)
رفیقمون ، هم شوخ بود و هم زرنگ ؛ کم نیاورد و برگشت و گفت:
«گچ پژ.»😎
باور نمےکنید، تا چنددقیقه اون مامور عراقے هرکاری کرد این اسمو تلفظ کنه، نتونست ول کرد گذاشت رفت🚶🏻♂
و ما هِی مےخندیدیم...
#طنز_شهدایی😁
🔹🔹🔹🔹🔹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔹 ابراهیم میگفت:
🔸 بهتره که شبها زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و سرحال بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم اول وقت بخونه.
#شهیدهادی
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
•♥️🖇•
✨بھ دنبال معجزهام ،
در حالـے ڪھ معجزه تویۍ ایشھید !🌷
✨معجزه خورشیدِ نگاھ شماست . .
تنھا یڪ نگاهتان کافـے است
تا سراسر وجود یخ زدهیِ زندگۍام را
گرم کند از نورِ خدا :))💚
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊️
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
@golzarshohadashiraz
🌟 #چهـلہ_ولایــت_باشهـــدا🌟
5⃣ 3️⃣ روز تـا عیدالله الاکبـــر، عیـد بـــزرگ غدیـــر باقــی مانده است...
✅ مَا مِن عِلمٍ إِلَّا وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِیّاً وَ هُوَ (الإِمَامُ المُبِینُ).
✅ هیچ دانشی نیست مگر آنکه آن را به علی آموختم و اوست (امام روشنگر).
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈مبلغ غدیـــــر باشیـــد
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سیره_شهدا
به اتفاق عباس با یک دستگاه تویوتا عازم منطقه عملیاتی غرب بودیم.
دلهره و تشویش تمام وجودم را گرفته بود، دوست داشتم هر چه زود تر به مقصد برسیم. اما عباس آرام نشسته و نگاهش به جاده بود. چشمم رفت روی عقربه کیلومتر ماشین، دیدم روی عدد 90 ایستاده، گاهی پائین می آمد اما بالاتر نه.
گفتم: عباس! جاده که خلوته، تندتر برو؟😳
در حالی که چشمش به جاده بود گفت: مگه نشنیدی، امام فرموده اند، رعایت سرعت مجاز و قانونی در جاده ها و قوانین راهنمایی رانندگی شرعاً واجبه!☺️
جوابی جز سکوت نداشتم. عباس ادامه داد: این ماشین هم بیت الماله، نباید با سرعت زیاد مستهلکش کنیم!😲
#شهید_غلامعباس_کرمی
#شهداے_فارس
🌹🍃🌷🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی*
* #نویسنده_غلامرضا_کافی*
* #قسمت_سی_پنجم.
راست راست می آمد بالای خاکریز .دقت میکرد. نشانه می گرفت. شلیک میکرد بعد هم توی خاکریز فرو میرفت .یک تیربارچی هم اونورتر بود که قطار دجله انداخته بود روی دستش و درو می کرد.
لجم بالا آمد. آرپیجی را از یکی از بچه ها گرفتم.موشک را به خوردش دادم. منتظر ماندم که سیاهی ا ش روی خاکریز سبز شد. ماشه را چکاندم که گلوله به سرعت از من دور شد. نگاه میکردم داشت کله اش را چپ و راست می کرد تا دقیقتر بزند که نیم تنه اش افتاد این طرف خاک ریز.
این قضیه مال عملیات خیبره. وقتی عملیات خیبر بود به لشکر فجر دستور دادند که یک راه فرعی باز کنه و آتش دشمن را متوجه خودش کنه تا از جای اصلی که عملیات بود بچه ها بتوانند وارد بشن، یعنی جزیره مجنون.
بنابراین دو سه شب کارما آتش ریختن و درگیرشدن بود. دشمن هم کوتاهی نمیکرد.بو برده بود که قرار عملیات بشه .همانجا بود که فرمانده گردان ما یعنی مجتبی قطبی که بعدها شهید شد کالیبر خورد توی دستش و مجروح شد و من که فرمانده گروهان بودم شدم مسئول خط.
آخر شب بود که یک گروهان از بچه های آباده را فرستادیم جلو تا درگیر باشند و دشمن را مشغول کند فرمانده آنها آقای زارع بود فرمانده گردان هم آقای عیسایی.
یک ساعتی گذشت بیسیم چی گردان تماس گرفت و عز و جز می کرد که گرفتار شدیم و زمینگیر به دادمان برسید .
گفتم :خیلی خوب همون جا باشید تا برم کسب تکلیف کنم و بیام
تماس گرفتم با حاج مجید سلام و احوالپرسی گفت: عظیم من فلان جا هستم بیا ..۲۰۰ متربیشتر با ما فاصله نداشت...
رفتم به دوران مدرسه راهنمایی اقلیدس. دوست همکلاسی بود و درسش را مثل کالک عملیات از بربود. زبل و شوخ بود و بچه ها دوستش داشتند.
با توپ هم سر و کار داشت مثل همین الان .یک نفر بیشتر نبود که توی هر دو تیم فوتبال و والیبال عضو باشد آن هم خودش بود
تیم مدرسه اقلیدس در مدارس شیراز همیشه اول بود. بیشتر از به خاطر همین حریف زرنگ درسخوان.
مدیر مدرسه از چشمش هم راضی تر بود که مجید توی هر دو تا تیم بازی کند چون هم اخلاقش ملس بود هم درسش نمره اول.
خلاصه هم در تیم فوتبال درسش را خوب بلد بود هم در درس و مدرسه همه را خوب دریبل می زد و جا میگذاشت .
#ادامه_دارد
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری
🔻روایت فرمانده لشکر مشهد شهید عبدالحسین برونسی در محضر شهدا قول بدهیم قرار بذاریم که از جنس شهدا شیم...
#یازهرا (س)
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
💫یادی از سردار شهید حاج محمد ابراهیمی 💫
🌷برای مراسم عروسی حاجمحمـد به شیراز آمده بودیم. انگارنهانگار که عروسیاش است، مثل زمانهای عملیات آرام و قرار نداشت. میچرخید و بالا و پائین میشد و از همه پذیرایی میکرد. زمان شام که شد خودش شام توزیع کرد و آخر همسفره جلو مهمانها را جمع کرد.
مهمانها که رفتند چنددقیقهای که گذشت دیدیم حاجمحمـد با زیرشلواری و لبخند همیشگیاش آمد!
- خیره حاجمحمـد!
- آمدم ظرف بشورم!
- بی خیال شب عروسیت هست!
- نه، تا خودم هستم، کی زحمت بیفتِ برای من!
توی حیاط کنار ظرفهای کثیف شام نشست و آستینها را زد بالا و شروع به شستن کرد. هر چی میگفتیم حاجمحمـد بسه، زشتِ، برو... نمیگذاشت. میگفت: الآن میرم. الآن میرم... چند تا دیگه کمک کنم... نشان به آن نشان که تا ساعت سه شب داشت ظرف مینشست!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔰 #خاطرات_شهدا
📍وقت شناسی و مسئولیت پذیری شهید
🔻با این که تعداد مسئولیتهایی که داشت از حد تواناییهای یک آدم خارج بود، ولی در خانه طوری بود که ما کمبودی احساس نمیکردیم، با آن که من هم کار در مخابرات را آغاز کرده بودم و ایشان هم واقعاً گرفتاری کاری داشت و تربیت سه فرزندمان هم به عهدهمان بود، وقتی من میگفتم فرصت ندارم، شما بچه را مثلاً دکتر ببر، میبرد، من هیچ وقت درگیر مسائل خرید بیرون از خانه، کوپن یا صف نبودم، جالب است بدانید که اکثر مطالعاتش را در این دوران، در همین صفها انجام میداد، تمام خرید خانه به عهده خودش بود و اصلاً لب به گلایه باز نمیکرد، خلق خوشی داشت، از من خیلی خوش خلقتر بود.
🌷شهید سیدمرتضی آوینی🌷
🔹🌱🔹🌱
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75