🌷 #هفت_سیـــن_مناطق_جنگی🌷
" دوکوهـــــــه " سین ندارد اما !
" #ساختمانهـایش"سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ،
با نوای دلنیشن مناجات نورایی همــدوش ِستارگان ، همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،با خدا سخن میگفتند،
سنگر سازان بی سنگر...
🌷 🕊🕊🌷
" فکـــــــــه " سین ندارد امّا !
" #سجده های"بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند...
🕊 🌹🌹🕊
" شـــــــــرهانی " سین ندارد امّا !
" سنگرهایش" زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی(ره)با رمــــز
" یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ ارباب نمودند...
🕊 🌹🌹🕊
" کانال کمیــــــــــــل " سین ندارد امّا !
" سکــوی'"پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست...
🕊 🌷🌷🕊
" طلائیــــــــــــــــه " سین ندارد امّا !
" سه_راه"شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبـــــــــــال ، تا عرش ِ اعــــلا ،پرستــــو شدند...
🕊 🌷🌷🕊
" ارونـــــــــــد "سین ندارد اما !
" ساحل"خونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نـَفــس،
گــذشتند و دل ، به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدن...
🕊🌷🌷🕊
" شلمچــــــــــــه " سین ندارد امّا !
" سرداران " بی نام و نشـانی را به خاطر دارد کــــــــه همچون مادرشان زهـــرا(س)فدایی ولایت شـــــــــــدند و گمنــــــام ماندند.
🌷"شادی روح شهدا صلوات" 🌷
🌹🍃🌹🍃
https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون...
•
در #ماه_رمضان، هر شب ٢ ساعت
قبل از اذان صبح بیدار ميشدند و نافله
و #قرآن و دعای سحر را ميخواندند
و به #سجده طولانی ميرفتند
و #استغفار ميكردند...!
•
#حاج_ قاسم_سلیمانی
🌷 ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷
🌹🌷🌷🌹
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#طنز_جبهه
🔰در منطقه #المهدے درهمان روزهاے اول جنگ، پنج جوان👥 به گروه ماملحق شدند. آنها از یک روستا باهم به #جبهه آماده بودند. چند روزے گذشت. دیدم اینها اهل #نماز نیستند❌ تا اینکه یک روز با آنهاصحبت ڪردم. بندگان خدا آدم هاے خیلے ساده اے بودند...
🔰آنها نه سواد📝 داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه♥️ به #امام آماده بودند جبهه. از طرفے خودشان هم دوست داشتند ڪه نماز را یاد بگیرند. من هم بعد از یاد دادن #وضو، یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم:
🔰این آقا پیش نماز شما، هر ڪارے ڪرد شما هم #انجام_بدید. من هم ڪنار شما می ایستم وبلند بلند #ذڪرهاے نماز را تڪرار مے ڪنم تایاد بگیرید👌
🔰ابراهیم به اینجا ڪه رسید دیگر نمیتوانست جلوے خنده اش را بگیرد😂 چند دقیقه بعد ادامه داد: در رڪعت اول وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع ڪرد #سرش راخاراندن، یڪدفعه دیدم آن پنج نفرشروع ڪردند به خاراندن سر😅
🔰خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را ڪنترل مے ڪردم. امادر #سجده وقتے امام جماعت بلندشد مُهربه پیشانیش چسبیده بود و افتاد. پیش نماز به سمت #چپ خم شد ڪه مهرش را بردارد یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز ڪردند😄 اینجا بودکه دیگر نتوانستم تحمل ڪنم وزدم زیر خنده😂😆
خاطره ے شیرین از
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹🍃🌹🍃
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#آخرین_جملہ_شهـــید🌷
#یادشهداےحسیـــنے
ﻣﻴﺨﻮاﺳــت ﺑﺮﻩ ﺧــﻄ ﺟﻠـــﻮ
ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸـــﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ (ﺷﻬﻴﺪمنصـــور ﺧﺎﺩﻡ ﺻﺎﺩﻕ) ﺩﻋﺎےﻛﻤـــﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ...
ﻣﻨـــﻢ ﺑﺎﻳﺪﺑـــﺮﻡ
ﻓﺮﻣـــﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬـــﺶ اﺟــــﺎﺯﻩ ﻧــﺪاد😔
ﺑﻌـــﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤــﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ:
ﺑﺎﻃﺮے ﺑﻴﺴــﻴﻢ ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫﺴــﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴـــﺮم.✅😊
ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳـﺘےﺑﺎ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺭﻓﺘــﻨﺪ.
اﻗﺎےﺭاﺳﺘے ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣے ﻜﺮﺩ:
ﺳہ ﺭاﻩ ﺷﻬــﺎﺩﺕ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳــﻢ ﻛہ ﺧﻤﭙــﺎﺭﻩ اﻱ ڪﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴـﻦ ﺧﻮﺭﺩ.
ترڪش هـا از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سیـد نشستـه بود.😭
به سیّــد ڪه نڱاه ڪردم صـورتش رو به آسـمان بود، چشـم راسـتش بیرون آمـده بود و خون تمـام صورتش را پوشانـده بود.
دسـت چـپش هـم قطـع شـده بود و فـقط با یڪ مقـدار پوسـت به بـدن متصـل مانـده بـود.
رفتم زیر بغلش رو ڲرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزے نیست ! مے برمت بهدارے.»
خندید و با صــداے آرام همیشگے جـواب داد: «من رو به حالت #سجده برگردون... طـرف قبله!»
با چشـم سالـمش دنبال کسے می گشـت، یک دفعہ به نقطـه اے خیره شد 😭و گفت:«سبـحان الله، سبـحان الله، الحـمدلله رب العالمین...»
دیدم خودش رو جمـع کـرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: «السلام علیڪ یا سیّدے و مولاے یا جدا یا ابا عـبدالله ...»
سه بار سـلام داد و بعـد خیلے آرام به سمـت چـپ افتاد...
🌷🌷
#ﺷﻬﻴﺪ ﺳﻴﺪﻣﺤﻤـﺪ ﺷﻌﺎﻋﻲ
#شهدای_فارس
🌹🌹🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
#آخرین_جملہ_شهـــید🌷
#ﺳﻼﻡ_ﺑﺮﺣﺴﻴﻦ ع
ﻣﻴﺨﻮاﺳــت ﺑﺮﻩ ﺧــﻄ ﺟﻠـــﻮ
ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸـــﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ ( #ﺷﻬﻴﺪﺣﺎﺝمنصـــورﺧﺎﺩﻡﺻﺎﺩﻕ) ﺩﻋﺎےﻛﻤـــﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ...
ﻣﻨـــﻢ ﺑﺎﻳﺪﺑـــﺮﻡ
ﻓﺮﻣـــﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬـــﺶ اﺟــــﺎﺯﻩ ﻧــﺪاد😔
ﺑﻌـــﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤــﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ:
ﺑﺎﻃﺮے ﺑﻴﺴــﻴﻢ ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫﺴــﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴـــﺮم.✅😊
ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳـﺘےﺑﺎ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺭﻓﺘــﻨﺪ.
اﻗﺎےﺭاﺳﺘے ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣے ﻜﺮﺩ:
ﺳہ ﺭاﻩ #ﺷﻬــﺎﺩﺕ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳــﻢ ﻛہ ﺧﻤﭙــﺎﺭﻩ اﻱ ڪﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴـﻦ ﺧﻮﺭﺩ.
ترڪش هـا از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سیـد نشستـه بود.😭
به #سیّــد ڪه نڱاه ڪردم صـورتش رو به آسـمان بود، چشـم راسـتش بیرون آمـده بود و خون تمـام صورتش را پوشانـده بود.
دسـت چـپش هـم قطـع شـده بود و فـقط با یڪ مقـدار پوسـت به بـدن متصـل مانـده بـود.
رفتم زیر بغلش رو ڲرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزے نیست ! مے برمت بهدارے.»
خندید و با صــداے آرام همیشگے جـواب داد: «من رو به حالت #سجده برگردون... طـرف قبله!»
با چشـم سالـمش دنبال کسے می گشـت، یک دفعہ به نقطـه اے خیره شد 😭و گفت:«سبـحان الله، سبـحان الله، الحـمدلله رب العالمین...»
دیدم خودش رو جمـع کـرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: « #السلام_علیڪ یا سیّدے و مولاے یا جدا یا ابا عـبدالله ...»
سه بار سـلام داد و بعـد خیلے آرام به سمـت چـپ افتاد...
🌷🌷
#ﺷﻬﻴﺪ ﺳﻴﺪﻣﺤﻤـﺪ ﺷﻌﺎﻋﻲ
#شهدای_فارس
🌹🌹🌹
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﻏﺮﻳﺐ_ﺷﻴﺮاﺯ:
ﺩﺭ اﻳﺘﺎ :
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#ﻧﺸﺮﺩﻫﻴﺪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
رفیقش می گفت:
گاهۍ میرفت یھ گوشھیِ #خلوت
چفیھاش رو میکشید روۍ سرش تو حالت #سجده مۍموند!
بھ قول معروف یه گوشھ #خدا رو گیر مۍآورد . .♥️
#شھید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb