🌷ماموریت سه ماهه گرفتیم و رفتیم جبهه. من جز نیروی اطلاعات بودم رفتم واحد خودم. حسین, دوره امدادگری دیده بود, به عنوان امداد گر رفت جزیره مینو, جایی که خیالم راحت بود خط پدافندی است و خطری ندارد.
انقدر درگیر کارهای شناسایی کربلای ۴ بودم که حسین را فراموش کردم. بعد از عملیات یکی از دوستان گفت:سید مگه ماموریت تو تمام نشده؟
گفتم, ای وای حسین.
در این سه ماه حسین را فراموش کرده بودم. مسؤل خط شهید مسلم شیرافکن بود, گفتم هروقت می ری جزیره مینو من را ببر. خبرم کرد و رفتیم. وقتی رسیدم از اولین نفر که دیدم پرسیدم برادر, حسین کجاست؟
گفت کدوم حسین؟
گفتم حسین جوان.
گفت همون که امدادگره؟
گفتم اره!
رنگش پرید. گفت توی ان سنگر!
بعد هم به سرعت از من دور شد. با اضطراب رفتم سمت سنگر. پرده سنگر را که کنار زدم. دیدم ای وای, حسین غرق خون است. از صورتش خون بود تا پشت پایش...
همان روز,ساکش را بسته بود که برگردد. هم زمان خمپاره ای روی یک سنگر امده بود. ساک را انداخته و رفته بود برای نجات مصدومین که چند خمپاره دیگر امده بود روی همان سنگر...
.
🌿🌺🍃
#شهیدحسین_جوان
#شهدای_فارس
🌷🌷🌷🌷🌷
#ﻛﺎﻧﺎﻝ_ﺷﻬﺪاﻱ_ﺷﻴﺮاﺯ:
@shohadaye_shiraz
ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﺪ:
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75