🕊🕊💠🕊🕊
#خاطره
🕊 تواضع فرمانده لشگر مقدس امام حسین(ع)
💠 رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف میزدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟»
🕊 حاج حسین خندید.
💠 آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »
🕊 پیرمرد ساکت بود. حوصلهام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومدهای لشکر؟» حواسش نبود.
💠 گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟»
🕊 گفتم «حاج حسین خرازی» یهو بلند شد راست نشست.
💠 گفت «حسین خرازی؟ فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین؟»
🕊🕊💠🕊🕊
#شادی_روحش_صلوات
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطره
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
@Shohadayeestahban
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
✨✨🌷✨✨
وصیتنامه شهید ابراهیمی مجد:
مادر[ بعد از شهادتم ]اشک را بر چشم تو هیچکس نباید ببیند ،
زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام را شادان میکند ،
امری ناشایست است....
✨✨🌷🌷🌷
Martyr's will:
Mother [after my martyrdom] No one should see tears in your eyes, Because every drop of tears makes us happy as the enemy of Islam, It is inappropriate ....
✨✨🌷✨✨
#شهید_مصطفی_ابراهیمی_مجد
#شهید_دفاع_مقدس
#وصیت_نامه
#martyr
✨✨🌷✨✨
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
@Shohadayeestahban
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات_شهدا
#شہیدانھ
🥀🕊 شهید مهدی زین الدین
✨#شهید_دفاع_مقدس
⛱ آقا مهدی به آشپز لشکر 👨🍳گفت : «آقا من وقت بیکاری زیاد دارم. میشه بیام کمک شما؟»
در حالیکه نگفته بود فرمانده لشکرم.🤭🚫
آشپز قبول کرده و گفت : کفِ آشپزخونه رو تمیز کن.
🍄 بعد از چند وقت آشپز به جانشین لشکر گفته بود: یه بنده خدایی بسیجی وار میاد آشپزخونه رو تمیز میکنه.🥀 نمیشه اینو بدید به من؟ نیرو کمکی من بشه؟👐🏻
😳جانشین لشکر فرداش اومد دید آقا مهدی اونجاست.😬
➕ : اینو می خوای برای نیرو؟😶
➖ : آره خیلی جوون خوبیه ☺️
➕ : ایشون فرمانده لشکره‼️😵
#خادمالزهرا 🌸🌿
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
@Shohadayeestahban
•┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•