هدایت شده از مجتبی سالاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از سیدمرتضی باشی باشی ازغدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما اگر روایت نکنید
دشمن روایت میکند
پس شما روایت کنید
#انقلاب
#شهید
#جهاد_تبیین
#جنگ_نرم
#تهاجم_فرهنگی
🥀🥀شهید ماه
🌹سردار شهید محمدعلی صادقی
🌸فرمانده دلار گردان کوثر
🌼شهادت:۶۵/۱۰/۱۹
💥عملیات کربلای پنج
❤️دوستداشتنِآدمھاۍبزرگ انسـانرابزرگمـےکند!
و دوستداشتنآدمھاینورانـےبـه انسان نورانیتمـےدهد!
اثروضعـےِمحبوبآنقدرزیاداستڪهآدمباید مراقبباشدمبـٰادا بـهافرادبـےارزشعلاقـهپیداکند
چـھدوستـےبھترازشُھدا؟!
رفیقتڪهشُهدایۍباشدتوهمشھیدخواهیشد.🌴🌴
🥀شهيد ماه
🌺یاد شهدا با خاطرات شهدا
🌸 پدر شهيد می گفت:
🌷به او گفتم بابا جان ازدواج کن که ما هم پلوی عروسی تو را بخوریم 🌹ولی الله در پاسخ می گوید پدر جان پلو شهادت من را هم که بخورید مثل عروسی من است❗️ لذا برایم دعا کنید تا شهید شوم و بعد ...
🔷پاسدار و جانباز شهید
🌹ولی الله هنرمند سرحوضکی
🌿متولد سال ۱۳۴۴
🌺 تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ منطقه شلمچه کربلای پنج
🌺گلزار:قطعه شهدا در امام زاده سید حمزه سلام الله علیه
🌹🌷🌹🌷🌴🌹🌴🌺
🥀🥀شهید ماه
♻️خاطراتی از سردارشهید محمد یزدانی
❤️خاطره اول:
🌸 از برادر جانباز و فرمانده گردان کوثر حسين عاقبتی ، همرزم شهيد:
🌷محمد آقای تازه داماد با پدر خانمش شهید حاج آقای ياقوتي به جبهه آمدند. به حاجی ياقوتي گفتم حاج آقا نکند محمد آقا شما را آورده اند ؟گفت من شيفته رفتار اين پسر شده ام❗️ حقيقتش را اگر مي خواهي ، اين محمد آقاي ما فرشته است آدم نيست .اخلاق و کردارش شديدا در من تاثير گذاشته است به طوري که جدا شدنش برايم سخت است .به همين خاطر هيچگاه تنهايش نمي گذارم و در همه جا همراهش هستم .
🥀حاج آقاي ياقوتي (پدر خانم شهید يزداني ) در عمليات بدر شهيد شدند .
🌺خاطره دوم از برادر پاسدار حميد آقا وزير پناه همرزم شهيد :
🔶در کاشمر از محمد درباره زخم گردنش پرسيدم ،گفت :هنگامي که در بيمارستان بستري بودم ؛ شبي پيامبر را در خواب ديدم .حضرت دست مبارکشان را روي زخم گردنم کشيدند و گفتند :خوب شدي .
فردا صبح که پزشک ،زخم را براي تعويض پانسمان باز کرد، با تعجب گفت :انگار که زخمت خوب شده است ؛ پيشترفت بهبودش به اندازه سه ماه است و مي تواني به جبهه برگردي .
محمد مرا قسم داد که تا زنده است ، ماجراي شفا يافتنش را به کسي نگويم .
🔶خاطره سوم از حجت الاسلام علي اسماعيلي، دوست شهيد:
🌷دو بار شکم محمد زخمي شده بود و هر بار چند ماه روده هايش در پلاستيک و بيرون بود ولي باز هم با اين حال و وضع عازم جبهه شده بود .به او گفتم :با اين وضعيت که بايد در جبهه چند نفر پرستار مواظب شما باشد ؛ در آنجا گرد و خاک زياد است و زخم عفوني مي شود .لااقل صبر کنيد تا روده هايتان را داخل شکم بگذارند و او هم پذيرفت .
🔶خاطره چهارم از برادر علي اصغر صدوقي ، همرزم شهيد :
🌹در جبهه که بوديم شبي بيدار ماندم که ببينم چه کسي کفش ها را واکس مي زند و مرتب مي کند و يا لباسها را مي شويد ؟
همه در خواب بودند و من هم خودم را به خواب زده . ناگهان برخاستم ديدم که آقاي يزداني مشغول کفش واکس زدن است .گفتم :چرا شما ؟گفت :چندين بار مجروح شده ام ، ولي خداوند مرا قبول نکرده است .مي خواهم به بنده هاي خدا خدمت کنم تا شايد روزي خدا شهادت را نصيبم فرمايد و خواست که تا زنده است در اين باره به کسي چيزي نگويم .
🔶 خاطره پنجم برادر پاسدار علی اکبر صابری، همرزم شهيد می گوید
🌹آقای شيرزاد(شهید) براي ما تعريف کرد که با محمد يزداني از فرودگاه مشهد عازم اهواز شديم. هنگام عبور آقاي يزداني از جلو دستگاه کنترل فرودگاه ، آژير به صدا در آمد .مامور از او پرسيد :چي همراه داري که دستگاه آژير کشيد ؟محمد با خونسردي گفت: چيزي ندارم ؛ فقط چند ترکش بزرگ و کوچک داخل بدن دارم .
🔷خاطره ششم از برادر محمد جواد انبيايي ، همرزم شهيد :
🌷شهید يزداني پيش از آغاز حرکت نيروهاي رزمنده براي عمليات کربلاي پنج به من گفت :جواد آقا !مفاتيح را از جعبه بردار و صيغه عقد اخوت که از اعمال روز عيد غدير است ، پيدا کن ❗️
پس از يافتن دعاي صيغه عقد اخوت گفت :دستانتان را روي اين جعبه بگذاريد !دست ها را روي جعبه مهمات قرار داديم .خودش عقد اخوت را خواند و ما تکرار کرديم .در پايان گفت :حالا که با هم برادر شديم ، هر کس در اين عمليات شرکت کرد و شهيد شد بايد هنگام ورود به بهشت، باقي برادران را شفاعت کند .
همگي گفتيم :قبول. بعد از زير قرآن رد شديم و به سمت شلمچه حرکت کرديم .
🌴شب عمليات کربلاي پنج هنگامي که در خط مقدم جبهه در حال حرکت بوديم ، ناگهان محمد آقا گفت :بايستيد و کلاه آهني تان را از روي سرتان برداريد .با تعجب پرسيدم چرا ؟مگر چيزي شده است ؟
گفت "مي خواهم يک بار ديگر با هم خداحافظي کنيم .بعد چهار نفري دست به گردن هم انداختيم .آقاي يزداني دست در گردنم انداخت و گفت :جواد آقا !اگر شهيد شدي سلام مرا به برادر شهيدت برسان !من هم گفتم :شما هم اگر شهيد شدي سلام مرا به برادرم برسان و با هم به راه افتاديم .
🌷شادی روح شهدا صلوات.