eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دائماً با طهارت‌ بود و قرآن‌ خواندن‌ ایشان‌ چه‌ در سفر و چه‌ در حضر ترک‌ نمی‌شد. عاشقی‌ بی قرار و با سوز و حُسن‌ بشاشت‌ همه‌ را شیفتۀ رفاقت‌ و مصاحبت‌ خود می‌نمود. به‌ مستحبات‌ شدیداً مقید بود و تلاوت‌ قرآن‌ مجید از اعمال‌ هر روز و هر شبش‌ بود. با بچه‌ها چنان‌ مهربان‌ بود که‌ مانند پروانه‌ به‌ دورش‌ حلقه‌ می‌زدند. در کارگشایی‌ و راحتی‌ رساندن‌ به‌ دل‌ دوستان‌ جدّاً کم‌نظیر بود.... محمد حسین نجابت 🌹🌱🍃🌹 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
💠 که زمان شهادت و محـل قبر خود را نشــان داد.... 🌷روز خاکسپارے شهیـد موزه بود. اکثر بچه هاے قدیم لشـکرجمع بودن... با حاج عبدالله به حسینیه گلزار شهدا تکیه داده بودیم. گفت فـلانی, این آب خورے رو می بینے؟ (و به اب خوری کنار مزار شهیدسپاسی اشاره می کرد.) گفتم :خــوب؟ گفت: هفته دیگه, جاے اون یه شهید دفن می کنید؟ گفتم کی؟ گفت:حاج عـبدالله رودکی!😳😳 گفتم :خواب دیـدے خیـر باشـه!😊 به چند نفر دیگه هم سپــرد. هفته بعدشد. شب خوابی دیدم که مطمئن شدم, خبــر بدی در راه است. تا خبرشهادتش امد. بعد هم گفــتن از تهران آمــده اند تا پیــکر حـاج عبدالله را ببــرن تهران.., بهشت زهرا! سریع خــودم را رساندم و با عصبانیت گفتم :مگــه نشــنیده اید امام فرمودند ملاک وصیت شهدا است! گفتن بله! گفتم: هفته پیش به من گفت کجا دفن شود, به چنــد نفر دیگر هم... چه جایے بهتر از کنار مجــید سپاسے! 🍃🌷🍃 حاج عبدالله رودکی 🌷🌱🌷 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌹در این مأموریت آخر حال و هوایش عجیب بود. هروقت حمام می رفت غسل شهادت می کرد. سه روز قبل از شهادتش از محل کار در اهواز تماس گرفتند که باید برای انجام مأموریت که حضورش ضروری است به ایران برگردد. اما جواب شهید فقط یک جمله بود "من تازه به اینجا آمدم، و تا شهید نشم بر نمیگردم. علمداری فقط شهید میاد ایران" و همین طور شد.. شهید علمداری برگشت 👈🏻همکار شهید شجاعت علمداری 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🏴یاد شهدای حسینی 💢 ... 🔰دومین روز بود که راه می‌‌رفتیم, در گرمای پنجاه درجه تیرماه ایلام و بدون آب، تشنگی و بی آبی دروجودمان غوغا می‌کرد مهدی نظیری ۱۶سال بیشتر نداشت. نفس‌های آخر را می‌‌کشید. بی آبی کار خودش را کرده و وجود نازنینش در آفتاب آب می‌شد. باحیرانی وناتوانی چند قدم راه می‌‌رفت و با صورت به زمین می‌‌افتاد. باز تقلّا می‌کرد و می‌‌ایستاد وبازهم زمین می‌‌افتاد. فکر می‌کردم سراب می‌‌بیند. کنارش نشستم. سر مهدی تشنه لب را روی زانو گذاشته بودم دیدم لب مهدی به هم می‌خورد. گوشم را نزدیک بردم گفت: آقا رضا سرم را روی زمین بگذار، سرش را روی زمین گذاشتم. 🔰ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻴﻬﻭﺵ ﺑﻮﺩﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﻭﻳﺎ ﺩﻳﺪﻣﺶ... مهدی با لباسی یکپارچه از نور با لبخند کنارم آمد. گفت رضا می‌‌دانی چرا هر بار که زمین می‌خوردم باز بلند می‌شدم آخه حضرت زهرا (س) کنارم ایستاده بود؛ می‌‌خواستم به احترام ایشان بلند شوم زمین می‌خوردم می‌‌دانی چرا گفتم سرم را روی زمین بگذار آخه حضرت زهرا (س) می‌خواست سرم را به دامن بگیرد واسه همین از شما خواستم سرم را از روی زانویت زمین بگذاری.» ✍ﺑﻪ ﺭﻭاﻳﺖ ﺷﻬﻴﺪ ﺭﺿﺎ ﭘﻮﺭﺧﺴﺮﻭاﻧﻲ 🌷 🌹🌱🌹 : @shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟ رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه‌اش را کشید طرفم.سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟ 🖍حاج سعید تند، تند حرف‌هایم را ترجمه می‌کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کردکه این کار ما نبوده وباید ازکسانی که او رابرده‌اند «القائم» بپرسید. فهمیدم می‌خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. 🛑 دوباره فریاد زدم که کجای اسلام می‌گوید اسیرتان را این‌طور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده‌بریده، جواب می‌دادوحاج سعید ترجمه می‌کرد: ‼️«از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد،نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود..!»... ✍📌می شود اسیر شدوبا یک نگاه دشمن را از پای درآورد،از این چشمان چیزی جز غرور نمیبارد. 🌹 🌱🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
یکی از خادمان حرم، بعد از شهادت همسرم می‌گفت: «آقای عباسی دائم به مزار شهدای حضرت شاهچراغ می‌رفتند. در هنگام تحویل شیفت، با حسرت به آنها می‌گفت: «خوش به سعادت شما. شما عاقبت بخیر شدید.» خادم به او گفته بود: «ما هم عاقبت بخیر هستیم که اینجا خدمت می‌کنیم.» او هم جواب داده بود: «نه! اگر ما شهید بشویم عاقبت‌بخیر هستیم. عاقبت بخیری یعنی شهادت.» همسرم در هیئت محبین حضرت فاطمه(س) خدمت می‌کرد. در ماه محرم، در خیمه‌ی امام حسین علیه‌السلام، با شیر و چای گرم، از عزادارن پذیرایی می‌کرد. گاهی فیلم فعالیت‌های خیمه روی پرده پخش می‌شد. همه جلو دوربین می‌آمدند به‌جز همسرم! یک روز به او گفتم: «خب شما هم بیا جلوی دوربین.» گفت: «لازم نیست کسی من را ببیند! کسی که باید ببیند می‌بیند غلامعباس عباسی شهید حمله تروریستی حرم شاهچراغ 🌱🌷🍃🌱🌷🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
✍وصیت عشاق: 🔹 "من خوشحالم از اینکه بشوم . چون را اوج تکامل می دانم . چرا که در راه عقیده خود جهاد  میکنم ... چرا هر وقت به ما می گویند وصیتنامه ، یاد از اموال و دارایی خود می کنیم ولی به این فکر نمی افتیم که چه کارهایی برای اسلام کرده ایم ... چه بهتر است انسان به بهترین درجۀ شهادت شهید شود ، با آگاهی کامل از اسلام و آشنایی کامل از قرآن ، مکتب اسلام ، رهبر ، و... دعائی 🌷🍃🌷🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz شـود اجرشهادت ببرید
🔹اگر چند روزی از جبهه به مرخصی می آمد،به محل کارش باز میگشت.بعضی وقت ها حتی در روزهای تعطیل و مرخصی کاری هم به سر کار می رفت.وقتی علت را جویا می شدیم می گفت : "فلان روز و فلان موقع دیر به سر کار رسیدم،حالا می روم تا جبران آن چند دقیقه را بکنم." دوست نداشت حتی چند دقیقه مدیون کسی باشد. 📝فرازی ازوصیت نامه: «امام برکتی است از سوی خدا، بر امت مسلمان ایران و مسلمان باید قدر برکت وجود امام را به خوبی بدانند. از جوانان می خواهم که بیشتر مطالعه کنند و فریب سازمانها و گروهک های معاند و ضد انقلاب را نخورند و با مطالعه آثار و کتاب های استاد مرتضی مطهری، بیش از پیش بر غنای فکری خود بیفزایند». شهادت ۱۳۶۴/۰۶/۱۸ : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دستنوشته شهید 🍃🌸 💢اولین باری که به جبهه قدم گذاشتم، گمشده ام را در آنجا یافتم و دیگر نتوانستم از آن جدا شوم. 💢هنگامی که واژه را شنیدم عاشق گشتم و آرزو داشتم که به وصال معشوق برسم و دنیا برایم تنگ شده بود و دیگر علاقه ای به زنده بودن نداشتم. 💢وقتی دوستانم را که مدتها با هم بودیم، غرق در خون یافتم حسرت می خوردم و احساس می کردم که خاری هستم در میان گلها.... هر گاه گلی از گلها به دیدار معشوق می شتافت، از خود خجالت می کشیدم که چرا زنده ام؟! 💢ولی با خود عهد کرده بوده که در جبهه بمانم. چون آسایش واقعی را در سنگرهای تنگ و تاریک، سر و صدای توپ و خمپاره ها، حیات و زندگی حقیقی را در میان رزمندگان اسلام و عاشقان خمینی [می دیدم] و احساس می کردم که در شهر مرده ای بیش نیستم و اکنون احیاء گشته ام. این چنین بود که معنای ایثار، معنای اسلام و معنای جهاد و معنای شهادت را درک کردم.....🌱 🕊 @golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..🪴 اواخر سال ۶٣ بود، لشکر به منطقه سومار اعزام شد. بخشی از نیروها و واحدها در پادگان ابوذر مستقر شدند. تخریب لشکر هم مین ها و مواد منفجره را در طبقه هم کف یکی از ساختمان ها انبار کرده بود. ساعت حدود ١١ شب بود. دیدم سید شمس الدین آمد بالای سرم گفتم: خیره! گفت: پاشو سریع برو موتوری، سه تا کامیون بگیر، باید سریع انبار مین و مهمات را خالی کنم! گفتم: کاکا روز رو ازت گرفتن، خیالت راحت فردا صبح خودم انجام می دم. گفت: پس تو بخواب، خودم می رم موتوری ماشین میارم! خجالت کشیدم. هم برادر بزرگم بود، هم فرمانده ام. بلند شدم و به موتوری رفتم و به هر ترتیب ماشین آوردم خودش هم آمد پای کار و سریع مواد را بار زدیم و از پادگان خارج کردیم. روز بعد در غیاب ما عراقی ها با میراژهای فرانسوی پادگان ابوذر را شخم زده و جوی خون راه انداختند. یکی از موشک ها درست به ساختمان ما و محل انبار مواد منفجره نشسته و ساختمان را تخریب کرده بود. یقیناً اگر انبار مواد منفجره را تخلیه نکرده بودیم، با این حجم مواد، شدت انفجار چند برابر شده بود. .شهادت:۱۳۷۵ شیراز،عوارض شیمایی 🕊 @golzarshohadashiraz
موقع پاکسازی منطقه دوپای خود رابراثر انفجار مین ازدست داد. بین رزمندگان استان فارس به «عمو عزیز» مشهور بود، بدون پا، به آموزش نیروهای تخریب پرداخت. در زمان های عملیات عمو عزیز با استفاده از پای مصنوعی رانندگی می کرد و مهارت رانندگی اش زبانزد رزمندگان بود. 📝فرازی از وصیت نامه 💢 الهی چون به تو می نگرم همه نازی و چون به خود می نگرم همه نیاز .... 💢حمد خدایی را که زبان داد تا حمدش کنیم و حمد خدایی را که قلم داد تا وصفش را هر چند ناقص به تحریر بکشانیم ... و حمد خدایی را که گوش داد تا مناجات عاشقان را بشنویم، مناجات عاشقانی که در خلوت با خلوص باطن او را می خوانند. من از اینکه خود را پاسدار بنامم و بدانم شرم دارم زیرا پاسدار یعنی پاسداری کردن از اسلام و من احساس می کنم نتوانستم پاسداری لایق برای کشورم باشم. ای برادر پاسداری که خود را یک پاسدار می نامی و لباس مقدس سپاه را می پوشی باید بدانی این لباس بافته شده از ذره ذره پیکر عزیزانی که نور خدا در قلب آنها روشنای داشته و عشق به روح الله وجودشان را پر کرده. ذره ذره این لباس من وتو تشکیل شده از قطره قطره اشک مادران و فرزندان پدر از دست داده که هر آن انتظار آمدن عزیزانشان را داشته اند. پس مبادا رفتار یا حرکتی از ما سر بزند که باعث هتک حرمت این لباس مقدس که امام را تمجید می کند شویم. 🕊 @golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 از شهید حسین کیانی ، اولین شهید مدافع حرم کشور ، چقدر میدانید؟؟👆👆 حتما ببینید و نشردهید🚨 حسین کیانی 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔰 📌در منزل خوش اخلاق و قابل تحسین بود. به گفته مادرش: او گل سرسبد خانواده بود. با پدر، مادر، خواهر و برادرانش بسیار مهربان بود و همیشه به آن‌ها سفارش می‌کرد که به فقرا و بیچارگان کمک کنند و نگذارند آن‌ها طعم فقیری را بچشند. 🔰 به مادر می‌گفت: اولین چیزی که به منزل می‌آورید، مقداری از آن را به فقرا بدهید. 🔰 نماز و روزه‌اش ترک نمی‌شد و اسراف را از خصوصیات بد برای انسان‌ها می‌دانست و خود نیز در این امر بسیار کوشا بود که مبادا اسراف کند، چه در لباس و پوشاک و چه در غذا و خوراک. 🔰سرانجام ۱۳۶۵/۷/۴ در جبهه پیرانشهر و در حین درگیری با دشمن، دست در دست معشوق نهاد و تا اعلا علیین پرواز کرد. پیکر مطهر و معطرش را در گلزار شهدای نی‌ریز به خاک سپرده‌اند. فریدبهنام 🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
🔰دختربچه بودم روز عاشورا بود، برای دیدن تعزیه رفته بودیم. رسید به صحنه تیر خوردن گلوی حضرت علی اصغر، احساس می کردم از دستان بازیگر امام حسین خون می چکد. فریاد و گریه ام بلند شد. فریاد می زدم چرا ایستادید، چرا هیچ کس امام حسین را یاری نمی کند، مگر خون جاری را نمی بینید... خانم های اطراف از شیرین زبانی ام می خندیدند من گریه می کردم. یکی از آنها گفت اصلا خودت اگر پسر داشتی می فرستادی برای کمک امام حسین، با گریه گفتم آره... می فرستادم. سال ها بعد پسر بزرگم عبدالرضا و پسر کوچکم عبدالرسول فدایی امام حسین شدند. 🔰آماده می شد به جبهه برود. گفت مادر احتمالا شهید می شوم، یک وقت گریه و زاری نکنی دشمن شاد شود! پیکر سید عبدالرضا و ۱۱ شهید دیگر عملیات آزاد سازی آبادان را به ساختمان سپاه شیراز آورده بودند. پشت بلندگو من را صدا زدند برای دیدن سید رضا بروم. نرفتم. رفتم کنار بلندگو فریاد زدم؛ من از مادر وهب کمتر نیستم... چیزی را که در راه خدا دادم، حتی نمی خواهم ببینم. پدرش رفت، تا پیکر سید عبدالرضا را دید، گفت پسرم فدای علی اکبر امام حسین... سید عبدالرضا سجادیان 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹به مناسبت سالروز شهادت یک زوج جوان ✨هنـوزچندماه ازازدواج لیلا و احمد نگذشته بودڪه احـمدتصمــیم گـرفت به زیارت امـام رضـا(ع)برود.😊 قصدش این بودکه بعداآن به جبهه برود و بیشترنگران این بود که درجبهه شهـید شود اما همسرش رابه مسافرتی نبرده باشد.✨ لیلا پرسیـد :مگراین مدت که همه جا با هم بـودیم به شـما سخت گذشته که می خواهی شهـید بشے⁉️😔 احمـد بیـست سـاله تا این سـن همه ی وقـتش را در راه پیـروزے انقـلاب گذاشـتہ بـود و همـین نقـطه ے مشتـرک آنها بود اما تمام حـدیث دلداریشان نبود💞💕 خندیدوگـفت :نه❗ ولیلا جـواب داد :پس مامے رویم آقا امام رضا(ع)وبعـدبرمی گـردیم. واگـرقـرارباشـد سعـادت نصیـب کسے بـشه هردوے ما باهم شهـید می شیم.🥰 درمسـیر برگشت از مشهد،وقتی درمسافـرخانہ اے برای استـراحت ڪوتاه اقامت گزیدند،مـنافقان آن مسافرخانه رابرای ضدیت با نظام اسلامی بمـب گذاری کردند . و آن دو روح به هم پیوسته با هم به دیدار معشـوق شتافتند.💖 --🍃─═ঊঈ🌹ঊঈ═─🍃- : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💠چند ماه قبل از شهادت، نورالدین برای اولین بار توانست راهی کربلا شود. وقتی به کربلا رسید، با من تماس گرفت و گفت: داداش آمدم تا از امام حسین (ع) اذن شهادتم را بگیرم. می‌توانست خیلی پیش از این‌ها برود، اما انگار قسمتش همین بود که این بار برود برای طلب شهادت و آرزویی که پای ضریح امام حسین (ع) اجابت شد. وقتی گفت آمدم اذن شهادت را بگیرم، به دلم افتاد که او زودتر از من به شهادت می‌رسد. 💠چند روز قبل شهادت یک یادواره شهدا برپا کرد،دوستانش می‌گفتند نورالدین از ابتدا تا انتهای یادواره سکوت کرده و در خودش بود. این رفتارش برای بچه‌ها عجیب بود، چون نورالدین آدم پرحرفی بود. از همان جا هم به مأموریت رفت و شهادت نصیبش شد.» نورالدین جنگجو : ۲۲ مهرماه ۱۴۰۱، در اغتشاشات 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
...🪴 ✨همیشه نماز هایش سر وقت بود و از بچگی روزه می گرفت و صدقه دادن و دعا کردن از کارهای همیشگی اش‌بود. به خدا ایمان زیادی داشت و معتقد بود که خداوند خودش همه چیز را جفت و جور میکند. 🌹شهادت کاووس بسیار دردناک بود. دمکرات‌ها ابتدا به پیشانی و سینه‌اش تیر زدند، سپس پس از دیدن عکس امام‌خمینی(ره) در جیب او، سرش را تا نیمه بریده و عکس حضرت امام را روی سینه‌اش گذاشته بودند. 🕊 🌱🌷🍃🌷🍃🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید یاد شهدا زنده شود
💠تأکید و حساسیتش روی حجاب بود. تابستان‌ها جهرم خیلی گرم است و با اینکه مبینا دو سال و نیمه بود وقتی می‌خواستیم بیرون برویم می‌گفت بابایی روسری سرت کن و زمانی که من می‌گفتم بچه اذیت می‌شود و هوا گرم است، می‌گفت هیچ وقت این حرف را نگو اگر از همین حالا به داشتن حجاب عادت کند، دیگر تا آخر با حجاب خواهد بود و اگر الان عادت نکند فردا داشتن حجاب برایش سخت خواهد شد. دخترمان از همان دو سالگی چادری را که یکی از اقوام برایش آورده بود سرش می‌کرد و با پدرش بیرون می‌رفت. در وصیتنامه‌اش هم تأکید کرده فرزند و همسرم حجاب‌شان را رعایت کنند. خیلی روی حجاب تأکید داشت. 💠 قسمتی از وصیت نامه شهید: «در این مقطع زمانی که همگی استکبار و گردن‌کشان ستمگر کمر به همت تضعیف و تسلیم ساختن انقلاب و نظام اسلامی با تمامی شیوه‌های فرهنگی، تبلیغی، جنگ نرم و تسخیر کردن فکر و ذهن جوان ما دارند، همگی ما باید در فتنه‌ها از مسیر حق منحرف نشویم و چشم به چراغ‌بان و روشنای راه این مسیر، مقام عظمای ولایت داشته باشیم.» مسلم نصر 🌷 🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌹 همیشه با وضو بود و اغلب نمازش را اول وقت می‌خواند. خواندن نماز شب و زیارت عاشورا از برنامه‌های همیشگی زندگی روزمره‌اش بود. زیاد اهل حرف زدن نبود، ولی همیشه لبخند بر لب داشت و شایدبخاطر همین لبخندهایش بود که خیلی زود مورد توجه و محبت دیگران قرار میگرفت. 🌹به خواهرش گفته بود:می‌دانم که راه و رسم و مسیر زندگی‌ام طوری نیست که برای خاک وطن و دینم به برسم؛ اما آرزو دارم که این دنیا را با مقام شهادت ترک کنم؛ ولی آخر هم به آرزویش رسید ... در راه خدمت به بیماران کرونا گرفت و شد شهید مدافع سلامت ... سیدفخرالدین میرحسینی 🌱🌷🍃🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید⬆️⬆️
🔰همسرم گفت ۳ سفارش به تو می کنم ‌که دوست دارم همیشه به آن ها مقید باشی. 1⃣ اول اینکه هیچ وقت غیبت نکن، حتی اگر دیدی فردی بی راهه می رود بازهم پشت سر او حرف نزن. 2⃣دوم اینکه به مال کسی راضی نباش، اگر کسی با دست خودش چیزی به تو داد، بپذیر 3⃣سوم اینکه نکند خدای ناکرده مال حرامی به بچه های من بدهی تا بخورند. همسرم اهل کمک کردن به مردم بود و اگر فقیری در خانه می آمد، هر چه داشتیم به او می داد. ✍قسمتی از وصیت نامه شهید : ای کسانی که‌ مرا دوست دارید، از شما تقاضا دارم هنگامی که خبر شهادت من به شما رسید، ناراحت نشوید و مبادا خدای ناکرده از جمهوری اسلامی انتقاد بگیرید که همه جوانان مردم را به کشتن داده است. همه ما ذلیل بودیم، خدا ما را به واسطه این انقلاب عزیز کرد... فریبرز بهروزی 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz نشردهید
😭 🔰مے‌گفت :اگر از این سفـید به رو سپیـدے رسیـدیم ڪردیم. براے داغ بیــماران ڪرونایی‌اش در خانه اشـک می‌ریخت😭 و می‌گفت شرمنده خانواده آنها شدیم. بالای سر بیماران می‌خواند.😔 هر وقت صحـبت می‌شد می‌گفت: این روزهـا مـردم به ما نیاز دارند. 🔰وقتے شهید شد، مریم گفت: باید برای جنازه کرمان برویم. در مسیر مدام زیارت عاشورا می خواند و طلب می‌کرد.💔 هدیه به این شهید 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
علاقه‌اش از آنجا به رزمی¬کاری بیشتر معلوم می‌شد که حتی در مسابقات باز و بسته کردن کلاشینکف چشم بسته هم نفر اول شد. درس میدان موانع را بیشتر بچه‌ها از زیرش فرار می‌کردند ولی ایمان عصرها هم که همه در حال استراحت بودند درسی را که صبح گذرانده بود، تمرین می‌کرد. توی دانشگاه برای مراسم استقبال از رهبری هم بین هزار و دویست نفری که راپل آموزش دیده بودند، چهار نفر انتخاب شدند که یکی از آنها ایمان بود. ایمان خزاعی نژاد 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💢سال ۱۴۰۱، طبق معمول هر سال‌ رفت اربعین تا توی موکب کفیل الزینب با یکی از دوستان عراقی‌مان نوکری کند... باخانمش رفته بود بدون بچه‌هایش... زنگ زدم گفتم: «کاکا، تو هر سال می‌رفتی اربعین یه هفته ده روزه برمی‌گشتی الان چی شده 20 روزه برنمی‌گردی؟» خندید و گفت:« کاکا یه چیزی بهت بگم؟» گفتم: «جان کاکا» گفت: «من ۱۱ ساله هر سال اربعین میام اینجا. یه چیزی از آقا امام حسین(ع) خواستم هنوز بهم نداده این سری تصمیم گرفتم تا زمانیکه نگیرمش برنگردم! اگرم دیدی طول کشید بچه‌های من رو بفرست بیان کربلا من انقدر اینجا می‌مونم تا آقا بهم بده‌! آن روز نفهمیدم چه می‌خواهد تا 24 م آبان ماه همان سال ، خواسته اش اجابت شد.شهادت خونین در دفاع از امنیت حرم جمهوری اسلامی..‌‌ محمد مویدی 🌹🍃🌹🍃 : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
اخبار دختر سوری 3 ساله را نشان می داد که کنار ساحل شهید شده بود. جلیل طاقت نیاورد و گریه کرد. به او نگاه کردم. برخواست و به حیاط رفت. پشت سرش رفتم. بی وقفه گفت: من در عجبم با این همه اعتقاداتی که داری چرا را ضی نمی شوی که مدافع حرم شوم. با شد نمی روم ولی جواب حضرت زینب و رقیه (س) را خودت بده . من جلیل را عمیقا دوست داشتم و از اوایل زندگی تا آن هر روز دلبسته تر می شدم . در باورم نمی گنجید که بخواهم جلیل را به این زودی از دست بدهم. نگاهم در نگاهش قفل شد. (با خود می گفتم مرا به که واگذار کردی … راه برگشتی برای من نگذاشتی…) شرمنده شدم سرم را پایین انداختم و همان لحظه از تمام وجودم جلیل را به حضرت زینب سپردم.  24 آبان سال 94 همزمان با لحظاتی که زمزمه زیارت عاشورا بر لبان ما بود و اشک بر مظلومیت حضرت رقیه می ریختیم، جلیل در سامرا در جوار مرقد ملکوتی امام حسن عسکری(ع) و امام علی النقی (ع) به شهادت رسید. نمی دانستم روضه در آن روز شامل حال یتیمان من هم می شود… جلیل خادمی 🌹 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید