🍃🌸
❣مبلغ قرآن و نهج البلاغه بود،بعد از شهادتش قرآن ونهج البلاغه معرف او شدند...
#شهید_سید_حسین_علم_الهدی🕊🌹
#شهدای_هویزه
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
☘☘☘☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹🌹
جمال به تمام معنا یک دانشجوی مسلمان بود. در حضور در کلاس بسیار منظم بود,اکثر جزوه هایش به عنوان منبع درس مورد استفاده دانشجو ها قرار می گرفت.
از طرف دیگر به تمام معنا یک فرد مسلمان و مؤمن بود. نه تنها خودش که روی اطرافیان هم حساس بود. گذاشتن ناخن بلند و بازگشتن دکمه های پیراهن دانشجو ها اذیتش می کرد و تذکر می داد. حتی تقلب را خلاف شرع می دانست. می گفت ما شهره پیدا کردیم به اسم مسلمان, نباید در کارهایمان تقلب کنیم.
#شهید_جمال_ظل_انوار
#شهدای_فارس
🌹🌹🌹🌹🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
@shohadaye_shiraz
🌹🌹🌹
خمپاره که چند متری ام منفجر شد، سرم را بلند کردم. دیدم سید محمد آرام روی زمین افتاد. ترکش ها از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سید نشسته بود. به سیّد که نگاه کردم صورتش رو به آسمان بود، چشم راستش بیرون آمده بود و خون تمام صورتش را پوشانده بود. دست چپش هم قطع شده بود و فقط با یک مقدار پوست به بدن متصل مانده بود. رفتم زیر بغلش رو گرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزی نیست ! می برمت بهداری.» خندید و با صدای آرام همیشگی جواب داد: «من رو به حالت سجده برگردون . طرف قبله!» با چشم سالمش دنبال کسی می گشت، یک دفعه به نقطه ای خیره شد و گفت:«سبحان الله، سبحان الله، الحمدلله رب العالمین...» دیدم خودش رو جمع کرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: «السلام علیک یا سیّدی و مولای یا جدا یا ابا عبدالله ...» سه بار سلام داد و بعد خیلی آرام به سمت چپ افتاد
#شهید_سید_محمد_شعاعی_دپاگائی
#شهدای_فارس
تاریخ شهادت 1365/02/11
🌹🌹🌹🌹🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
خاطره جبهہ
🌹شیوه خوب یڪ مسئول 🌹
یڪ روز در یڪے از قرارگاه ها؛ صیاد شیرازے
از من پرسید: «فلانے❗️ تعداد حضور رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است❓»
گفتم: «اڪثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرڪت مے ڪنند،
ولے تعداد شرڪت ڪنندگان در نماز جماعت صبح ڪم است.»
♨️ایشان گفت: «به همه اعلام ڪن ڪه فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این ڪار را ڪردم.
💢صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران❗️شما به دستور من ڪه یڪ سرباز ڪوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولے به امر خدا ڪه هر روز صبح با صداے اذان، شما را به نماز جماعت مے خواند،توجه نمےڪنید⁉️» این ڪار خیلےحاضران را تحت تاثیر قرار داد.
سعے ڪنیم
✍ با خلاقیت،
امر به معروف و نهے ازمنڪر ڪنیم نه با تحڪم و عصبانیت❗️
شهید_علے_صیاد_شیرازے
🌷 🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
طلوع خورشید ؛
که ملاک صبح بودن نیست
خورشید مـا از پشتِ
پلکهای "شما" طلوع میکند ...
#صبحتون_شهدایی🌷
#پادگان_ابـوذر
🌷🍁🌷🍁🌷🍁
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
شهدای غریب شیراز
ﮔﺮاﻣﻴﺪاﺷﺖ #ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕﺯﻫﺮاﻳﻲ ﺷﻴﺮاﺯ
👇👇
ﺷﻬﻴﺪﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ #ﻛﺮﺑﻼﻱ_5 ﺑﺎ ﺭﻣﺰ #ﻳﺎﺯﻫﺮا (س) ﺩﺭ ﺷﺐ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا س ﺑﺎ ﺗﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﭘﻬﻠﻮ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪ....
شهدای غریب شیراز
🌹🌹🌹🌹
ﺭﻭاﻳﺘﻲ اﺭ ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ👇
شنبه13دی ماه سال65....
بعدازظهر3روزقبل بهم گفتن حاج جوادعملیات کربلای4مفقودشده وازم خواستن خوددارباشم تاحاج خانم وباباحاجی(ﭘﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭﺣﺎﺝ ﺟﻮاﺩ) متوجه نشن ...😞اخه اونا دوتاشهیدداده بودن..هرگزفکرنمی کردم خدادوباره گلی از گلستانشون بچینه..چه انتظارسختی ازم داشتن..
صبوری اونم با.3تابچه...😔
فقط خدامیدونه اون 3روزچه برمن گذشت که بعداز32سال هنوزدی ماه حال دلم منقلب میشه..پنجشنبه صبح50روزبودزایمان کرده بودم دست حسن وحمیدروگرفتم قنداقه محسن روبغل زدم ..رفتیم سرمزاربرادرای شهیدش بهشون التماس کردم هوای داداششون روداشته باشن..
بعداومدم مزارحمید(ﺷﻬﻴﺪﻋﺒﺪاﻟﺤﻤﻴﺪ ﺣﺴﻴﻨﻲ) قنداقه محسن رو روی سنگ قبرش گذاشتم وبا تمام وجودباهاش حرف زدم ....
حمیدجان غریبه هامیان اینجاحاجت میگیرن منم امروزخواهرت رومثل غریبه ها تحویل بگیر..
حمیدجان من تحمل شهادت حاج جواد رو دارم اماتحمل مفقودیشو نه..سرم پایین بود..یه جفت پوتین خاکی دیدم صدام زد...
خانم روزیطلب کمی سرم روبالا اوردم رزمنده ای که معلوم بود راه به راه ازجبهه اومده کنارمزاربود بی مقدمه گفت...من دیشب پیش حاج جوادبودم مثل همیشه لب پرخنده وسرحال..اینو گفت ورفت..پربودم ازسئوال..تضاد..گیج بودم.. کاش راست گفته باشه..
عصرجمعه دلتنگی بچه ها ودلشوره وبیقراری ازارم میداد..شب براشون قصه رزمنده ها وسپاهیان حضرت محمد روگفتم.. تکه اخرقصه این بود صبح که بچه ها ازخواب بیدارمیشدن میبینن مامانشون نشسته داداش کوچولوشون رو توبغل گرفته اما یه نفرزیرپتوخوابیده پسراباهم پتو روکنار میزنن ومیبینن کی زیر پتو خوابیده؟؟؟ باذوق وشوق میگفتن باباشونه...وباشادی خوابیدن..قلبم به تلاطم افتاده بود..خدایا کمکم کن..خواب به چشمام نمیومد ..
اﺩاﻣﻪ ﺩاﺭﺩ...
#ﺷﻬﻴﺪﺟﻮاﺩﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
🌹🌹🌹🌹🌹
ﺭﻭاﻳﺖ ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ 👇
پنجشنبه18دی ماه65
تشییع شهدای مظلوم عملیات کربلای4بود.
حاج جوادتب داشت.... امااصراربه رفتن تشییع داشت...
بعدازخوردن صبحانه بچه ها رواماده کرد حاج خانم وباباحاجی هم حاضرشدن هواسردبود سوارماشین شدیم راه به راه رفتیم گلزار شهدا.. هنوزشهدانرسیده بودن هروقت باوالدینش میرفتیم گلزار ماشین روتا نزدیکترین نقطه به مزاربرادران شهیدش جلو میاورد.
انروز بعدازپارک پیاده شدیم سرمزارحسن ومحسن بین دوقبرسرش روگذاشت ویواش یواش یه چیزایی گفت وبلندشد ..برای اولین بارتوی دارالرحمه دست حسن وحمیدروگرفت. محسن بغل من بود صدام زدبیاباهم سرمزارحمیدبریم تعجب کردم هیچوقت گلزارشهدابامن همقدم نمیشد دست بچه ها رونمیگرفت اماهوامون روداشت انروز یه جور دیگه بود هم خوشحال شدم هم حیرون...
خدایاچقدر مهربونی زیرلب داشتم ازشهدا بویژه شهیدعیدالحمیدتشکر میکردم که حاجتم رو به این زودی داده بودن...
خدایاهفته پیش باچه حال زاروپریشونی این مسیرروطی کردم ...متوسل به شهدا شدم گفتم طاقت مفقودی حاج جواد روندارم..حال وروز هفته پیشم روبراش گفتم لبخندی زدواروم گفت شهادت لیاقت میخواد...الان شونه به شونه حاج جوادقدم به قدم سرقبرحمیدمیرم..اخه شهداعندربهم یرزقون هستن روزی ما هم از رزق اونهاست.. خدایاشکرت..
کنارقبرحمیدمنتظررسیدن شهدابودیم کنارقبرش یه گلدون وپرچم بود. حمیدفدایی امام زمان (ﻋﺞ) بودو ارادت ویژه ای داشت همه اسمشون روروی سنگ بغل گلدون مینوشتن وجا میگرفتن..تنهاکسی که هیچوقت نگفت اینجامزارمنه حاج جوادبود..
نشسته بودیم صدای این گل پرپرزکجاآمده ازسفرکرب وبلا امده برای دفن شهدا مهدی بیا مهدی بیا به گوش رسیدبلندشدبچه ها رو به من سپرد وبی قراربه سمت مراسم تشییع رفت..باباحاجی وحاج خانم هم اومدن بچه ها روبهشون سپردم ورفتم قطعه ای که شهداروبه خاک میسپردن...
چشمم دنبال حاج جوادبود..زیرتابوت دیدمش اشک میریخت صورتش سرخ شده بود..نگران حالش بودم ..
برگشتم پیش بچه ها..خاکسپاری شهداکه تموم شد حاج جواد باسرودست خاکی برگشت ماسوار ماشین شدیم رفت دستاش روبشوره دیر کرد رفتم دنبالش تکیه داده بود به درخت نخلی که چندردیف پایینتر ازقبرحمیدبود نگاه عمیق وپرمعنایی به گلزار انداخت ودورنخل چرخیدهمه محوطه روبادقت ازنظرگذروند تابرگشت جای اول درست روبروی قبر حمید..
صداش زدم برگشت سوارماشین که شدیم حالش خوب نبود دستم روروی پیشونیش گذاشتم تبش بیشتر شده بودباباحاجی گفتن اگه حالت خوب نیست من رانندگی کنم گفت نه خوب میشم وحرکت کرد..نمیدونستم انروزاخرین باریه که باهم گلزار میریم اخه اولین بیرون رفتنمون بعدازعقدگلزارشهدابودو....😔
قلبم گرفت ازاین شهرپرگناه
حال وهوای جمع شهیدانم ارزوست
☘☘🌷🌷☘☘
#ﺷﻬﻴﺪﺟﻮاﺩﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
#ﻛﺮﺑﻼﻱ 5
🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻗﺴﻤﺖ 3
🌹🌹🌹🌹🌹
ﺭﻭاﻳﺖ ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ👇
🌹🍁🌹🍁
پنجشنبه18دی ماه65 حاج جواد
بعدازنهاراستراحت کوتاهی کرد..حاج خانم حین عملیات کربلای4سفره وروضه توسل به حضرت ابوالفضل نذرکرده بودن شب خونه(حسینیه بیت الشهدای روزیطلب)دعای کمیل داشتیم خرید کرده بود طبع بلندی داشت همیشه بهترینها رومیخریدباهم میوه ها روشستیم وبساط اشپزی رو اماده کردیم ..باهم عدس پلو واش رشته وحلواپختیم..همه شب جمعه ها به نیت اموات وشهدا حلواخرمایی درست میکردبه خیرات عقیده زیادی داشت..باباحاجی دعاروشروع کرد جمعیت زیادی اومده بود یه دفعه استانداروقت بامعاوناش وخانواده هاشون هم اومدن..گفتم غذاکم میادصدای مادرش زدحاج خانم اومدن سردیگ سوره قریش روبایه دعای دیگه خوندن وبااون اطمینان قلبی همیشگیشون گفتن مادربرکت کار باخداست دوباره به مجلس دعا برگشتن..باباحاجی بااون صدای گرم ودلسوخته روضه فرات رفتن حضرت عباس روخوند...ازاب هم مضایقه کردندکوفیان خوش داشتندحرمت مهمان کربلا
سفره روپهن کردیم وقتی مطمئن شد سفره هاکامل شده صدام زدبیااشپزخونه باهم شام اخرروبخوریم متوجه حرفش شدم اماانقدرفکرم درگیر سفره ومهمونا بودکه فرصتی برای جواب نداشتم وقتی اومدم یه کاسه آش رشته کشیده بودروش باکشک ونعناداغ شمع وگل وپروانه تزئین کرده بودخیلی باسلیقه بودتانشستیم بخوریم جاریم اومدآش میخواست همون کاسه روبهش دادوگفت صدای حاج حسین بزن بیادباهم بخورید..وقتی رفتن دوباره آش کشید وخواست تزئینش کنه گفتم نمیخوادهمینجوری میخوریمش..خندیدوگفت نمیشه بعدا دلت میسوزه چرا نذاشتی..یه گل زیبا درست کرد..بس که قشنگه ادم دلش نمیاددست بهش بزنه..ازاشپزخانه بیرونی برای پخت های سنگین استفاده میکردیم همانجا روی دوتاچارپایه نشستیم هواسردبودجاتون سبزباچاشنی محبت اش رشته روخوردیم.مادرم مواظب بچه هابود..حاج جوادخیلی بهشون اصرارکردکه شب پیش مابمونن مادرم سختشون بودحاج جوادگفت میرسونمتون..توی راه کلی سربه سرمامانم گذاشته بود..وقتی برگشت یه سطل بزرگ مربای البالودستش بود باخنده درحالیکه به خودش اشاره میکردگفت اینم تغذیه رزمندگان اسلام وغش غش خندید..
بچه ها روخوابوندم باهم اومدین اشپزخونه بیرونی همه ظرفها روتاساعت 1شب شستیم دیگها روجاداد
حتی کف اشپزخونه روهم شست
خیلی دلسوز وبی ادعا بود...
فردادوباره عازم جبهه بود لحظه لحظه باهم بودنمون برام معناداشت..
زندگی جمع وجوروساده ای داشتیم حریص دنیا نبودیم
قدرداشته هامون رومیدونستیم به همدیگه نق نمیزدیم گیرنمیدادیم دلتنگیهامون شبیه هم بودارزوهای دور ودراز نداشتیم ازفرصتهامون بهره میبردیم عاشق زندگی وبچه ها وهمدیگه بودیم وقتی کنارهم بودیم انگارهیچ کمبودی نداشتیم ...
شایداین روحیه وروش زندگی به این خاطر بود که مرگ رونزدیک و دنیاروکوچک وفانی میدیدیم
شایدم چون خیلی کم سن وسال بودیم حاج جواد23ساله کی باورش میشد اینقدرپخته وباصلابت زندگی کنه..خدایا دنیا روبه سخره گرفته بودن این بزرگمردهای کم سن وسال
این اخرین شب حضورش بین خانواده بود.....
🌷☘🌷☘🌷
#ﺷﻬﻴﺪﺟﻮاﺩﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ
#ﺷﻬﺪاﻱﻓﺎﺭﺱ
☘☘☘☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
شهدای غریب شیراز
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﻣﺠﻠﺲ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
﷽
#ﻃــﺮﺡ_ﺁﻣـــﺎﺩﮔـےﺑــﺮاے_ﻣﻴﻬـﻤﺎنے_ﺷﻬـــﺪا
اﻳﻦ ﻫﻔﺘہ #قرائت ﺩﺳﺘــہ ﺟﻤﻌــے ﺫﻛــﺮ:
#ﺻﻠﻮاﺕ ﺑﺎ ﻭﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
#هدیـــہ ﺑﻪ ائـــمہ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ , ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و
و #ﺷﻬﺪاﻱ_ﮔﻤﻨﺎﻡ و #ﺷﻬﻴﺪﻣﺤﻤﺪﺟﻮاﺩﺭﻭﺯﻳﻂﻠﺐ
اﻣــﻮاﺕ و ﮔﺬﺷﺘــﮕﺎﻥ و...
🌹🌹
ﻫــﺮﻛﺲ ﺑہ ﻫﺮ ﺗﻌــﺪاﺩ ﺑﻪ مےﺗﻮاﻧـﺪ ﺩﺭ ﺧﺘــﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮﺷــﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨــﺪ
👆👆👆
#شب_جمعه_ﺷﺐ_ﺯﻳﺎﺭﺗﻲامام_حسین_ع
برپا بشود محشر کبری شب جمعه
آید ز جنان ناله ی زهرا شب جمعه
یک هفته نگه داشته غم های دلش را
تا لحظه ی دیدارِ پسر در شب جمعه
🌷☘🌷☘
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
💖 #کمی_مثل_شهدا 💖
🌸 بعد از دفاع مقدس یڪ روز سردار ڪاظمی را در فرودگاه دیدم ؛
ضمن احوالپرسی بہ من گفت : دستت چطوره ؟ مواظبش هستی !؟
من ڪه از ناحیہ دست جانباز بودم گفتم : گاهی عصبهای دستم اذیت میڪند و درد دارم .
🌸 حاج احمد نگاه معناداری ڪرد و گفت : منظورم این بود ڪه مواظب دستت باش تا یہ وقت دستت رو با پُست و خانہ ، مقام و موقعیت عوض نڪنی ......!!!!
🌹 سردار عشق #شهید_حاج_احمد_ڪاظمی
#اﻳﺎﻡ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🌷☘🌷☘🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#یادی_از_شهدا
۲۱ دی ماه سالروز شهادت شهید عزیز هستهای، #مصطفی_احمدی_روشن است.
رهبری درباره ایشان فرمودند: «راه مجاهدت باز است، راه خدمت باز است. هر کسی در هر جایی میتواند خدمت کند و وقتی خدمت صادقانه شد، خدا اینجور پاداشها را هم به بهترینها میدهد.»
شادی روحش #صلوات.
🌷☘🌷☘🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
🌸🍃
خوف محشر
از کسی باشد که او
بیصاحب است
صاحب ما
در قیامت
عمه جانم #زینب س است
✨ولادت باسعادت حضرت زینب سلام الله علیها، عقیلهی بنیهاشم مبارک باد✨
🌸🍃
ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f7
سی دو سال از تاریخ این عکس میگذرد...
.
زیر رگبار گلوله پیکرم می سوخت
قلب را سپردم به خواهرم نمیسوخت
بگو بر مادر خوبم شهید هرگز نمی میرد
که من عشق شهادت را از مولایم علی گیرم
<دست نوشته شهید علی شاه آبادی>
.
شهید بسیجی "علی شاه آبادی" و "شهید عباس حصیبی"از خیل کربلائیان اند که در دی ماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در جبهه شلمچه به سرورشان حسين ع پیوستند
.
و چه زیبا گفت پیر خمین:
چه سعادتمند هستند این شهيدان که دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نمودند و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند.
.
#شهید_علی_شاه_آبادی ❤️
متولد سال ۱۳۴۶ در روستای چسکین از شهرستان بویین زهرا از توابع استان ۱۱قزوین میباشد
مزار وی در بهشت زهرا تهران در قطعه ۲۶، ردیف ۹۴ شماره ۱۴ قرار دارد.
#شهید_عباس_حصیبی ❤️
نیز متولد ۱۳۴۴ در اراک میباشد
گلزار وی در بهشت زهرا تهران میباشد
. .
چه خوش گفت سید شهيدان اهل قلم آوینی بزرگ که گمنامی فقط برای شهرت پرستان درد آور است، وگرنه همه آجر ها در گمنامیست .
#یادشهداباصلوات
#ﻛﺮﺑﻼﻱ_5
🌷☘🌷☘🌷☘🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
💠 #مادر است دیگر ...
🔹رفته #تمثال پسرش تو خیابون رو تمیز میکنه
🔸
#مادران_شهدا؛ نمود #صبر_زینبی
#ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭاﻥ ﺷﻬﺪا 🌷
🌷🌹🌷🌹🌷
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌹🌹🌹🌹
دنبال کتابم می گشتم، گفتم شاید داخل اتاق علی رضا باشد. وارد اتاقش که شدم، ناگهان از خواب پرید و نشست. عرق از صورت گُر گرفته اش می جوشید و خود نمایی می کرد. گفتم: چیه داداش، خواب بد دیدی؟
نگاهی به من کرد و گفت: «خیلی وقتِ اینجایی؟»
گفتم: «نه تازه ۀآمدم، حالا بگو چی شده؟»
گفت: «به شرطی که بین خودمون بمونه!»
نفسش که جا آمد، آهی کشید و ادامه داد: « خواهر باورت نمی شه، یه ساعت بود که داشتم با حضرت زهرا(س) حرف می زدم!»
حالا بدن من بود که به عرق سردی نشست. گفتم: تو را خدا بهش چی گفتی؟
هر چه پیله کردم چیزی نگفت. تنها آهی کشید و گفت: «خواهر همیشه از خدا یه خواسته بیشتر برای خودم ندارم، اونم اینه که روز شهادت حضرت زهرا(س) از این دنیا برم!»
***
شب شهادت حضرت زهرا(س)، عملیات کربلای 5، با رمز یا زهرا. شب سختی را پشت سر گذاشته بودند. علی رضا گفته بود نگران نباشید، تا فردا صبح ساعت 10 کار دشمن تمامه!
صبح شهادت حضرت زهرا(س) بود، به نماز ایستاده بود که ترکشی به پهلویش را دریده و علی رضا به آرزویش رسید بود. همان ساعت که پیش بینی کرده بود کار دشمن تمام شد.
رواي خواهر شهيد
#شهيد_عليرضا_هاشم_نژاد
#شهدای_فارس
🌹🌹🌹🌹🌹
#ڪانـال_ﺷﻬـــﺪاے_غریــب_ﺷﻴــﺮاﺯ
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz