eitaa logo
شهدای ماه
310 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
264 ویدیو
3 فایل
یاد و خاطره شهدای دیار کهن ترشیز گرامی باد
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀شهيد ماه 🌼گزیده ای از زندگی نامه سردار شهید سیدعلیرضا قوام 🌷«سید علی رضا قوام» در سال ۱۳۳۷ در خانواده ای متدین و مستضعف،در روستای «حاجی آباد» کاشمر» به دنیا آمد.دوران کودکی را در روستا و دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در شهر کاشمر گذراند. و دوره نظام وظیفه را در لباس سپاهی دانش سپری کرد.سپس به عنوان معلم وارد آموزش پرورش شد . 🌸در دوران انقلاب با پخش تراکت و اعلامیه به صفوف انقلابیون پیوست.بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل جهاد سازندگی، مامور به جهاد سازندگی شد و مدتی عضوشورای مرکز جهاد سازندگی«کاشمر»بود.سال 1359 طی مراسم ساده با بانویی متدین ازدواج کرد.سال1361به عضویت شورای مرکزی جهاد سازندگی بجنورد در آمد.بعداز شش ماه به شهرستان سرخس مامور و به عنوان مدیر جهاد آنجاانتخاب شد.با شروع جنگ تحمیلی بارها به جبهه های نبرد شتافت.در سال 1365 برای ادامه خدمت به آموزش و پرورش برگشت ، او ۹ مرحله به جبهه ها اعزام و در عملیات های والفجر هشت بعنوان غواص خط شکن و در کربلای ۵ در حالیکه معاون گردان نوح (غواص) تی ۲۱امام رضا(ع) را بر عهده داشت در تاریخ ۶۵/۱۰/۱۹در نبردی قهرمانانه به دیدار معبود شتافت و در گلزار شهدای مدرس آرام گرفت. ❤️روحش شاد و راهش مستدام باد
🥀شهيد ماه 🌸گزیده ای از وصیت نامه شهید 🌴🌹نعمت الله آذری اول متولد: شهرستان بردسکن 🌴🌹🌷 💐خدایا تو شاهد بودی و گواهی که من سپاه را برای کسب و درآمد و پاسداری را بعنوان شغل و لباس سپاه را برای فخر فروشی برای خود انتخاب نکردم،بلکه سپاه را مسجد و پاسداری را عبادت و لباسش را بعنوان کفن برای خود قراردادم. 🌷مسئولیت:فرمانده گروهان در تیپ ۲۱ امام رضا(علیه السلام) 🌷تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹ 🥀محل شهادت:شلمچه 🌷مزار:امام زاده سیدحمزه کاشمر 🌹🌴شادی روح پاک این شهید گمنام که همواره تبسم بر لبان مبارکش جاری بود قرائت نمایید حمد و سوره ای با ذکر صلوات🌹
🥀شهيد ماه 🌷۲۲ دی ماه سالروز شهادت سردار رشید اسلام شهید: 🌹سید حسن فلاح هاشمیان در عملیات کربلای ۵ گرامی باد.🌺 🌹شجاعت و شهامت شهید فلاح هاشمیان در لحظه شهادت 👈زمانی که ما درعملیات کربلای ۵ در خط اول مستقرشده بودیم عراقی ها از روی نخل ها تیراندازی می کردند به طرف بچه های ما وتانکهای آنها حرکت کرده بودند به طرف ما می آمدند سید حسن از این سربه آن سرخط بدو می رفت و به بچه های آرپی جی زن می گفت تانک ها را بزنید وفقط ازپشت خاکریزحرکت کنید قبل از شهادتش یکی ازخبرنگارها با ایشان مصاحبه کرد خدا رحمتش کند می گفت بابا الان موقع مصاحبه نیست الان موقع دفاع کردن است به بچه های آرپی جی زن می گفت : آرپی جی بزنید یک بنده خدایی آرپی جی می زد نمی توانست به هدف بزند تانکها هم نزدیک به خط ما رفته بودند یکدفعه سید حسن آرپی جی را گرفت آرپی جی اول را که می زند تانک می خورد آرپی جی دوم را که می خواهد بزند ازبالای نخلها با قناسه ایشان را می زنند یکدفعه دیدم بچه ها گفتند فلاح شهید شد .🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مجتبی سالاری
برفرس تندبادهرکه تورادیدگفت برگ گل سرخ را باد کجا می برد
فرهنگسرای انتظارمشهدمقدس شب گذشته شاهدتولدمحمودی دیگربود علیرضارامی گویم : نوه‌ی عزیزشهیدسیدمحمود هموکه باصلابتی وصف ناشدنی ، پشت تریبون قرارگرفت وپس ازسال هاخاطره ی محمودرادراذهان زنده کرد
هدایت شده از شهدای ماه
هدایت شده از سادات
سلام این متن رو خواهرم از زبون من نوشتن: سلام! من علیرضا هستم نوه شهید سید محمود خیلی ها فکر می کردن خانواده ام نام مرا محمود خواهند گذاشت همین الان هم که ۸ سالم شده باز هم خیلی ها که برای اولین بار مرا می بینند و اسمم را می پرسند منتظرند بگویم محمود! اما محمود برای خانواده من نامی نیست که تکرار شود محمود یک ارزش نه، تمام ارزشهایی است که ما می شناسیم محمود مسیر عشق است، راه رشد و راه رسیدن پس معلوم است که خانواده ام نمی توانستند نام مرا محمود بگذارند سایه شهید محمود در تمام زندگی من و خانواده من پر رنگ و زنده است او عکسی بر دیوار خانه ما نیست بلکه نقشی عمیق بر قلب ماست. ما وجود سیدمحمود را در خانه مان کامل حس می‌کنیم، این حس مخصوص به زمان یا مکان خاصی نیست، در زمان ها متفاوت ، غم و شادی، اشک و لبخند، در سختی ها و خوشی ها. مثلا صبح هایی که روضه داریم، مخصوصا زمانی که روضه‌مان با زیارت عاشورای آقای سالاری شروع می‌شود. حتی گاهی مهمان‌هایمان می‌گویند حس و حال خیلی خوبی از روضه می‌گیرند، احتمالا حضور سیدمحمود با رفقای شهیدش مجلس ما را نورانی‌تر می‌کند. یا اصلا روزهایی که مهمانی داریم و مادرم خیلی آرام دلش برای پدرش تنگ می‌شود. دعوت پدربزرگ به مهمانی خانوادگی صفای دلنشینی دارد. و ما صفای وجودش را در دل حس می‌کنیم یا زمان‌هایی که باهم نماز جماعت می‌خوانیم، من هم عبایم را برمی‌دارم و کنار بابا می‌ایستم. با خود فکر می‌کنم، نماز جماعت خواندن با سیدمحمود، چه نماز محشری باشد! مثل زمان‌هایی که در کوه نماز جماعت می‌خواندند. اما مادرم می‌گوید، سهمیه‌ی ما محفوظ است، ان شاالله کنار بابایی در بهشت نماز می‌خوانیم.. حتی وقتی یکی از ما مریض می‌شود و تب دارد مادرم تا صبح بیدار می‌ماند و پرستاری می‌کند، توان زیادی از او می‌گیرد. اما انگار کسی هست و به مامان خداقوت می‌گوید. برای همین صبح دوباره او پرانرژی به ما سلام می‌کند. فقط پدربزرگ می‌تواند اینطور خداقوتی بگوید‌. یا حتی وقتی گره می‌افتد به کار اعضای خانواده، مثلا کار بابا به مشکل می‌خورد، یا خواهرم آزمون مهمی دارد، باز سید محمود با بازوان قوی اش مدد می‌رساند تا به شکلی باورنکردنی، گره باز شود. اصلا مدد غیبی سیدمحمود برای ما و نزدیکانمان ثابت شده ‌است! مثالهایی از عطر حضورش، آنقدر زیاد است که اگر بخواهم برایتان تعریف کنم چندین شب یلدا زمان می‌برد. بله نام من علیرضاست نام من محمود نیست اما محمود نقشی است که با تمام وجود امید دارم که بتوانم در زندگی بر عهده بگیرم آرزوی من و خانواده ام اینست که محمودوار زندگی کنیم و محمودوار به معشوق بپیوندیم. شما هم برای ما دعا کنید بر محمد و آل او صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سیدجلال شهری