eitaa logo
🇮🇷سرافرازان شهید بهداری رزم استان قم🇵🇸
106 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
56 فایل
این کانال به همت جمعی از خادمین شهدا جهت معرفی شهدای بهداری در زمان دفاع مقدس و مطالب مرتبط با شهدا راه اندازی گردید . ارتباط با ادمین کانال و ارسال مطالب شهدای بهداری به ادمین https://eitaa.com/admin_goftego
مشاهده در ایتا
دانلود
انا لله و انا الیه راجعون ☑️علامه حسن زاده آملی در بیمارستان امام رضا علیه السلام آمل به رحمت ایزدی پیوست.
Arbaeen.pdf
2.13M
🔰 نسخه PDF | ▫️ رهبر انقلاب: دو سه زیارت مهم روز اربعین وارد است؛ روز اربعین، همه‌ی مردم بنشینند زیارت اربعین را با حال، با توجّه بخوانند و شِکوه کنند پیش امام حسین (علیه السّلام) و بگویند یا سیّدالشّهداء، ما دلمان میخواست بیاییم، نشد، وضع این جوری است تا یک نظری بکنند، یک کمکی بکنند. ۱۳۹۹/۰۶/۳۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹هر کی حاجت داره بخونه مادر شهید میگفت: نزدیک محرم بود که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب میشود . یک روز دلم شکست و گفتم: خدایا من به مسجد میرفتم سبزی پاک میکردم، فرشها را جارو میزدم و کارهای  هیئت را انجام میدادم... اما الان خانه نشین شده ام.. شب به شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد؛ درعالم خواب دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک شال سبز هم به گردنش بود ؛ گفتم: مادر کجا بودی؟ گفت: ما از کربلا می آییم گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام؟ گفت: اتفاقا شفایت را از اباعبدالله(ع) گرفتم .و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده؛ این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است . گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که میتوانم راه بروم؛ دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته گفتم: نه، پایم خوب شده خواهر شهید تعریف میکند: یکدفعه دیدم در اتاق بوی عطر عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این شال چیست؟ ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمیکردیم . گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به گریه کردن گفتیم: آقاچه شده شما چه میدانید ؟ عرض کردند: این شال بوی امام حسین(ع) را میدهد . گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یک تربت ناب داریم ؛ این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را میدهد بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذاردید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اختیار ماست را به شما میدهم . 📚منبع: کتاب ۵۴۰ داستان از معجزات و کرامات امام حسین (علیه السلام) 🌹شهیدان زنده اند .... ⛅أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج⛅ ✍ارسالی توسط یکی از اعضای محترم کانالمون ، با تشکر از ایشان . 🆔 @shohadayebehdari
10.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👇حتما گوش بدید .... تا آخر .. چند دقیقه بیشتر نیست ولی دنیایی حرف داره این شهید برای همه .... 🔸من بی‌غیرت نیستم. 🔸روایت کمتر شنیده شده از شهید حسین خلعتبری بهترین خلبان F4 جهان، از زنی که کودک سوخته خود را در آغوش این شهید گذاشت و او را بی‌غیرت خطاب کرد! 🆔 @shohadayebehdari
🔹۷مهر بر همه ایثارگران و فدارکان این عرصه مبارک باد .🌹 🆔 @shohadayebehdari
🔸 اهداي قرآن با دست نوشته مقام معظم رهبری توسط رئيس رسانه ملي به خانواده نوجوان فداكار شهید علی لندی❤️ 🆔 @shohadayebehdari
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
علی: عکس فوق یکی از مشهورترین تصاویر دوران جنگ است که بارها توسط رسانه‌های مختلف منتشر شده است. در عکس رزمنده جانبازی که پای راست ندارد و در کنار صفی از رزمندگان در حال حرکت است، اما داستان این عکس چیست؟ این تصویر متعلق به شهید بزرگوار میهن، ابراهیم حسامی است، وی معاون فرمانده گردان میثم از لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود، در سال ۱۳۶۰ در منطقه گیلان غرب پای راست او با برخورد ترکش خمپاره متلاشی میشود که منجر به قطع کامل پا شد. بطوری که حتی امکان استفاده از پای مصنوعی را هم نداشت، ولی پس از مدت کوتاهی دوباره به منطقه برگشت، با وجود مجروحیت از بازگشت از جبهه‌ها سر باز زد و در تمام عملیات‌های گردان شرکت نمود، حتی در کوهستان‌های غرب نیز پا به پای دیگر رزمندگان از سینه کش کوه بالا می‌رفت. هفتم اسفند ۱۳۶۲، شب عملیات خیبر در منطقه طلائیه حسام خودش را آماده شرکت در عملیات میکرد، وقتی شهیدان نوزاد و جزمانی، فرماندهان گردان از ابراهیم خواستند با نیروها به خط نرود دلش شکست و گفت «حالا ما شدیم وبال گردن گردان؟!» فردا صبح حسام در حالی که تلاش می‌کرد خودش را به خط برساند، گروه فیلمبرداری قصد عکس گرفتن از او را داشت که او با عصا آنها را دور می‌کرد و می‌گفت «من سوژه نیستم، بروید از رزمندگان خط عکس بگیرید!» و در حالی که تند تند عصا میزد تا خودش را به بچه‌ها برساند اصغر نقی‌زاده از پشت این عکس را از آخرین لحظات زندگی او گرفت. دقایقی بعد هواپیمای دشمن محل گردان را در هورالعظیم بمباران کرد، یکی از شهدا جانباز حسامی بود، وقتی پیکر پاکش را پیدا کردند عصایش را دهها متر دورتر از او پیدا کرده بودند، ابراهیم سینه خیز داشت خودش را به خط میرساند که هدف قرار گرفته بود، ابراهیم حسامی در این سالها هیچ پرونده‌ای در بنیاد جانبازان نداشت و بارها پیشنهاد تشکیل پرونده را رد کرده بود، حسام در زمان شهادت تازه داماد بود. یاد و نام فرزندان رشید بخاک و خون غلطیده میهن گرامی باد