eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🚨ماجرای قدرت مردان ایرانی 🎥بشنوید و لذت ببرید. گفته شده این فیلم مربوط به ماهیگیر ایرانی هست که به ناوشکن آمریکایی تذکر میده باید پرچم ایران رو نصب کنید: شما در آبهای سرزمینی ایران در حال حرکت هستید و پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران باید در بالاترین نقطه ناو شما برافراشته شود.💪😂 پ ن : یه زمانی شاه ایران جرات نداشت حتی در برابر یک ژنرال پاپتی آمریکایی هم چون ژنرال هایزر و سفیر آمریکا حرف بزنه وتا کمر تعظیم میکرد و برده اونها بود. ببینید و لذت ببرید از شجاعت و جسارت مردم عادی که ناشی از اقتدار جمهوری اسلامی ایران هست که اینگونه در برابر یک ناو جنگی شجاعانه می ایستد. این عزت و اقتدار جز به برکت خون شهدا به دست نیامده است.💪💪 🔹آری، اینجا خلیج فارس است و ما از نسل رئیس علی دلواری و نادر مهدوی و دلاور مردان ناوچه سبلان و سهند و ..... هستیم. 🌱🍃🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌نحوه شهادت مظلومانه آیت‌الله مدرس به روایت استاد انصاریان ✍️به مناسبت ۱۰ آذر سالروز شهادت آیت الله سید حسن مدرس 👇👇 ┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓ 🆔🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️ 🌹خواب دیدم بالای کوچه مراسم عزاداری امام حسین است و مردم سینه‌زنی می‌کنند. خانمی دنبال من آمد و گفت: بیایید با شما کار دارند. رفتم. خانم مؤمنه‌ای ایستاده بود. کاغذی هم دستش بود. تا من را دید گفت: ما منتظر شما بودیم. گفتم: با من چه‌کار دارید؟ کاغذ را به دست من دادند و گفتند: این نامه را امام‌زمان دادند تا شما امضا کنید. نامه را گرفتم و امضا کردم. صبح بود که خبر شهادتش را آوردند. گفتند برای دیدار شهید به ساختمان توحید سپاه بیایید. رفتیم. تابوت شهدا را گذاشته بودند. یکی‌یکی اسم شهدا را خواندند. اسم سید عبدالرضا را آوردند و گفتند: مادر شهید برای دیدار فرزندش بیاید. یاد حرف‌های سید رضا افتادم که گفت: مادر یک‌وقت دشمنان و منافقان را با گریه‌زاری خودت شاد نکنی. خودم را محکم گرفته بودم که اشک نریزم. رفتم روی سکو ایستادم، بلندگو را گرفتم و گفتم: من از مادر وهب کمتر نیستم که بخواهم چیزی را که در راه خدا داده‌ام حتی نگاه کنم! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹باز شروع حملات رژیم ملعون اسرائیل و باز وداع مادران با فرزندان در فلسطین... در این روز جمعه برای ظهور منجی عالم و نجات مردم مظلوم فلسطین دعا فراموش نشود 🙏 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
شهادت‌ هدف‌ نیـســت... هدف‌ اینه کـه‌ عَلَم اسلام‌ رو‌ بــه اسم‌ «عج»‌ بالا‌ ببریــد حالا‌ اگـه‌ وسط‌ این‌ راه شهـید شـدید فدای سرِ اسلـٰام! شهید🕊🌹 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 -وتاابـد‌بہ‌آنـانکہ‌پلاکشـان‌را‌از ‌‌‌گردن‌خـویش‌در‌آوردنـدتـٰامانند‌‌ ‌‌مادرشـان‌گمنام‌بمـانند‌مدیونیم!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨ 🏴 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠حسین برای جوانان محل بزرگتر و الگو بود. همه دوستش داشتند. محال بود کسی با وجود حسین جرأت خلاف در محل داشته باشد. هر وقت رد می شد، عطر دل انگیزش هوا را معطر می کرد. خیلی مقید به نماز جمعه بود. حتی مستحبات نماز جمعه را رعایت می کرد 💠نیمه شب بود که به اتفاق عده ای از هم محله ای ها به گلزار شهدا رفتیم. در میان قبور شهدا می چرخیدیم که چشم مان افتاد به یک قبر خالی. حسین گفت: بچه ها من دوست دارم در این قبر بخوام. رفت درون قبر. گفتیم: سنگ لحد هم می خواهی؟ گفت: اره اما تنهایم نگذارید! رویش را با سنگ لحد پوشاندیم. اتفاقی افتاد که برای چند دقیقه مجبور شدیم از آنجا دور شویم. آنقدر سرگرم شدیم که حسین را یادمان رفت. سریع برگشتیم. آوردیمش بیرون. گفت: بچه ها من حال خوشی دارم. فکر کنم به زودی من را اطراف همین قبر خالی دفن می کنید! خیلی نگذشته بود که نزدیکی همان قبر دفن شد. 🌹🌱🌹🌱 حسین معتمدی https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * هنوز زبان من بند بود که لطیف شروع به حرف زدن کرد آرام و شمرده گفت: _السلام علیک یا ابا عبدالله.... دو، سه بار دهانش باز و بسته شد و به شهادت رسید . آن زمان سلام گفتن لطیف برایم قابل فهم نبود. هر گاه آن لحظه را در ذهن مرور میکردم دچار حالت عجیبی میشدم. نوع رفتار لطیف مانند کسی بود که در مقابل انسانی بزرگ عرض ادب میکند. یک دفعه حواس و نگاهش را از من میگرفت و به سمت دیگری خیره شد. انگار مرا لایق سخن گفتن ندانست .یک دفعه دیدم که شهباز طیبی بر بالین لطیف آمده است. پرسید: - لطیفه ؟ پاسخ دادم: - بله! شهباز نشست و های های گریست. سپس چفیه خود را بر صورت لطیف کشید و از آن جا دور شد. لحظه ای که به خود آمدم احساس کردم که از آن دنیا به این دنیا برگشته ام و از این رو به آن رو شده ام دست و پایم را گم کرده بودم. انگار لطیف روح مرا هم با خود برده بود. وقتی که خود را زنده ،دیدم چشمم به اسلحه ام افتاد .آن را برداشتم و خیلی زود در پوش آن را پیدا کردم و جوفی پرتاب نارنجک را از لوله جدا کردم. خشاب تیر جنگی را کوبیدم .جایش دست پاچه و عصبانی بودم انگار آدمی که از همه روزگار طلبکار باشد ،سرم را از خاکریز بالا کشیدم و دندانهایم را به هم فشردم و با فشار انگشت گلوله ها را به سمت دشمن شلیک میکردم انگار لطیف طیبی میگفت: _بزنید وقت تنگ است ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترا تمدن غرب برا اینکه مسیر انسان‌سازی رو متوقف کنه دست گذاشته روی قدرتمندترین کارخانه‌ی انسان‌سازی یعنی زن و دختر. نبرد آخرالزمانیِ تمدنی شروع شده. دعوا سر انسانه. اگه تو این برگ‌ریزان، زیر پای عابرها نیفتید اسطوره خواهید شد. 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنایتی هولناک در شجاعیه/ بمباران بلوک‌های مسکونی و شهادت بیش از صدها نفر 🔹ارتش جنایتکار "اسرائیل" باز هم دست به جنایت و کشتاری دیگر علیه مردم غزه زد. 🔹الجزیره اعلام کرد که جنگنده‌های اسرائیلی چند بلوک مسکونی را در محله شجاعیه در شرق غزه به طرز وحشیانه و جنون‌آمیزی با ده‌ها موشک ویرانگر و قوی بمباران کردند که به گفته شاهدان عینی بیش از صدها نفر در این جنایت به شهادت رسیدند. 🔹هنوز آمار شهدای این کشتار فجیع مشخص نیست ولی برخی خبرگزاری ها آمار ۱۰۰۰ شهید عنوان کرده اند 🚨دعا برای مردم مظلوم غزه فراموش نشود 😭 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
مادر است دیگر... مادر فلسطینی با وجود جراحت شدید به دلیل بمباران‌های رژیم صهیونیستی، دختر خردسال خود را در آغوش گرفته… 🌱🍃🌱🍃🌱 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🔹🔹🔹🔹 در ایامی که متعلق به بی بی حضرت فاطمه (س) می باشد می خواهیم یلدا را بهانه ای برای کمک به نیازمندان شهر نماییم .... خیرین و بانیان خیر، از همین الان لطفا همت کنید تا بتوانیم در هفته آخر آذرماه یک بسته معیشتی مناسب جهت نیازمندان تحت پوشش تهیه نماییم یا زهرا .... 🔹🔸🔹🔸🔹 شماره کارت جهت مشارکت👇👇 6037997950252222 *بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام* 🔹🔺🔹🔺🔹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 نوشتـہ هایم هم بے تابتـان هستند ! صبـح 🌤بخیـر بگویید .... تا صبـحگاهم با عطـرِ نفسِتـان آغـاز شود... 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
دست راست شهید حسن باقری بود. همین همراهی، او را متخصص اطلاعات عملیات کرده بود. شناسایی را در هر کاری ضروری می دانست و همیشه می گفت تا می توانید شناسایی کنید و بعد عملیات. حاج قاسم هم خیلی دوستش داشت، چون حاج رسول مرد عملیات های سخت بود. یک بار وسط بحبوحه جنگ سوریه، حاج قاسم وارد سنگر شده بود و دیده بود حاج رسول نقشه اسرائیل را گذاشته وسط و دارد نقشه عملیاتی طراحی می کند. بهش گفته بود: چه می کنی حاج رسول؟ گفته بود: دارم نقشه عملیات حذف اسرائیل بعد از داعش را طراحی می کنم. حاج قاسم گفته بود: وسط این شلوغی جنگ و حضور داعش؟ حاج رسول پاسخ داده بود: فرضش که محال نیست. ان شاءالله با فرماندهی شما اون روز هم میاد. سردار شهید عبدالرسول استوار 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * نیروهای گروهان یکی یکی شهید و مجروح میشدند و دشمن مقاومت میکرد. ستونی از نیروهای گردان امام مهدی (عج) از پشت خاکریز مجاور نهر عبور میکردند تا دشمن را دور بزنند و درگیری را شدت دهند در آن لحظات یکی از نیروها به دوستانش می گفت: _بچه ها آیه و جعلنا تلاوت کنید تا دشمن ما را نبیند. آن قدر با اعتماد این سخن را بر زبان جاری می ساخت که گویی به او الهام شده بود . عملیات و نبرد ادامه داشت یکی دیگر از بستگان لطیف آر پی جی گرفت و خود را از پشت خاکریز به آن طرف انداخت . هر چه دوستانش میگفتند :«فلانی نرو کشته میشوی!» قبول نکرد و بعد از چند لحظه صدای شلیک موشک آر پی جی او شنیده شد. فریاد می زد: - بچه ها موشک بیاورید این جا جای خوبی است! بچه ها به سرعت خود را به او رساندند .هیچ کس کوتاهی نمیکرد . آقای چناری در حالی که داشت قبضه خمپاره شصت خود را در کنار ما آماده تیراندازی میکرد فریاد معاون گروهان را که شنید به من و زبیر گفت: _بچه ها مواظب قبضه باشید تا من نوروزی را که مجروح شده بیاورم, یکی از بچه ها به آقای چناری گفت: _آقا این چه موقع دنبال مجروح رفتنه بیا و خمپاره را راه اندازی کن. با تشر آن رزمنده آقای چناری به کنار قبضه برگشت و اقدام به تیراندازی کرد .هنوز فریاد مادر مادر نوروزی می آمد. رزمنده ای در میان دود و دولاغ رگباری بست و حرکت کرد ،اسمش حمزه بود . از ناله های نوروزی عصبانی شده بود و گفت :چرا داد و فریاد میکنی؟ روحیه ی بچه ها را خراب میشه... این کارا خوب نیس! ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کودکی که در هنگام خواب زخمی شده و از عمویش می پرسد : عمو دارم خواب میبینم یا بیدارم ؟😭 🙏 🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️ 🌹با بچه‌های مسجد قرار داشتیم، هفته‌ای یک روز به گلزار شهدا و سر مزار دوستان برويم. روز جمعه بود. به‌اتفاق [شهید] حمیدرضا جمالی فرد، به گلزار شهدا رفتیم. به کنار مزار سید رضا که رسیدیم، عطر عجیبی، شبیه عطر گل محمدی در اطراف مزار پیچید. به حمید گفتم: چه بوی عطر عجیبی اینجا می‌آید! حمید گفت: مگر نمی‌دانی؟ - امام‌زمان (عج) برای زیارت تشریف آوردند! با تعجب نگاهی به حمید کردم و گفتم: من که شک ندارم آقا سر مزار شهدا میان، اما مطمئنی الان آقا اینجاست؟ سکوت کرد و لبخندی زد. دستش را روی سینه گذاشت و با صداي حزينش شروع به دادن سلام به امام‌زمان (عج) کرد. چند لحظه بعد، آن بوی خوش به همان ناگهانی که آمده بود، ‌مثل نسيم گذشت و رفت. حمید آرام گفت: آقا رفت! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر؛ دختری ...💔 شهیدمدافع‌حرم؛سیدمصطفی‌صادقی شرمنده ایم 💢پیکر مطهر شهید پس از ۸ سال تفحص و به وطن برگشت 🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرف‌ها پرسیدم. گفت: «درجه‌ی خوب و ممتاز رو گرفتن. من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجه‌ی اونا که یه درجه‌ی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم‌ و رسم درست کنیم که باختیم!» سردارمدافع‌حرم شهیدحاج🌹 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
خوش آمدی...
🌷🕊🍃 سلفی آخر 😭😭😭 آخرین عکس پدر با دختر شهیدش💔😭 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊 یکی از بچـه های وارد شد. پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید. مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️ فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت : - شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای بلدی؟ - بلـــــــــه... - سوار ماشـــین که شدی میگی ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂 فرهــاد جوان را بوسید و گفــت: بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍ دارالرحمة ، قطعـــه ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت. روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند. وقتــے به شـــوق ‌ مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان را درست آمده بود.😭 فرهاد شــاهچراغی 🌷 🍃🌷🍃🌷 : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * حمزه هنوز داشت حرف میزد که انگار توپ فوتبال شوت شد لای درخت گز .باسنش ترکش خورده بود داد و فریادش بلند شد. اما خیلی زود ساکت شد. انگار نصیحتهای چند لحظه قبل خودش را به یاد آورده بود. آقای چناری در حالی که مشغول کار بود به ما دلداری می داد . احساس میکرد من و زبیر به دلیل سن و سال کم نیاز به محبت و دلداری داریم. میگفت: _بچه ها اگه خدا نخواهد ما طوری مان نمیشه من خودم یک بار ترکش کنار قلبم خورد و زنده ماندم. در همین موقع بود که حسین اسماعیلی فرمانده گروهان که اهل شهر داراب بود ,فریاد زد: _بچه ها یک آر پی جی به من بدید تا کمین را خفه کنم. در حالی که آر پی جی را از دست یکی از نیروها میگرفت با خود میگفت: _یا خدا نیروهایم تلف شدند. خدایا خودت به فریاد برس. اسماعیلی رفت و کمین را با آرپی جی ساقط کرد؛ اما در برگشتن به شهادت رسید. او قبل از عملیات بنا بود به مرخصی برود ،ولی به دلیل مشغله کاری موفق نشده بود. با سقوط کمین ،آتش تیر مستقیم روی ما تا حدودی کم شد. اما نونی های شلمچه هنوز مقاومت می کردند .با مقاومت سخت و طاقت فرسایی که از طرف نیروهای ما انجام شد و با ملحق شدن گردان امام مهدی ، نونی های شلمچه بالاخره سقوط کرد . غرش صدای الله اکبر در میان آهنگ گلوله ها حال و هوای خاصی داشت. انگار صدای شر شر آبشاری که از صخره ای سقوط و بر شکوفه های اطراف پاشیده میشود. آقای ساریخانی در حالی از کنارمان عبور میکرد که تیری صورتش را درید و خون زیادی فوران کرد. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*