eitaa logo
شهدای ایران
118.8هزار دنبال‌کننده
72.9هزار عکس
39.7هزار ویدیو
23 فایل
این کانال متعلق به پایگاه خبری شهدای ایران است www.shohadayeiran.com ارتباط با ادمین eitaa.com/shahid87 جهت تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/359858351C3bada020a7 ارتباط با سردبیر #شهدای_ایران eitaa.com/shohada_admin1 تلفن تماس: 09102095699
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 سه‌شنبه ۶ تیر ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️همراه آقا می‌رفتیم درس. ▫️چشمم افتاد به نعلین‌شان. قسمتی از کفه‌اش جدا شده بود. ▫️می‌دانستم خودشان وقت نمی‌کنند. اهل زحمت‌دادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سال‌ها در کنارشان بودم. ▫️بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلینتون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.» ▫️آقا سرش را به‌طرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟» ▫️همیشه وقتی شوخی می‌کردند، می‌خندیدم. این‌بار هم مثل همیشه؛ ولی یک‌دفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با این‌همه عبادت و بندگی، هنوز هم به‌فکر درست‌کردن خودش است، اما من...». 📚 در خانه اگر کس است، ص١۶ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ١٣ تیر ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️شخصی از آقا می‌پرسید: «آقا، شما از این‌همه توقف در حرم خسته نمی‌شوید؟» ▫️آقا فرمودند: «من خودم را در بهشت می‌بینم. چرا بیرون بیایم؟!» ▫️در عبادت به بالاتر از خودشان نگاه می‌کردند و واقعاً عمل خودشان برایشان جلب توجه نمی‌کرد. 📚 برگرفته از کتاب صحبت سال‌ها (مجموعه خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ علی بهجت) 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٢٠ تیر ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸هم‌سایه بودیم. 🔸همسرم فوت شده بود؛ اقوام از شهرهای دور و نزدیک آمده بودند و چند روز مهمان داشتیم. 🔸سر و صدای مهمان‌ها تا خانۀ هم‌سایه‌ها می‌رفت؛ 🔸مخصوصاً خانۀ آقا که دیوارهایش خیلی کوتاه بود. 🔸یک روز آقای بهجت آمد دم در؛ مقدار قابل توجهی هم پول داد دستم. 🔸بعدها که دست و بالم بازتر شد، خواستم پول را برگردانم. 🔸اول قبول نمی‌کرد؛ 🔸اصرار که کردم، گفت: «پس این پول را می‌دهم تا برای همسر شما قرآن بخوانند.» 📚 به شیوه باران، ص٣۵ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٢٧ تیر ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ روضه‌خوان از مصائب کربلا می‌خواند. ▫️ بندۀ خدایی هم از تهران آمده بود؛ ▫️ نشسته بود کنار آقا ▫️ و زیر لب مدام به روضه اشکال می‌گرفت. ▫️ می‌گفت: «اینجا را دارد اشتباه می‌گوید... این‌طور که می‌گوید، نبوده»؛ ▫️ آقای بهجت سر بلند کرد و گفت: «چی می‌گی آقا؟! از این بدتر کردند! بدتر هم کردند...» 📚 به شیوه باران، ص۴٧ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٣ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️صبح جمعه، وقتی مجلس روضه در خانه برگزار می‌شد، همان جلوی در می‌نشست. ▫️هر کس وارد می‌شد جلوی پای او می‌ایستاد و با خوش‌رویی از او استقبال می‌کرد؛ فرقی نداشت چه کسی باشد. ▫️اگر کودک بود، برایش دعایی می‌خواند و نوازشش می‌کرد. ▫️گاه می‌گفت روضۀ علی‌اصغر علیه‌السلام بخوانند. ▫️یک روز جمعه، در بین روضه در باز شد، ▫️آقا برخاست و دست بر سینه احترام گذاشت. ▫️نگاه که کردم کسی را ندیدم! ▫️تعجب کردم! ▫️آقا که نشست تازه متوجه شدم، کودکی وارد شده بود که به نظر بیش از ده سال نداشت. 📚 این بهشت، آن بهشت، ص۵٧ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ١٠ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸قبل‌تر محافظ یکی از مراجع بود. 🔹بعد از فوت آن مرجع، آمده بود به‌اصرار که محافظ آقای بهجت بشود. 🔸خانوادۀ آقا هم قبول کردند و با خودش در میان گذاشتند. 🔹گفت: «آن وقت چه کسی می‌خواهد از آن محافظ، محافظت کند؟» 🔸گفتند: «خدا» 🔹گفت: «همان خدا، از من هم محافظت می‌کند.» 📚 به شیوه باران، ص٢۶ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ١٧ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️می‌خواست از طرف آقای بهجت، به طلبه‌های نجف شهریه بدهد. ▫️آقا وقتی شنید، گفت شرط دارد: اول اینکه «ایشان این اقدامش با رضایت قلبی باشد؛ نه به‌خاطر رودربایستی...» دوم اینکه «از من اسمی نبرند. شهریه را از طرف «اهل علمی از قم» بدهند!» ▫️بندۀ خدا گفته بود: «این شدنی نیست؛ محل سؤال و ابهام می‌شود.» ▫️آقا با اکراه قبول کرده بود اسمش را ببرند؛ ▫️به شرط آنکه ننویسند «العظمی»! 📚 به شیوه باران، ص٣٧ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٢۴ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️نماز که تمام می‌شود، عدۀ زیادی به‌دنبال آقا راه می‌افتند. ▫️وقتی به سر کوچه می‌رسیم، مردی نزدیکم می‌شود و می‌پرسد: ▫️«شما با آقا آشنا هستید؟» ▫️سر تکان می‌دهم. می‌گوید: از مشهد آمده و پولی برایش نمانده. ▫️می‌خواهد واسطه شوم تا آقا کمکش کند. ▫️می‌گویم: «من نمی‌تونم بگم. ولی اگه حرفت حقیقت داشته باشه، آقا خودشون عنایت می‌کنن.» ▫️آقا به در خانه رسیده‌اند. برمی‌گردند و با لبخندی برای جمعیت ▫️دست تکان می‌دهند. یک‌دفعه نگاه‌شان روی مرد ثابت می‌ماند و با دست اشاره می‌کنند که یعنی: «بیا این‌جا». ▫️مرد شتابان جلو می‌رود. وقتی برمی‌گردد، می‌پرسم: «چی شد؟» دستانش را باز می‌کند و با خوشحالی می‌گوید: «به اندازه‌ای هست که من را به مشهد برساند.» 📚 در خانه اگر کس است، ٢۴ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٣١ مرداد ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️ رفته بودم بگویم: «برای بچه‌ام که سخت مریض است، دعا کنید.» ▫️ در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن. ▫️ این‌پا و آن‌پا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد. ▫️ از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهم‌تر از حرف من است. ▫️ من یک آدم درمانده‌ام که مشکلم را به امید کمک آورده‌ام اینجا؛ ▫️ اما او به ذکر مشغول است. ▫️ سرش را بلند کرد و گفت: «ذکر ما مگر چی هست؟» ▫️ از شرمندگی خیس عرق شدم و آمدم بیرون. ▫️ شب که شد، حال بچه خوب بود. 📚 به شیوه باران، ص۴٨ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٧ شهریور ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️توی خانه جوجه داشتیم. ▫️از آن جوجه‌های بازی‌گوشِ پُر سروصدا. ▫️همۀ روز حواسش به آب و غذای‌شان بود. ▫️شب که می‌شد، ▫️دلواپس گرما و سرمای‌شان... ▫️می‌پرسید: «روی‌شان را پوشاندید؟ سردشان نشود یک‌وقت!» ▫️می‌گفتم: «پوشاندیم.» ▫️باز انگار مطمئن نمی‌شد، ▫️پا می‌شد می‌رفت سر می‌زد تا مطمئن شود. 📚 به شیوه باران، ص٣٢ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ١۴ شهریور ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️آقا! می‌خواهم درس‌های حوزه را شروع کنم؛ یک دعایی بفرمایید. ▫️خب حالا می‌خواهی چه کار کنی؟ ▫️می‌خواهم صرف‌ونحو بخوانم دیگر! ▫️بعدش می‌خواهی چه کار کنی؟ ▫️خُب بعدش لمعه و این‌ها. ▫️بعد می‌خواهی چه کار کنی؟ ▫️خُب آقا، مثل بقیه، مکاسب و رسائل و کفایه را شروع می‌کنم. ▫️بعد می‌خواهی چه کار کنی؟ ▫️درس خارج بخوانم. ▫️بعدش می‌خواهی چه کار کنی؟ ▫️می‌خواهم مجتهد بشوم آقا. ▫️یعنی در قرآن نوشته: «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ لَه قُوَّةُ الإستنبٰاط»؟ یا نوشته «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَکّٰی»؟! نوشته هر کس می‌خواهد رستگار شود، برود قدرت استنباط یاد بگیرد یا برود خودش را تزکیه کند؟! 📚 به شیوه باران، ص٢٢ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
🗓 سه‌شنبه ٢١ شهریور ماه ١۴٠٢ ... 🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ▫️با احمد رفیق بودیم؛ اما چندسالی بود که به‌خاطر یک اختلاف مالی، میانۀ‌مان شکرآب شده بود. هر کدام‌ حق را به خودمان می‌دادیم. گرۀ دعوا که کور شد، برای قضاوت رفتیم پیش آقای بهجت. ▫️اول احمد حرف‌هایش را زد، بعد هم من از سیر تا پیاز ماجرا را گفتم. این میان، احمد برای کاری از اتاق بیرون رفت. حرف‌های من که تمام شد، آقا همان‌جور که سرش پایین بود، با لبخند گفت: «خُب حالا من گوش کدام‌تان را بکشم؟» ▫️بعد رو کرد به جای خالی احمد... چهره‌اش از ناراحتی تغییر کرد. قطره‌های درشت عرق نشست روی پیشانی‌اش... انگار که اتفاق خیلی بدی افتاده باشد، یا حرف خیلی بدی زده باشد... ▫️با ناراحتی گفت: «ایشان نیستند؟! نمی‌دانستم؛ و گر نه این جمله را در غیاب او نمی‌گفتم.» 📚 به شیوه باران، ص٣٣ 💢کانال خبری @shohadayeiran57