eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * * مرحله اول عملیات کربلای ۵ با سنگین‌ترین پاتک های دشمن شروع شد. پشت دریاچه ماهی جنگ سختی بین بچه های لشکر المهدی و بعثی ها در جریان بود و بچه‌ها توانسته بودند و سی ها را عقب برانند و محور خودشان را تثبیت کنند. عراق هم بیکار ننشسته بود و فشار می‌آورد. طرح خلیل مطهرنیا این بود که باید پل های روی پد زده شود تا تانک های دشمن نتوانند از روی پد جلو بیایند. بچه‌های اطلاعات آمدند که جای دقیق پل را به بچه‌های تخریب بگویند تا آن را منفجر کنند. پل دست دشمن بود. پلی که نه بتونی بود و نه آهنی. فقط تعداد لوله روی هم چیده و خاک رویش ریخته بودند. و همین شده بود پل .پل دریاچه ماهی. حالا این پول دست عراقی‌ها بود خلیل هم از پشت بی‌سیم به کاکاعلی فشار می‌آورد که باید پل را بزنید. کاکا علی خودش را به بچه‌ها رسان و داد زد چرا پل رو نمی زنید؟ گفتند آخه پل دست عراقی هاست. گفت خوب پل را از دستشون بگیرید. گفتند چطوری ؟ما که گردان نیرو نداریم! سرتاپاش ۱۵ ثانیه نیستیم نیرو کم داریم نمیشه. بلندتر داد زد : تا این‌جا چطور آمدید ؟! گفتند: الله اکبر گفتیم و اومدیم. بارک الله!! الله اکبر را گذاشتن برا حالا که نیرو کم دارید.معطل  نکنید ببینم چند مرده حلاجین! عمو جلال هنوز فکر می‌کرد کاکاعلی شوخی می‌کند.عقل قبول نمی کرد که بشود با دست خالی به جنگ تانک رفت. اما دید کاکاعلی در حرف جدی جدی است. بچه ها را جمع کرد و شمرد. ۱۵ نفر بودند.آن هم بعضی‌هایشان مثل محمد حجت و مجتبی قناعت و رازی صحراییان ۱۴و ۱۵ سال بیشتر نداشتند. اسلحه هم فقط کلاش بود. هوا تاریک شد کاکا علی جلو افتاد و بچه‌ها پشت سرش: «الله اکبر یا حسین الله اکبر» بچه‌ها غیرت کردند و خونشان به جوش آمد الله اکبر گویان با بعثی‌ها درگیر شدند و به سختی که بود آنها را عقب رانده و ۵۰ ۶۰ متر فرستادند شان آن ور پل. کاکا علی دست عمو جلال را گرفت و با کاظم شبیری آمد کنار پل و به عمو جلال گفت: بفرما این هم پل. بپر مواد منفجره بیار که الان اینجا میشه جهنم. بچه‌ها کیسه های مواد رو تا اینجا بیارن خودم به کاظم میرسونم و کاظم هم مواد روکار میزاره. کاکاعلی درست می‌گفت. عراقی‌ها از زور دلشان پل را کردند جهنم. عمو جلال خیلی اوضاع خراب است کله گاوی نشست پشت تویوتایی که پر از کیسه‌های ۲۰ کیلویی خرج آذر کرده بودند و تا می شد جلو آمد و پشت خاکریز ایستاد تا بچه‌ها مواد را به پل برسانند. تاپل ۲۰۰ متری فاصله بود بچه‌ها آمدند کمک عمو جلال بالای تویوتا بود و به هر کدام از بچه‌ها یک یا دو کیسه می‌داد. بچه‌ها مقداری از راه را لابلای خاکریزها دولا دولا و بقیه راه را تا پل سینه‌خیز میرفتند. هرچه به پل نزدیک تر می‌شدند کار سخت تر می شد هرچه گلوله بود دور و بر پل به زمین میخورد هر کس زخمی میشد با همان زخم باز هم می‌آمد که مواد ببرد. بعضی ها دوتا دوتا می‌بردند دو تن مواد بود تا کیسه ۲۰ کیلویی هرچه می بردند تمام نمی شد. زیر نور منور ها هم جلال به چهره بچه هایی که مواد می بردند نگاه می کرد خوشحال بودند و می خندیدند. دست‌کم هر کدام سه بار آمین آمدند تا مواد تمام می‌شد. محمد حجت با جثه کوچکش برگشت که برای بار سوم مواد ببرد پایش مجروح بود و خون می آمد اما نمی خواست عمو جلال بفهمد. عمو جلال داشت کیسه را می گذاشت روی کول محمد که دستش لباس محمد گرفت و خیس شد و گفت: توی آب افتادی؟ گفت: یه ذره زخمی شدن چیز مهمی نیست. مواد منفجره نداد اما محمد قبول نکرد و با آن حالش کیسه را برداشت و به هر جان کندنی بود مواد را رساند‌ اما موقع برگشتن از شدت خونریزی نزدیک تویوتا بیهوش افتاد روی زمین عمو جلال دوید طرفش. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ در ایتا @shohadaye_shiraz 🌿🌿🌹🌿🌿🌹🌿🌿