eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊🍃 صبح 🌤جمعه ... چشـم در راهیم مــا یار با ما وعده دیدار دارد جمعه‌ها ♥️ 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🔹پرویز معاون آموزش پرورش شهرستان فیروزآباد بود. چند باری برای انجام کارهایم به آنجا رفتم. همیشه پشت میزی که کنار در ورودی بود نشسته بود. تا ارباب رجوع وارد می شد، تمام قامت روبروی او می ایستاد و از او استقبال می کرد و کار او را انجام می داد. 🔹پائیز سال 65 هم در گردان امام علی(ع) در خدمت ایشان بودم، آنجا هم فرمانده یکی از گروهان های گردان بود، اما همچنان بی ریا، بدون اینکه ذره ای حس غرور در ایشان باشد، با همه خاکی و یکسان بر خورد می کرد. 🔹هیچ وقت او را در صف غذا ندیدم. همیشه آخرین نفر وقتی کس دیگری نبود غذا می گرفت. غذا را می گرفت و کنار بچه ها می نشست و می گفت تنهایی غذا خوردن مکروه است، بیائید کنار من غذا بخورید و همان غذای اندکش را با بقیه تقسیم می کرد. 🔹هر وقت او را بی کار می دیدم، در حال قرائت دعای عهد بود. می گفت: ما الان در حال پی کنی و آماده سازی حکومت امام مهدی(عج) هستیم و من آروز دارم برای چند دقیقه هم شده است، حکومت آقا را درک کنم. 🌷🍃🌷 پرویز فروردین شهادت: ۱۳۶۵_شلمچه_کربلای۴ 🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽لحظاتی با فرماندهان درشب عملیاتی کربلای چهار بهمراه تصاویری از حضور سردار دلها در عملیات کربلای ۴ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 کودکی که قبل از اینکه بتواند بیسکویتش را بخورد توسط صهیونیست‌های جانی به شهادت رسیده و پدری که بر سر جنازه فرزند مرثیه‌ای برای فرزند و بيسکوئيت نخورده‌اش می خواند😭😭 💢غروب جمعه ، برای نجات همه مظلومین جهان بخصوص مردم مظلوم غزه ، و تعجیل در فرج مولایمان،دعا فراموش نشود.. 🌱🍃🌱🍃🍃🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * روزی دیگر تعدادی شهید آوردند ،آنها را به غسالخانه بردیم ، در بین آنها شهیدی بود که قریب به چهل روز در منطقه مانده بود. همه ملزومات انفرادی اش را با خود داشت. گوشت بدنش به کلی ریخته و لباسهای خاکی بر استخوانهای فریادگر حدیث مظلومیتش بود خشاب قمقمه آب و سایر ملزومات را به همراه داشت .فقط تفنگش نبود . با همان ملزومات سینه به سینه خاک نهاد و در دل خاک آرمید نکته ای که در آن ایام خیلی توجه ام را به خود جلب کرد، این بود که در میان خانواده های شهدا و به طور کلی مراجعین به واحد تعاون هیچ خانواده مرفه و توانمندی را ندیدم! یک روز در لیست مفقودالاثرها با نام فردی به نام شمخال کرمی مواجه شدیم. او آشپز سپاه سپیدان بود بعد از اعزام به جبهه در آشپزخانه لشکر ۱۹ در جزیره مجنون کار میکرد. با شروع تک های شیمیایی در جزیره مجنون او را مفقودالاثر اعلام کرده بودند. چند روز بعد یکی از بستگانش به واحد تعاون مراجعه کرد و گفت شمخال را دیده است که در جزیره مجنون شیمیایی شده میگفت که وقتی او را دیده، نفسهای آخر را میکشید و اطمینان دارم صد در صد شهید شده است. بچه های تعاون اظهارات او را صورت جلسه و طبق روند جاری وضعیت شمخال را مفقودالجسد اعلام کردند. بعد از آن بنا شد برای مفقود الجسدها مقبره ساخته شود و مراسم ختم و فاتحه برگزار شود. برای شمخال کرمی قبری در روستای زادگاهش آماده شد و سنگی بر روی آن گذاشتند .بر روی سنگ نوشته شده بود که شمخال کرمی در جزیره مجنون به شهادت گذاشتند. رسیده و مفقودالجسد است. در کمال ناباوری بعدها با آزاد شدن اسراء از چنگال رژیم منفور بعث عراق شمخال کرمی جزو اولین آزادگانی بود که به کشور بازگشت. شمخال بعد از بازگشت بر سر قبر خود رفته بود وقتی به سپاه مراجعه کرد بچه ها با شوخی از قبرش سئوال کردند شمخال هم آدم شوخ طبع و خنده رویی بود و همان روحیه قبل از اسارت را داشت. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مرحوم علامه مصباح یزدی: فراموش نکنیم که ما صاحب داریم و اگر در هر کاری، یک رابطه قلبی با ایشان برقرار کنیم، عنایت ایشان شامل حال ما می شود و موفق و پیروز می شویم. 🥀 🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 ‌به دنبال معجزه‌ام، در حالـی که معجزه تویی ای شهید! معجزه خورشیدِ نگاه توست تنها یک نگاهت کافـی است تا سراسر وجود یخ‌ زده‌یِ زندگۍام را گرم کند از نورِ خدا ✨ 💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین دقیقه‌های زندگی شهید سید رضی «عمادی» از بستگان شهید سید رضی موسوی: 🔹شهید سید رضی لحظه شهادت، در خانه تنها بود، آخرین تماس او هم راجع به هماهنگی برای انجام کارها بود و قرار داشت که بعد از استراحت از منزل خارج شود. 🔹از شهید موسوی، عکس و فیلم بسیار کمی موجود است، حتی پشت تریبون هم نمی‌رفت و سخنرانی نمی‌کرد به همین دلیل فیلم صحبت‌های او هم بسیار اندک است. 🔹سفارش کرده بود بعد از اتفاقی که برایش می‌افتد، آن وقت پیکرش را به زیارت امام حسین(ع) ببرند؛ همیشه در حالت نیمه نشسته بود، آماده به کار 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz نشردهید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * . حدود دو ماه بعد از آتش بس به اتفاق چند نفر از همکاران برای خدمت در یگانهای رزم مستقر در مرز جنوب جنگی عازم شدیم. مأموریت ما در تیپ پنجاه و شش یونس بود. ستاد فرماندهی تیپ در اهواز و گردانهای آن در خط پشتیبانی بودند. پاییز سال شصت و هفت بود و هوا هنوز از تب و تاب گرما نیفتاده بود که به گردان دریایی معرفی شدم. فرماندهی گردان آقای گنجعلی همتی بود. فرمانده ای مدبر باهوش پخته و کارکشته او در عملیاتهای مختلف رشادتهای فراوانی از خود نشان داده بود. اسکله الامیه عراق چندبار توسط قایقهای همین گردان با کاتیوشا مورد هدف قرار گرفته بود . گنجعلی مدام از تلخیها و عقب نشینی فاو سخن میگفت. هنوز نفس و لباس بچه ها بوی جنگ میداد .سنگرها و چینش نیروها در خطهای اول و دوم به همان سبک و سیاق گذشته بود .تنها چیزی که پایان یافته بود تبادل آتش میان طرفین بود. امکانات بسیار محدود بود برای حمام مشکل داشتیم جیره غذایی اندک و با پایان یافتن جنگ کمک های مردمی هم نمیرسید . مشکلات یگانهای در خط بیش از گذشته بود. یک شب در سنگر فرماندهی گردان نشسته بودیم. اردشیر محمدی مسئول دیدبانی تیپ هم مهمان گردان بود .صدای چند انفجار شنیده شد و متعاقب آن بی سیم ها شروع به نقل و انتقال اخبار کردند آماده باش زده شد. اردشیر محمدی با بی سیم به نیروهای دیدبانی دستور داد که بالای دکل بروند با خونسردی نام دکل ها را با رمز برای مخابرات دیدبانی مکالمه کرد گنجعلی نیز سکوت را شکست و فقط یک جمله گفت: بچه ها جنگ دوباره شروع شد! صدای انفجار از دور به گوش میرسید اما طول نکشید که فروکش کرد .معلوم نشد که قضیه چه بوده است اوضاع به همین منوال میگذشت. یگانها همچنان در منطقه مستقر بودند .هنوز بوی جبهه به مشام میرسید رفتارها هنوز عوض نشده بود. مدتی را به همین روند سپری کردیم با طرح تفکیک نیروها من سهمیه تیپ سی و پنج امام حسن (ع) شدم و معرفی شدم بچه های شهرستان سپیدان در گردان حضرت رسول (ص) مشغول به خدمت بودند .چون عضویتم در سپاه همان شهرستان بود؛ به همین گردان معرفی شدم. مدتی در امیدیه ماندیم و در همان ایام حضرت امام رحمت الله علیه دار فانی را وداع گفت. روز رحلت امام عجب مصیبتی بود. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💠 مسول محور اطلاعات بود، قرار بود با چراغ مخصوص راه را به بچه هانشان دهد. چراغ دست راستش بود که تیری به دستش نشست. گفتیم رهایش کن. گفت نه من راهنما هستم. با دست چپ چراغ راگرفت. تیری به پهلویش نشست کوتاه نیامد. تیر بعد به دست چپش خورد. چراغ را به دندان گرفت، تیر به فکش خورد. چراغ که افتاد خودش هم افتاد. سال ها پیکرش همان جا ماند، تا راهنمای راه باشد... 🌷🌱🍃🌷 اسماعیل مسعودی : کربلای ۴ 🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید عبدالعلی ناظم پور⭐️ 🌹 تقریباً هر شب عملیات کربلای 5بچه های تخریب کار داشتند و باید به خط می رفتند. قرار بود عبدالعلی خط را به فرمانده جدیدی تحویل دهد. در سنگر بتونی نشسته بودیم و عبدالعلی از راه و چاه خط گرفته تا روحیه لازم نیروها را برای فرمانده توضیح می داد. همه گرداگرد یک فانوس نشسته بودیم. من به صورت عبدالعلی خیره شده بودم، یک بر افروختگی و نورانیت خاصی در چهره ایشان بود، نوری که از نور فانوس هم روشن تر بود. با خودم گفتم خدایا، زمان شهادت عبدالعلی هم نزدیک است.عبدالعلی برای گرفتن وضو خارج شد. چند دقیقه بعد صدای انفجاری از بیرون سنگر آمد. بچه ها گفتند: جنازه ای بی سر روی زمین افتاده از بچه های شما نیست. رفتیم دیدیم عبدالعلی کنار منبع آب در حال وضو گرفتن به شهادت رسیده است! 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•||• لیلا زارع : تهران. توسط منافقین 💢شهیدی که در سفر زیارتی مشهد به همراه همسرش شهید شد.. گرامیداشت مقام زن 🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃 ای آب! چه دست‌ها ڪہ با تو دل از دنیا شستند ...🥀 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🌹تیر بازویش را خراشیده بود. گفتم داداش کاش تیره یکم این طرفتر رد شده بود و به تو نمیخورد! با ناراحتی با انگشت به سینه اش اشاره کرد و گفت اگه خدا مرا دوست داشت باید از اینجا رد میشد! دو سال بعد شهید شد. رفتم بالای سرش. خدا خیلی دوستش داشت، تیر درست از جایی که آن روز اشاره کرد، رد شده بود. محمد کشتکار "کربلای ۴ 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * روز گردان عازم خط شد و در جزیره مینو بین خرمشهر و آبادان استقرار پیدا کرد. جزیره داشت انبوه نیزارها که در میان آنها نخلهای سوخته دیده مینو حال و حکایت عجیبی میشد و گلوله های زیاد عمل نکرده ای که در کنار خاکریزها و میان ،نیزارها هر یک حرفی برای گفتن داشت معلوم میشد در این منطقه تبادل آتش در حد زیادی بوده خط پیشتر دست ژاندارمری بود با استقرار گردان ما در این خط با مشکلات عدیده ای مواجه شدیم . از حمام به کلی خبری نبود و بچه ها باید برای حمام آب گرم میکردند. سنگرها آن قدر سقفشان کوتاه بود که به سختی میشد تحملش کرد .چهار نفر از ارکان گردان در یک سنگری در مقر فرماندهی گروهانها استقرار داشتیم. سنگر دو در سه بود و ارتفاعی آن حدود صد و شصت سانتیمتر میشد .کمتر کسی می توانست راست در آن قرار گیرد حدود هشت ماه را با دنیایی از مشکلات در همان سنگرها سپری کردیم مرخصیهای چهل و پنج روز ده روز بود. شبی با سر و صدای بیسیم از خواب بیدار شدیم از خط صدای تیر شنیده میشد مقر ما با خط کمتر از دویست متر فاصله داشت زود آماده رفتن شدیم رحمان راحمی با تویوتا سر رسید و گفت: _بچه ها همه بیایید خط پرسیدیم - چه خبر است؟ - غواص اسیر گرفتیم. به خاکریز خط اول رفتیم و کنار یک سه راهی محل استقرار سنگرهای مرزی پیاده شدیم بچه ها همه جمع شده بودند و از غواص عراقی صحبت میکردند .بالاخره برای دیدن عراقی وارد سنگر شدیم. بچه ها او را به داخل برده بودند. غواص لخت و برهنه فقط یک شرت پایش بود هیکلی درشت داشت و میگفت نامش عباس است .ادعا می کرد که سرباز آشپزخانه بوده و به دلیل فشارهای روحی پناهنده شده است. اما سربازی که او را اسیر گرفته بود حرفی دیگری میگفت: روی دژ در حال نگهبانی بودم سر و صدای به هم خوردن نیزارها توجه ام را جلب کرد فکر کردم گراز است کلوخی برداشتم و به طرف جایی که سر و صدا شنیده بودم پرتاب کردم. ... : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید ┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدون تعارف با خانوادۀ شهیدی که از هم‌رزمان حاج‌قاسم در دفاع مقدس بود 💢ماجرای بیمارستان رفتن حاج قاسم و انتظار پشت درب اتاق عمل ... 😭واقعا حاج قاسم که بود؟!!! 🌱🍃🌱🍃🌷🌱🍃🌱🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
عکس نوشته ناظم پور.zip
5.87M
⭐️17 عکس و خاطره از شهید عبدالعلی ناظم پور 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دخترم از من طلب کیک کرده بود، گفتم بعد از جنگ برات می گیریم...😭😭 💢دعای ویژه برای مردم مظلوم غزه فراموش نشود... 🌱🌷🌱🌷🌱 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
‌کنارش ایستاده بودم، شنیدم که می‌گفت: 《صلی‌الله‌علیک‌یا‌صاحب‌الزمان》 بهش گفتم: چرا الان به امام‌ زمان سلام دادی..؟! گفت: شاید‌ این وزش‌ِ باد‌ و‌ نسیم‌ سلام منو به امام ‌زمانم برساند! 🌹 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا