eitaa logo
#شهدای_طالقان
112 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
16 فایل
#رسانه_فرهنگی #عکس_اخبار_اطلاعات #شهدا #ایثارگران #آزادگان #جانبازان (شهداء شمع محفل بشریتند) (مابه شهداء مدیونیم) ارتباط بامدیرکانال👇 #مدیر_رسانه_شهدای_طالقان👇 @K_mahmoudi_alborz @Ya_mahdi_adrekniiiii 👈ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹💐🕊🌹🕊💐🌹 آیا در منزل قرنطینه هستید ؟ چند روز ؟ حوصله تان سر رفته ؟ تحملتان تمام شده ؟ خیلی خسته شدید؟ لطفا این متنو با دقت بخونید آن قدر طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... می گفت خدا را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود ... او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت ... که شد پسرش ۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود ... وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال را چگونه گذراندی و او می گفت : برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم ، سالها در سلول های بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود... می گفت : از اسارتم ده سالی که در انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک " هم صحبت می شدم !! بهترین عیدی که این اسارت گرفتم، یک نصفه آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک آب یخ می خورد ، می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم ... این را بگویم که من ۱۲ سال در دیدن یک ، یک بودم ، ۵ دقیقه را داشتم ... 🌷 کتاب خاطرات دردناک
🕊💐🌴🥀🌴💐🕊 یک روز یک اسیر جنگی را که در پشت جبهه عمل قلب باز انجام داده بود به بیمارستان صحرایی اعزام کردند. گویا بنده خدا قبل از اعزام به این ، از بس از درد به خود پیچیده بود، امکان اینکه بخیه هایش باز شود هم بود. پزشکان تشخیص داده بودند که دست و پاهایش را به تخت ببندند و با مسکن آرامش کنند. اسیر عراقی وقتی در بیمارستان به هوش آمد فکر کرده بود چون اسیر است او را به تخت بستند. ابتدا شروع کرد با زبان عربی درخواست آب کردن و بعد از آن با قسم دادن به ائمه اطهار از ما خواست که دست و پایش را باز کنیم در اون ساعت متاسفانه کسی نبود که صحبت های او را ترجمه کند او نیز مدام هر کدام از را که می دید التماس می کرد نمی دانستیم چه جوری به این بنده خدا بگوییم که بستن دست و پایت دلیل پزشکی دارد. یادم می آید سالن پر از مجروح بود و خواهرم که با هم به جبهه اعزام شده بودیم در حال کردن زخم مجروحان بود با دیدن عراقی و التماس وی با حالتی خیلی جدی گفت : "والله اخوی بیل میرم" که همه مجروحین و پرسنل با صدای بلند خندیدند.😂😂 سلامتی همه
🥀💐🌷🕊🌷💐🥀 تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته. پرسیدم افطار كردید؟ گفتند بچه‌ها برايم در قرارگاه افطار آماده كردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمنده‌ها سفره انداختيم و نان پنير مختصری خورديم. گفتم چرا قرارگاه نرفتید؟ گفتند مي ترسم در غيبتم مظلومی با زبان روزه، و يا شود . راوی :