eitaa logo
شهدای غریب شیراز 🇮🇷
4.7هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
46 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،اگرباحــفظ‌ آیدی و لوگو باشه بهتر تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 " دوکوهـــــــه " سین  ندارد اما ! " "سحرگاهانی را به خاطر دارد که رزمندگان ، با نوای دلنیشن مناجات نورایی همــدوش ِستارگان ، همپای فرشتگان و در کنــــار ِماه ،با خدا سخن میگفتند، سنگر سازان بی سنگر... 🌷 🕊🕊🌷 " فکـــــــــه " سین ندارد امّا ! " های"بسیجیانی را به خاطر دارد که با سربندهای سبز و سرخ ،سرهایشان را به خدا سپردند و با ندای" اعرلله جمجمتک " به دیدار معشوق شتافتند... 🕊 🌹🌹🕊 " شـــــــــرهانی " سین ندارد امّا ! " سنگرهایش" زخم ِ تن ِ شقایق هایی را به خاطر دارد که در کربلای خمینی(ره)با رمــــز " یـــ زینب ــــــــا " هر آنچه داشتند تقدیم ِ حضـــرتِ ارباب نمودند... 🕊 🌹🌹🕊 " کانال کمیــــــــــــل " سین ندارد امّا ! " سکــوی'"پرواز ِلب تشنگانی شد ، که مقتل شان یادآور کربلاست... 🕊 🌷🌷🕊 " طلائیــــــــــــــــه " سین ندارد امّا ! " سه_راه"شهادتش گــواه ِ رشادت ِمردانی ست که سبکبـــــــــــال ، تا عرش ِ اعــــلا ،پرستــــو شدند... 🕊 🌷🌷🕊 " ارونـــــــــــد "سین ندارد اما ! " ساحل"خونینش ، غواصانی را به خاطر دارد که در شبهای عملیات ، از سیم خادار ِ نـَفــس، گــذشتند و دل ، به دریای بیکران ِ عشق و عرفان زدن... 🕊🌷🌷🕊 " شلمچــــــــــــه " سین ندارد امّا ! " سرداران " بی نام و نشـانی را به خاطر دارد کــــــــه همچون مادرشان زهـــرا(س)فدایی ولایت شـــــــــــدند و گمنــــــام ماندند. 🌷"شادی روح شهدا صلوات" 🌷 🌹🍃🌹🍃 https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO
وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون... • در ، هر شب ٢ ساعت قبل از اذان صبح بیدار ميشدند و نافله و و دعای سحر را ميخواندند و به طولانی ميرفتند و ميكردند...! • قاسم_سلیمانی 🌷 ﻳﺎﺩﺷﻬﺪا ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌷 🌹🌷🌷🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰در منطقه درهمان روزهاے اول جنگ، پنج جوان👥 به گروه ماملحق شدند. آنها از یک روستا باهم به آماده بودند. چند روزے گذشت. دیدم اینها اهل نیستند❌ تا اینکه یک روز با آنهاصحبت ڪردم. بندگان خدا آدم هاے خیلے ساده اے بودند... 🔰آنها نه سواد📝 داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه♥️ به آماده بودند جبهه. از طرفے خودشان هم دوست داشتند ڪه نماز را یاد بگیرند. من هم بعد از یاد دادن ، یکی از بچه ها را صدا زدم و گفتم: 🔰این آقا پیش نماز شما، هر ڪارے ڪرد شما هم . من هم ڪنار شما می ایستم وبلند بلند نماز را تڪرار مے ڪنم تایاد بگیرید👌 🔰ابراهیم به اینجا ڪه رسید دیگر نمیتوانست جلوے خنده اش را بگیرد😂 چند دقیقه بعد ادامه داد: در رڪعت اول وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع ڪرد راخاراندن، یڪدفعه دیدم آن پنج نفرشروع ڪردند به خاراندن سر😅 🔰خیلی خنده ام گرفته بود اما خودم را ڪنترل مے ڪردم. امادر وقتے امام جماعت بلندشد مُهربه پیشانیش چسبیده بود و افتاد. پیش نماز به سمت خم شد ڪه مهرش را بردارد یکدفعه دیدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز ڪردند😄 اینجا بودکه دیگر نتوانستم تحمل ڪنم وزدم زیر خنده😂😆 خاطره ے شیرین از 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷 ﻣﻴﺨﻮاﺳــت ﺑﺮﻩ ﺧــﻄ ﺟﻠـــﻮ ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸـــﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ (ﺷﻬﻴﺪمنصـــور ﺧﺎﺩﻡ ﺻﺎﺩﻕ) ﺩﻋﺎےﻛﻤـــﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ... ﻣﻨـــﻢ ﺑﺎﻳﺪﺑـــﺮﻡ ﻓﺮﻣـــﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬـــﺶ اﺟــــﺎﺯﻩ ﻧــﺪاد😔 ﺑﻌـــﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤــﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﻃﺮے ﺑﻴﺴــﻴﻢ ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫﺴــﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴـــﺮم.✅😊 ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳـﺘےﺑﺎ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺭﻓﺘــﻨﺪ. اﻗﺎےﺭاﺳﺘے ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣے ﻜﺮﺩ: ﺳہ ﺭاﻩ ﺷﻬــﺎﺩﺕ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳــﻢ ﻛہ ﺧﻤﭙــﺎﺭﻩ اﻱ ڪﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴـﻦ ﺧﻮﺭﺩ. ترڪش هـا از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سیـد نشستـه بود.😭 به سیّــد ڪه نڱاه ڪردم صـورتش رو به آسـمان بود، چشـم راسـتش بیرون آمـده بود و خون تمـام صورتش را پوشانـده بود. دسـت چـپش هـم قطـع شـده بود و فـقط با یڪ مقـدار پوسـت به بـدن متصـل مانـده بـود. رفتم زیر بغلش رو ڲرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزے نیست ! مے برمت بهدارے.» خندید و با صــداے آرام همیشگے جـواب داد: «من رو به حالت برگردون... طـرف قبله!» با چشـم سالـمش دنبال کسے می گشـت، یک دفعہ به نقطـه اے خیره شد 😭و گفت:«سبـحان الله، سبـحان الله، الحـمدلله رب العالمین...» دیدم خودش رو جمـع کـرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: «السلام علیڪ یا سیّدے و مولاے یا جدا یا ابا عـبدالله ...» سه بار سـلام داد و بعـد خیلے آرام به سمـت چـپ افتاد... 🌷🌷 ﺳﻴﺪﻣﺤﻤـﺪ ﺷﻌﺎﻋﻲ 🌹🌹🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
🌷 ع ﻣﻴﺨﻮاﺳــت ﺑﺮﻩ ﺧــﻄ ﺟﻠـــﻮ ﻣﻴﮕﻔﺖ : اﻣﺸـــﺐ ﺣﺎﺝ ﻣﻨﺼﻮﺭ ( ) ﺩﻋﺎےﻛﻤـــﻴﻞ ﺩاﺭﻩ ... ﻣﻨـــﻢ ﺑﺎﻳﺪﺑـــﺮﻡ ﻓﺮﻣـــﺎﻧﺪﻩ ﺑﻬـــﺶ اﺟــــﺎﺯﻩ ﻧــﺪاد😔 ﺑﻌـــﺪ ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﺧﻮﺷﺤــﺎﻝ اﻣﺪ🙂 ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﻃﺮے ﺑﻴﺴــﻴﻢ ﺗﻤـــﺎﻡ ﻫﺴــﺖ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻡ ﺑﮕﻴـــﺮم.✅😊 ﺑﺎ اﻗﺎﻱ ﺭاﺳـﺘےﺑﺎ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺭﻓﺘــﻨﺪ. اﻗﺎےﺭاﺳﺘے ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣے ﻜﺮﺩ: ﺳہ ﺭاﻩ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳــﻢ ﻛہ ﺧﻤﭙــﺎﺭﻩ اﻱ ڪﻨﺎﺭ ﻣﻮﺗـﻮﺭ ﺑﻪ ﺯﻣﻴـﻦ ﺧﻮﺭﺩ. ترڪش هـا از بالای سرم رد شده و به سر و سینه سیـد نشستـه بود.😭 به ڪه نڱاه ڪردم صـورتش رو به آسـمان بود، چشـم راسـتش بیرون آمـده بود و خون تمـام صورتش را پوشانـده بود. دسـت چـپش هـم قطـع شـده بود و فـقط با یڪ مقـدار پوسـت به بـدن متصـل مانـده بـود. رفتم زیر بغلش رو ڲرفتم و گفتم: «سیّد جان چیزے نیست ! مے برمت بهدارے.» خندید و با صــداے آرام همیشگے جـواب داد: «من رو به حالت برگردون... طـرف قبله!» با چشـم سالـمش دنبال کسے می گشـت، یک دفعہ به نقطـه اے خیره شد 😭و گفت:«سبـحان الله، سبـحان الله، الحـمدلله رب العالمین...» دیدم خودش رو جمـع کـرد، بدن خونینش می لرزید و می گفت: « یا سیّدے و مولاے یا جدا یا ابا عـبدالله ...» سه بار سـلام داد و بعـد خیلے آرام به سمـت چـپ افتاد... 🌷🌷 ﺳﻴﺪﻣﺤﻤـﺪ ﺷﻌﺎﻋﻲ 🌹🌹🌹 : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪاﺯﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ اﺟﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ
رفیقش‌ می گفت: گاهۍ میرفت یھ گوشھ‌یِ چفیھ‌اش رو می‌کشید روۍ سرش تو حالت مۍموند! بھ قول معروف یه گوشھ رو گیر‌ مۍآورد . .♥️ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb