eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.2هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
42 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
قــدم به قـــدم تا ولایـــت با شهـــدا
✒️ هر وقت بود مأموریت برود اگر من راضی نبودم😰 تمام تلاشش را می کرد ،یا را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد.💯اما این بار فرق داشت...مدام می کردم تا منصرفش کنم،⚠️اما نه به گریه هایم توجه کرد تا شود و نه از رفتن منصرف شد🚫...صبح با اشک و بدرقه اش کردم.دستی به صورتم کشید و خیسی را به سر و صورتش زد و گفت:😇"بیا بیمه شدم. صحیح و بر میگردم" ✍به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 🌷 💠 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
پیـامبــر اڪـــرم(ص): غدیـر را تا قیـامـت،حـاضـران به غـایبان و پــدران به فرزنـدان بـرسـانـنـد 🗓۱۴ روز به برترین عید الهے (غدیر خم)باقیست.💕 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 #کانال_شهدای_غریب_شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
یک سالی📆 از زندگی می گذشت که یکی از دوستانش👥 دعوت کرد، برویم خانه شان گفته بود ( یک ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان💍 ) همراه عباس و دختر روزه مان رفتیم از در که وارد شدیم، فهمیدیم😱 آن جا جای ما نیست. خانم ها و آقایان نشسته بودند و خوش و بش می کردند 😞از سر و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم 🚫. کردیم و آمدیم بیرون پیاده راه افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود😔 . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد هایش را بلند بر می داشت که زود تر برسد به خانه 🏡که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن مهمانی رفته⚠️ کمی که آرام شد، گرفت سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به نماز تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم می خواند و اشک 😭می ریخت...آن خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود❌ که شاید راضی نباشد...ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛💞 حتی در مبارزه با نفس اش... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 📎معاون عملیات نیروی هوایی ارتش 🌷 💠 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﻳﺎﺩ #ﺷﻬﻴﺪﺳﻴﺪﻣﺤﻤﺪﻛﺪﺧﺪا #شهدای_فارس #ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺎ ﺻﻠﻮاﺕ 🌹
قــدم به قـــدم تا ولایـــت با شهـــدا
بسمه تعالے قابل تـــوجہ مســؤولین محترم هیئــات مڌهبے ، مراکز فرهنــگے و فعالیــن فرهنگے ، خیرین علوے 👇👇👇 در راستاے هماهنگے و تبــادل نظر در خصــوص برگزارے عید غدیــر در مناطق و محروم شــیراز جلسه اے در مورخ ۱۶ مرداد ساعت ۱۷:۳۰ ( ) در مکان: بلوار امیرکبیر خیابان فراشبندے،مؤسسہ ورزشی بنیادشهیــد و امور ایثارگران فارس برگزار مینماید *لذا از همہ متولیان فرهنگے این مناطق جهت شرکت در این جلسہ به عمل مے آیـــد* 🌺🌺🌺🌺🌺 لطفا" بہ ﻣﺴوﻮﻟﻴﻦ و ﻣﺘﻮﻟﻴﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ اطلـــاع رســـانے کنیــد http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺳﺘﺎﺩ ﺑﺰﺭﮔﺪاﺷﺖ ﻋﻴﺪ ﻏﺪﻳﺮ ﺟﻨﻮﺏ ﺷﻴﺮاﺯ
در کودکی خوابی دیده بود. هنوز هم با یادآوری این خواب احساس می کنم که خود شهید دوباره با همان هیجان برایم تعریف می کند "توی صحرای بیابونی می رفتم که صدایی در گوشم پیچید " عبدالقادر عبدالقادر" نگاه کردم، یک نفر سوار بر اسب با چهره ای نورانی که خودشون رو امیرالمؤمنین معرفی کردند. ندا داد.. عبدالقادر این سنگ رو جابه جا کن. گفتم نمیتونم. خیلی بزرگه ندا داد بلندش کن. دست بردم تا سنگ را بردارم، سنگ مثل پر کاهی بلند شد. نامه ای سبز رنگ و نورانی زیر سنگ بود. امیرالمؤمنین فرمود: این نامه جایگاه تورو نشون میده. 🌹راوی خواهر شهید شهید مفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #کانال_شهدای_غریب_شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
در کودکی خوابی دیده بود. هنوز هم با یادآوری این خواب احساس می کنم که خود شهید دوباره با همان هیجان
شهید از کودکی علاقه شدیدی به امیرمؤمنان علی داشت. پدر شهید یک ماه قبل از وفاتش (سال 87) شب بیست و یک رمضان، در عالم خواب می بیند که شهید به همراه امام علی (ع) به دیدارش می آید و از پدر می خواهد که همرا انها برود. پدرشهید می گوید :عبدالقادر تو پیش ما بیا، اما شهید می گوید"من نمیتونم شما بیایید" یک ماه بعد پدر فوت کرد و به دیدار فرزند شهید و امام مظلومش شتافت. 🌹راوی خواهر شهید 💓شهید مفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار 🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
از 16 سالگی وارد بسیج شد و 4 بار به جبهه اعزام شد. بار آخری که قرار بود اعزام شود از ایشان خواستیم که نرود. محکم گفت: "من با شهدا عهد بستم. اگر نروم جلوی بچه های شهدا شرمنده میشم. من که مجردم . اما آنها با داشتن زن و فرزند، این راه را رفته اند و از جانشان دریغ نکردند. او رفت و دیگر هرگز طنین صدایش در خانه نپیچید. 🌹راوی خواهر شهید 💓شهید مفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار 🌺🌺🌺🌺 #کانال_شهدای_غریب_شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
به سبب مشکلات مالی و تامین مسکن ، خیلی نگران و درمانده بودم. یک شب (خواهرزاده شهید) خواب دیدم که با برادر و همسرم سوار ماشین هستم. ناگهان سربازی رو سوار ماشین دیدم. از برادرم پرسیدم _ محمد این سرباز کیه؟ محمد گفت نمیدونم کی و کجا سوار ماشین شده! وسط حرف ما، شوهرم گفت _مریم، تو واقعا داییت رو نمیشناسی. نگاش کردم آروم گفت _دایی تو چطور منو نشناختی؟ یک تسبیح خیلی نورانی دستش بود و ذکر صلوات می گفت. پرسید _مریم مادرت چرا اینقدر گریه می کنه؟ مشکلاتمون رو براش گفتم.دایی گفت "به مادرت بگو نگران نباش چند روز دیگه همه مشکلاتت حل میشه" همینطور هم شد. صاحب خانه ای که اجاره کرده بودیم آمد و گفت، من این خونه منزل یک دختر شهید(بستان) هست که باردار نمیشه و نذر کرده که خانه را به خانواده ای با شرایط شما واگذار کنه. به این ترتیب ما با پرداخت مبلغی کمتر و کرامت دو شهید صاحبخانه شدیم. 🌹شهید مردانه به قولی که در خواب داده بود عمل کرد.💓 🌹راوی خواهرزاده شهید 💓شهید مفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار 🌸✨🌸✨🌸✨ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
✨✨✨✨✨✨✨ اى گروه مردمان! در قرآن تدبر كنيد، و آيات آن را بفهميد! به خدا سوگند، باطن قرآن را كسى برايتان بيان نمى كند،و تفسير آن را كسى برايتان روشن نمى سازد،مگر اين شخصى كه دست او را به دست خود دارم.و او على بن ابى طالب است،برادرم و جانشينم (خطبه غدير) 🗓۱۳ روز به برترین عید الهے(غدیر خم)باقیست.💕 🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
از مادر شهید میپرسم هنوز هم بعد از این همه سال به یادش می افتید؟ چشمان منتظرش را به قابی که در دست دارد می دوزد. با گوشه روسری غبار احتمالی را از روی عکس پاک می کند. اشک توی چشمانش موج می‌زند.😓 و زمزمه می کند 💔بچه ام خیلی خوب بود. همه اش با خودم میگم، معلوم نیست بچه ام روی کدوم زمین افتاده؟! کجا جون داده؟ الان کجاست! 🌹شهید مفقودالاثر عبدالقادر تابع بردبار🌹 #کانال_شهدای_غریب_شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ و ﺣﻀﻮﺭ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ
قــدم به قـــدم تا ولایـــت با شهـــدا
شهدای غریب شیراز
#ﻣﺮاﺳﻢ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲ ﻻﻟﻪ ﻫﺎﻱ ﺯﻫﺮاﻳﻲ #ﺗﺒﻠﻴﻎ و ﺣﻀﻮﺭ ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ
اﻳﻦ ﻫﻔﺘﻪ : ﺑﺎ ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ ﺑﻪ اﻫﻞ ﺑﻴﺖ اﻃﻬﺎﺭ(ع) و اﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺞ)و اﻣﺎﻡ ﺭاﺣﻞ(ﺭﻩ ) و ﺷﻬﺪاﻱ ﺷﻬﺮﻣﺎﻥ و اﻣﻮاﺕ و... ﺑﺨﺼﻮﺹ ﺟﺎﻭﻳﺪاﻻﺛﺮ ﻋﺒﺪاﻟﻘﺎﺩﺭ ﺗﺎﺑﻊ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭ ﻫﺮﻛﺲ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﻌﺪاﺩ ﺑﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﺘﻢ اﻳﻦ ﺫﻛﺮ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ
1_9685144.mp3
3.22M
🎙روایتی شنیدنی از #شهیدی که در آغوش امام حسین(ع) جان داد😍 🎤 راوی: شهید عبدالله ضابط 🌷شهدا را یاد کنید تا آنها هم شما را نزد ابا عبدالله الحسین یاد کنند. #شب_جمعه 🌹🍃🌹🍃
علیه السلام دو دست ماه حرم‌، سفره دار حضرت باقر پیمبران کرم‌ ، ریزه خوار حضرت باقر شبیه حضرت حیدر به رزم جامه خیبر هلاک مکر یهوداست کار حضرت باقر چه بوده بیشتر از اشک بیقرار رقیه نمک به زخم دل داغدار حضرت باقر عزیز فاطمه آه ای شهید تشنه یاری غریب قافله ای غمگسار حضرت باقر ﺣﻀﺮﺕ ﺗﺴﻠﻴﺖ ◾️◾️
قــدم به قـــدم تا ولایـــت با شهـــدا
❣ چشمانم از قدم هایت👣 را میجوید یابن اسد الله من به گوشه چشمی از جانب امید بسته ام😔 ✿ 🌹🍃🌹
#ﻣﺮاﺳﻢ ﺩﻋﺎﻱ ﻋﺮﻓﻪ ﺩﺭ #ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاﻱﺷﻴﺮاﺯ
شهدای غریب شیراز
#ﻣﺮاﺳﻢ ﺩﻋﺎﻱ ﻋﺮﻓﻪ ﺩﺭ #ﮔﻠﺰاﺭﺷﻬﺪاﻱﺷﻴﺮاﺯ
ﻟﻂﻔﺎ ﻣﺒﻠﻎ ﺩﻋﺎﻱ ﻋﺮﻓﻪ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﺷﻬﺪا ﺑﺎﺷﻴﺪ
شهدای غریب شیراز
🎥 #پای_درس_شهید | صحبتهای زیبای شهید مدافع حرم ، شهید محسن حججی «خداشناسی تو انزوا هنر نیست» #سال
۹۴که توی گردان پیچید ما داریم اعزام🚌 می شویم ، خیلی پکر شد😞 مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه⁉️ چی میخوای هی میای اینجا؟با گفت: "چقدر خوب میشد می اومدم!"😔 📖همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو کجا میخوای بری❓ هنوز باید پا بکوبی پاشو برو خشک بشه بعد. همه را هم که صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید👥 دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟😢) 📖خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال میگردد. گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر👤 راه بندازیم دنبال خودمون؟! 📖حال نزارش را که دیدم دلمـ💗 نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش گردان ۳ بگو اومدی برای فلانی. با سرعت موشک دوید. نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم👀 چه کسی است. از فرط مرا رگبار بوسید😘 و گفت که برای من هم . 📖به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد😁 که آخر کار خودت را کردی! بعد : بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به 😄 رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت📓 محدودی اماده شد. عدل هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد. 📖با قادری توی نماز خانه📿 خفتش کردیم. ریختیم روی سرش😅 التماس می کرد: غلط کردم! با دو روز🗓 تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به . 📖سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ هم که شدی می گن به نماز شباش بوده😉 به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد🚫 یک شب زودتر از او شوم. 📖یک شب از اتاق🚪زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب از محسن بیدار شدم😍 نماز رو خواندم و رفتم . از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه! 📖دیدم تمام شده و با تسبیح تربتش📿 ذکر میگوید رفتم نزدیک تر👤 که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش😭 را که دیدم جلو نرفت. 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75