eitaa logo
شهدای غریب شیراز
3.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
3هزار ویدیو
43 فایل
❇ﻛﺎﻧﺎﻝ ﺭﺳﻤﻲ هیئت ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاز❇ #ﻣﺮاﺳﻢ_ﻫﻔﺘﮕﻲ_ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻲﻻﻟﻪ_ﻫﺎﻱ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ ﻫﺮ ﻋﺼﺮﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ/ﻗﻂﻌﻪ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ ⬇ انتشارمطالب جهت ترویج فرهنگ شهدا #بلامانع است.... به احترام اعضا،تبادل و تبلیغات نداریم ⛔ ارتباط با ادمین: @Kh_sh_sh . . #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷از طرف سپاه لباس فرم برای پاسداران رسمی آمده بود. یکی هم برای حاج علی کنار گذاشتم و به او اطلاع دادم. روز بعد در حالی که بیمار بود، ساک بدست آمد. همیشه از گرفتن و پوشیدن لباس امتناع می کرد و می گفت من لیاقت پوشیدن این لباس را ندارم، اما این بار تا لباس را به ایشان دادم گرفت، بوسه ای بر آن نشاند و در کیفش گذاشت. قبل از رفتن از من حلالیت طلبید و گفت:« وقتی می خواستم بیایم بر عکس همیشه خانواده مانع من شدند، کودکانم به پایم پیچیدند و می خواستند مرا از آمدن منصرف کنند، فهمیدم که خداوند می خواهد با این کودکان بی گناه مرا آزمایش کند!» اندکی سکوت کرد، چشمانش فروغ خاصی داشت، آرام و مطمئن گفت: «می دانم که این سفر را بازگشتی نیست!» بچه های گردان ابوذر نقل می کردند، حاج علی شب عملیات، لباس فرم سپاه را از کیفش در آورد و برای اولین بار پوشید. وقتی با چشمان متعجب ما مواجه شد گفت: « من در این عملیات شهید می شوم و دوست دارم در روز قیامت با ، در محشر محشور شوم!» 🌷🌸🌷 حاج علی نوری فارس 👇 تولد: 1329، روستای اسیر، لامرد. سمت: فرمانده گردان ابوذر، لشکر 33 المهدی(عج) 🌺🍁🌺🍁 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ ..,........... : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
ای زنده‌ی عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کربات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات اﺭﺑﺎﺏ ﻣﺒﺎﺭﻙ🌺🌺🌺 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهدای غریب شیراز
إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنِينَ قابل توجہ همسنگرا و محبین شهــدا👇 ضمن تبریک
امام حسین(ع) می فرمایند: بر آوردن حاجت و برطرف کردن مشکلات مردم به دست شما از نعمت های خداوند است.... 👇👇 ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ و ﻣﺤﺒﻴﻦ ﺷﻬﺪا اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﻓﺮﺩا ﺩﺭ ﺳﺎﻟﺮﻭﺯ ﻣﻴﻼﺩ اﺭﺑﺎﺏ ﻛﺮﻡ اﺑﺎﻋﺒﺪاﻟﻠﻪ اﻟﺤﺴﻴﻦ ع , اﻗﻼﻡ ﺑﻬﺪاﺷﺘﻲ و ﻏﺬاﻳﻲ ﺟﻬﺖ ﺗﻮﺯﻳﻊ ﺑﻴﻦ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺟﻨﻮﺑﻲ ﺷﻴﺮاﺯ ﺧﺮﻳﺪاﺭﻱ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺣﺪﻭﺩ 100 ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺷﺪﻩ اﻧد ﻛﻪ 30 ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺑﺴﺘﻪ اﻫﺪا ﺷﺪ اﻧﺸﺎاﻟﻠﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮاﻫﻨﺪ ﻣﺸﺎﺭﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﻛﺴﻲ ﺭا ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ ﺩﺭ اﻳﻦ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﻨﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ اﻗﺪاﻡ ﻛﻨﻨﺪ .. ﻣﻨﺠﻲ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺸﺮﻳﺖ ... 🔺▫️🔺▫️ 6362141080601017 ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺑﺎﻧﻚ اﻳﻨﺪﻩ. ﺑﻨﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﭘﻮﻻﺩﻱ 🌺🌷🌺🌷 ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ
🚩 ما ملت امام حسین علیه السلام هستیم...🚩 🚩الا یا اهل عالم، من حسین علیه السلام را دوست دارم...🚩 (بخشی از وصیت نامه سردار رشید اسلام سپهبد ) 🌸💐🌸💐 ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺷﻬﺪا ﻣﺰﻳﻦ ﺑﺎﺩ http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ شهید مظلوم بهشتی: «پاسداران آگاهانه انتخاب می‌کنند شجاعانه می‌جنگند غریبانه زندگی می‌کنند مظلومانه شهید می‌شوند و بی‌شرمانه مورد توهین قرار می‌گیرند..» http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
مدیر داخل دفتر نشسته بود که صدای همهمه دانش‌آموزان او را به خود آورد. از دفتر بیرون آمد و نگاهی به داخل راهرو انداخت‌. همه دانش‌آموزان از طبقه بالا به سمت حیاط می‌رفتند سریع خودش را به آنها رسانده و گفت: _چه خبرتونه؟ هنوز که زنگ تفریح نشده! کی به شما اجازه داده از کلاس بیان بیرون؟» _خودمون به خودمون اجازه دادیم. به سمت صدا برگشت _آقای حدائق !!دیگه شورشو دراوردی! هر روز من باید با تو یه جایی داشته باشم؟ احسان جوابی نداد و جلوی چشمان متحیر به سمت کلاس های پایین رفت. _چرا اینجا نشستی بلند شد تا وقتی بچه‌ها داخل زندان هستند باید کلاس ها تعطیل بشه. پشت سرش تمام بچه ها از کی کلاس بیرون آمدند احسان به سمت حیات میرفت که رویکرد به مدیر: _تا وقتی بچه‌ها داخل زندان باشند هر روز اوضاع همینه» _وقتی توی مدرسه نماز جماعت میخوندی نباید فکر اینجاشم میکردین. احسان لبخند کم رنگی روی لب آورد و گفت: _دیدی که روزه گرفتیم نماز هم خوندیم شما و شهربانی هم هیچ کاری نتوانستید بکنید. _آقای حدائق اسم تو و دوستات تو لیست ساواکه. دنبال دردسر نگرد. دست از این برنامه‌های آشوبگرانه بردار. احسان محلی به حرف‌های مدیر نگذاشت و به سمت حیاط رفت مدیر صدایش را بالا برد: _فکر کردین این هم مثل اون دفعه است که «لک زاده» را گرفته بودند و سر کلاسها نرفتین تا مجبور شدیم زنگ بزنیم شهربانی آزادش کنند؟! نه! بار گناه دون این بار خیلی سنگینه!» عصبی به سمت دفتر رفت شماره شهربانی را گرفت که صدای بچه ها داخل دفتر پیچید. _بچه ها بچه ها آزاد باید گردند ... بچه ها بچه ها آزاد باید گردند.» تلفن را رها کرد بلندگو را برداشت جلوی پنجره ایستاد و گفت: _الان نیروهای شهربانی میان داخل مدرسه .هرکی دستگیر شد پای خودشه !فکر نکنید مثل دیروز فقط با یک کلاغ پر سر و در همه چی بهم میاد. این دفعه برخورد جدی باهاتون میشه» بچه ها بی توجه به حرفهای مدیر به شعار دادن ادامه دادند. معاون گفت:«باید یه فکر اساسی کرد کنترل بچه ها با این وضعیت خیلی سخته» _الان زنگ میزنم ساواک !چند تا از این اصلی هارو که دستگیر کنه بقیه آروم میشن» _اینطوری فایده نداره دستگیر هم بشن چون سن‌شان قانونی نیست ۲۴ ساعته آزادشان می‌کند باز همین آش و همین کاسه !باید یه فکر اساسی کرد وگرنه من با سابقه ای که از اینها سراغ دارم هر روز اوضاع مدرسه همینه! _پس باید چیکار کرد؟ _باید زنگ بزنیم آموزش و پرورش روی شهربانی فشار بیاره بچه ها را آزاد کنند. _همین کار را کردیم که این طوری شیر شدن !فردا پای هرکی باز شد شهربانی و زندان ,دیگه شرایط اینجا غیر قابل کنترل میشه. معاون نفس عمیق کشید روی صندلی کنار میز نشسته و گفت:«اصلاً تقصیر خودمونه یه چیزی میشه شهربانی را با خبر می کنیم» اگر گزارش بچه‌ها را ندیدیم که از نون خوردن می‌افتیم! شهربانی بغل گوش مونه نخواهیم اطلاع بدیم ،خودشون با این سر و صداها می فهمند، چند دقیقه دیگه این مور و ملخ میریزن اینجا» _تازه با این اوضاع پیش اومده آیت الله محلاتی اطلاعیه‌ها داده که اگر بچه‌ها آزاد نشوند، نماز جماعت مساجد را تعطیل می کنه! اونوقت طرف حسابمان مردم هستن! مدیر با ادرار شماره آموزش و پرورش را گرفت و گفت: «از دبیرستان شاپور تماس می‌گیرم .اینجا اوضاع هنوز به هم ریخته است .چند روزه بچه‌ها تحصن کردند سر کلاس نمیرن. درخواستشان اینه که چند نفر از بچه ها از زندان آزاد بشن بله... بله.. پس منتظر تماستون هستم» نفس عمیق کشید و به حیات نگاه انداخت همه کف حیاط نشسته بودند و شعار می‌دادند و بعضی از دبیران هم به جمع بچه‌ها پیوسته بودند بعضی هم داخل دفتر نشسته بودند و راجع به شرایط پیش آمده صحبت می‌کردند‌ ثانیه‌ها به کندی می گذشت دفتر رژه می رفت که متوجه شد بچه ها ساکت شدند. از پنجره بیرون را نگاه کرد .دید بچه ها گروه گروه کف حیاط نشسته بودند و درس می خواندند. معاون گفت:«عجب آدمای هستند من موندم اینا با این همه بدو بدو چطور شاگرد اول هستند» _یکی از بچه ها میگفت، شب ها خونه همدیگه قرار می گذارند و به هم توی درس ها کمک می کنند. _بدبختی هم اینه که شاگرد درس خونن.اگر نه به بهانه درس نخوندن از مدرسه اخراجشون می‌کردیم» مدیر سر روی میز گذاشته و به اوضاع آشفته مدرسه فکر می‌کرد هر از گاهی صدای صلوات و شعار بالا میرفت. _برادرم خوش آمدی ..خوش آمدی ....برادر شجاعم، راهت ادامه دارد» مدیر سراسیمه بلند شد و از پنجره بیرون را نگاه کرد دانش آموزان زندانی روی دست بچه ها بالا و پایین می شدند. 🌷 🌷 🌷 🌷 در واتس آپ 👇 https://chat.whatsapp.com/F4LSvAcL2g99PP58OICsAO در ایتا 👇 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌸 فرازی از وصیت نامه🌸 به نام خداوندی که اول می بخشد و بعد مهربان است ضمن این که می بخشد مهربان هم هست ◾️ زیر بار ظلم نروید چون اول خود شما ضرر میکنید. چون اگر شما مظلوم واقع نمیشدید ظالم ظلم نمی کرد ◾️مسجد،نماز جمعه وجماعت،مخصوصا نماز اول وقت،قرائت قرآن کریم با معنی هرروز را ترک نکنید، با جماعت باشید که دست خدا با جماعت است. ◾️شفاعت شهدا شامل حال کسانی که پیرو ولایت نیستند نمیشود هرچند اقوام نزدیک باشند... کوهجانی 🕊 🌹🌷🌹 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 |پیشنهاد_دانلود ⏱ روایتگری راویان دفاع مقدس 🌹چرا سیل ،زلزله،کرونا و... رو شما همیشه به خیر تعبیر می کنید 🎧 حجت الاسلام بهرامی 🌺🌷🌺🌷 ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﻭاﺗﺴﺎﭖ: https://chat.whatsapp.com/BE71umQBe1UB84MK8aPoYv
إِنَّ رَحْمَــتَ اللَّهِ قَرِيــبٌ مِنَ الْمُحْسـِنِينَ 🌸💐🌸💐 ﺑﻪ لطــف حضرت زهرا (س) و اباعبدالله الحسین ع خرید اقلام غذایے و بهداشتے جهت ۵۰ خانواده دیگـر از نیازمندان انجام شد انشاالله توزیع اقلام در روز میلاد حضرت باب الحوائــج ابوالفضل العباس س صورت می گیرد انشاء الله به شادے دل این خانواده ها خداوند از قبول کــند 👇👇👇 ﺑﺎﺯ ﻫﻢ اﮔﺮ ﻣﻴﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺮﻳﻚ اﻳﻦ اﻣﺮ ﺧﻴﺮ ﺑﺎﺷﺪ به نیابت بسم الله ... 👇 6362141080601017 بانك آينده بــنام محمد پولادي 🔺▫️🔺▫️ هییت شهداے گمنام شـــیراز 🌹🌷🌹🌷🌹 ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
ای علمدارے که دستـت بوسـہ گاه مرتضــاست افضل الاعمــال حیــدر بوسه بر دست شمــاســت... اقتــدا بر مرتضے کــردند جمــع اهل بیت دست تو سرشــار از عطر نسیم بوسه هاست... 🌺🌸🌺 📎مـیلاد حضــرت عــباس (ع) مــبارک و روز جانبـــاز بــاد 🌸💐🌸💐 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
می‌گفت، من از خداوند، جانبازی طلب کرده بودم تا کمی حس و حال حضرت عباس(ع)، درمن به وجود آید! غروبِ یکی از روزهای ماه شعبان بود. شعبان و بیسیم چی‌اش هم در حلقه ما نشسته بودند و هر کدام چند آیه قرآن برای ما تلاوت کردند. بعد از پایان مراسم، همه به سمت سنگر فرماندهی به راه افتادیم. هنوز وارد سنگر نشده بودیم که صدای سوت خمپاره بالای سرمان پیچید. قبل از اینکه به آغوش خاک پناه ببریم، صدای انفجار زمین و زمان را به لرزه انداخت. گرد و خاک انفجار که به زمین نشست، از جا بلند شدم و اولین چیزی که دیدم جنازه بیسیم‌چیِ شعبان بود. ترکش به پیشانی‌اش خورده و با حالت سجده به زمین افتاده بود. نگران شعبان بودم. چند دقیقه طول کشید تا در آن هیاهو پیدایش کردم. به سنگری تکیه داده بود. دست چپش از بازو قطع شده و خون با فشار از محل زخم بیرون می‌زد. به سمتش دویدم. از تعجبِ چیزی که می دیدم مو بر تنم سیخ شد. شعبان، یک مشت از خونش را که روی زمین در حال لخته شدن بود را برداشت و به صورت کشید. گفتم: «مرد خدا! این چه کاریه که می‌کنی؟ » جواب داد: «خون زیادی از من رفته و رنگم زرد شده. دوست ندارم اگر با این حالت شهید شدم، دشمن فکر کند که زردی من سر سوزنی از ترس است. 🌷🌹🌷 🌹🌷🌹 ﺑﺎ ﻧﺸﺮ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﺗﺮﻭﻳﺞ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺳﻬﻴﻢ ﺑﺎﺷﻴﺪ *** : ﺩﺭ اﻳﺘﺎ : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺵ: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz