✍... سایر گردانها در خانههای دیگر مستقر شدند. دو خانه ویلایی با سوراخ بزرگی در دیوار پذیراییشان به همدیگر وصل شده و رفت و آمد بین آنها راحت بود و همه گردان کنارهم بودند بچه ها که دانستند، باید از اروند خروشان بگذرند و معلوم نیست سرنوشت آنها چه میشود. در حلقههای کوچک، آخرین درد دلها و حرفهایشان را با هم میزدند.
کار توجیه منطقه تا رده معاون دسته ها در اتاقی که شاهحسینی¹ در آن ماکت بزرگی از منطقه با همه عوارض و امکانات و تجهیزات دشمن پیاده کرده بود انجام شد. مطهری دائم در ارتباط با ستاد فرماندهی و تدارکات و پیگیر رفع نواقص و گرفتن امکانات بود.
بچهها، شب دعای توسل پرسوزی راه انداختند و در آخر سینه زنی و نوحه خوانی کردند آن قدر روحیه گرفته بودند که صدای گلوله توپی که آن نزدیکیها منفجر شد را نشنیدند. با هم روبوسی میکردند و از هم شفاعت میخواستند. عبادینیا² حدیثی گفت و در انتها برای آوردن خنده به لبها حکایتی از ملانصرالدین تعریف کرد. حاج الهی هم در بین دو نماز سخنرانی حماسی و روحیه سازی کرد. همه چیز حکایت از عملیاتی بزرگ و گسترده داشت. شور و شعف عجیبی در بین بچهها بود. قرار بود عملیات شب سوم دیماه باشد. تمام کارها با دوندگیهای زیاد سر و سامان یافته بود و آماده عملیات شده بودند. صبح وقتی که دسته جمعی زیارت عاشورا خواندند خبر رسید که حاج آقا موسوی امام جمعه همدان، حاج آقا فاضلیان و صالح استاندار همدان به خرمشهر آمدهاند و به دنبالش از فرماندهی خبر رسید که عملیات امشب انجام نمیشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
۱- سردار شهید علی شاه حسینی از نیروهای اطلاعات و عملیات وقت فرزند عباس تولد ۱۳۳۳/۱/۲۱ همدان شهادت ۱۳۶۶/۷/۱۷ بانه.
۲- شهید.
#ادامهداردـ..
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍... #صبحروزسوم دی همه منتظر اعلام لیست نهایی شرکت کنندگان در عملیات بودند و آرزو داشتند که اسمشان در لیست باشد.
" رضا و امیرطلایی "، بین بچه ها و مطهری و جامه بزرگ میرفتند و میآمدند و توصیهها و نکات مهم را رد و بدل میکردند. مطهری گفته بود هر اتفاقی بیفتد، نباید فینهایتان را از دست بدهید از دست دادن فین همان و از غواصی جاماندن همان.
خانههای خرمشهر مملو از نیرو بود و به لحاظ امنیتی اصرار بر این بود که از خانهها بیرون نیایند و هر کسی در مقر خودش بماند. علاوه بر احتمال اصابت ترکش خمپاره نمیخواستند با رفت و آمد نیروها عملیات لو برود با همه اینها بعضی بچه ها به بیرون سرک میکشیدند و با هم حال و احوال میکردند.
" #رضا¹ " با چفیه مشکی که دور گردنش بسته بود بیرون آمد و نگاهی به جلوی مقر کرد و طالبنژاد را دید که اسمش در لیست نبود و دلگیر بود. کمی با او صحبت کرد و او را به داخل ساختمان برد. همه مشغول بودند. یکی
داشت وصیتنامه مینوشت و بعضیها هم ساکشان رو جمع و جور میکردند و بعضی لباس غواصیشان را برای شب آماده میکردند، بعضیها هم که سرنیزه غواصی به آنها رسیده بود آن را آماده میکردند.
تا ظهر لیست هنوز قطعی نشده و حضور بعضیها نامعلوم بود و دست آخر تا قبل از نماز مغرب و عشا تکمیل و اسامی یکی یکی خوانده شد.
اتفاقی و بدون اینکه بشمارند با عدهای که از واحد تخریب و اطلاعات عملیات با آنها می آمدند؛ ۷۲ نفر بودند.² ❤️
نماز مغرب را پشت سر نجفیان خواندند و بین دو نماز مطهری یکباره داد زد که: بچهها سریعتر نماز عشا رو بخونید میخواهیم حرکت کنیم. با گفتن این جمله، گریه بچهها بالا گرفت و نماز عشا را با اشک خواندند. خیلی زود لباسهای غواصی را پوشیدند. مهمات و اسلحه و خشاب و نارنجک زیاد بود گفته بودند که هر چقدر که میتوانند امکانات با خودشان بیاورند...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
۱- #شهیدرضاساکی
۲- حاج کریممطهری: هر دسته ۲ نفر برای تخریب داشتیم که آقایان احمد فراهانی نادر رضایی، غیاثوند و #شهیدانحقگویانوعراقچی بودند. ۲ نفرهم اطلاعات_عملیات داشتیم که
هر دو شهید شدند، روی هم میشدیم " ۷۲ نفر..."
#ادامهدارد...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
@shohadayemalayer
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
پ.ن:
۱- حاج کریم مطهری فرمانده گردانغواصی: #شهیدساکی به عنوان یکی از مسئول دستهها نیروهایش را جمع و جور کرد.
ما یک خون نامهای یک شب قبل از عملیات نوشتیم، چون قرار بود عملیات در شب سوم دی ماه اتفاق بیفتد و یک شب افتاد عقب و شد شب چهارم دی ماه. از طرفی با توجه به جلسههای توجیه و جلساتی که با فرماندهان لشکر در قرارگاه داشتیم به این نتیجه رسیدیم که عملیات آنقدر حیاتی است که شاید خیلی از اتفاقاتی که میخواهد برای نظام بیفتد، بستگی دارد به این عملیات و موفقیت این عملیات. بنابراین یک تکلیفی بود که باید به هر طریق ممکن کربلای ۴ اتفاق می افتاد.
۲- سیدرضاموسوی از غواصان: #شهیدمسعودمرادی در این بین چند تا از بچه سیدهای گردان را جمع کرد و گفت: من امشب دیگر برنمی گردم و امشب شب آخرم هست. شماها از حضرت زهرا (س) بخواهید که در آخرین لحظات به بالینم بیاید و برایم مادری کند. بچهها با او شوخی کردند. چون خوشحال بودند که میخواهند بروند عملیات اما ایشان گفت: جان من جدی بگیرید شوخی نکنید.
من از او پرسیدم که مسعود چرا اینقدر اصرار داری؟ تا اینکه تعریف کرد. تا آن لحظه فکر نکنم کسی می دانست و من که خودم نمی دانستم تا آن لحظه ایشان یک قسمت سوختگی از گردن تا سینه داشت و معمولا هم بچهها وقتی لباس غواصیشان را عوض میکردند او سعی میکرد جای دیگری عوض کند، یا یک جوری چفیه بیندازد تا لباسش را در میآورد.
بحث عیب نبود، نمیخواست که جلب توجه شود و بچه ها بپرسند چی و چه اتفاقی افتاده؟... مسعود تعریف کرد: زمانی که خیلی کوچک بوده انفجار گازی در منزلشان رخ میدهد و مادرش و یکی از برادرها یا خواهرهایش (یادم نیست دقیقا)، را از دست میدهد و او که مادر نداشته با مادربزرگش زندگی میکند.
می گفت که می خواهم در آخرین لحظاتم حضرت زهرا (س) بیاید برایم مادری کند و طعم داشتن مادر را در آخرین لحظات بچشم.
مسعود شاید ۱۷ سال بیشتر نداشت، ولی بدن خیلی آماده و روحیهای فوق العاده بزرگ و عالی داشت و همان شب به شهادت رسید و از لبخندی که روی لبهایش بود فهمیدیم خانم فاطمهالزهرا(س) آنشب به بالینش آمده است.
#ادامهدارد...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
✍...سرعت آب خیلی زیاد بود همان موقع اصغر گفت: سعید یک تای کفش غواصیام افتاد توی آب. فرصتی برای جستجو نبود طناب حرکت میکرد و همه هماهنگ باید میرفتند. سعید گفت: غصه نخور، خودم میبرمت اونور. خبر به سر ستون رسید و حاج محسن سریع خودش را به آنها رساند و گفت سعید فینهای غواصیتو بده به اصغر و سریع خودتو برسون به عقب. سعید اعتراض کرد: چرا من؟ حاج محسن محکم و با صلابت گفت: همین که من میگم.
سعید اطاعت کرد و یک لنگه فین اصغر را گرفت و فینهایش را از پا درآورد و با نارنجکهایش به اصغر داد و خدا حافظی کرد و برگشت.¹
منورهای خوشهای بالای سرشان در صفحه آسمان پخش شده بود. باید مسافت ۱۲۰۰ متری عرض اروند را طی میکردند. فقط سرهایشان در یک خط معلوم بود.
جلوتر با شدید شدن امواج، نظم بچه ها به هم ریخت و جریان آب آنها را به داخل گردابی کشید و در آن گرفتار شدند. با زحمت بچهها خودشان را از گرداب بیرون میآوردند و تا میخواستند نفسی بگیرند، دوباره آب آنها را به داخل گرداب میکشید. مطهری² همانطور که روی آب خوابیده بود و فین میزد خدا و ائمه اطهار را قسم میداد که کمک کنند تا بچهها خودشان را از گرداب بیرون بکشند و رد شوند....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
پ.ن:
۱- دکترسعیدنظری: من هم برگشتم و در نیزارها گم شدم. وقتی گم شدم تنها کاری که به ذهنم میرسید درخواست کمک بود. بالاخره با یک غواصی که بعدا فهمیدم حاج آقا مفرد است روبرو شدم و نجات پیدا کردم...
۲-حاج کریم مطهری(فرماندهگردانغواصی جعفرطیار): آب در حال مد به شدت به سمت دهانه کارون در حرکت بود از طرفی آب از کارون بهطرف اروند میآمد. گردابی جلوی جزیره امالرصاص بهوجود آمده بود که ما را چندبار کشید داخل و با خودش میچرخاند و همه را با خودش میبرد. خسته میشدیم یک مقدار فاصله میگرفتیم، تا میخواستیم خستگی بگیریم دوباره آب ما را میکشید داخل گرداب و دوباره برمیگشتیم. با تلاشی که بچهها میکردند همراه با توسل و کمک از خدا توانستیم از این گرداب عبور کنیم و بیاییم به سمت خط و آن حدی که برایمان تعین کرده بودند.
بیشترین فشار روی فرمانده دستهها بود. سرستون هر دستهای یکی از فرمانده دستهها قرار گرفته بود. داریوش(رضا) هم در اول ستون خودش بچهها را هدایت میکرد
که از آن گرداب بیرون بیایند.
#ادامهدارد...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از جلو به طرفشان تیراندازی نمیشد، انگار در مقابل آنها هیچ نیرویی وجود ندارد. نرسیده به ساحل به جایی رسیدند که میشد فینهایشان را در آورند. به بچه ها اعلام شد که فینها را از پایتان در آورید، اما ناگهان دشمن که با دوربینهای دید در شب منتظر نزدیک شدن آنها بود آتش شدید روی آنها را شروع کرد.
#امیرطلایی اولین کسی بود که تیر خورد.¹ نفر پشت سر به او گفت امیرآقا بیا برگرد گفت: هیچی نگو، هرجا که نتوانستم بیایم هلم بده.
زنده بود ولی حاضر نشد برگردد که مبادا روحیه بچه ها خراب شود.
محمدمختاران² هم به دنبالش تیر خورد. بالاخره به ساحل و موانع رسیدند. گذشتن از موانع زیر آتش و دید دشمن کاری سخت بود. ارتفاع دیوار سیمخاردار کلافی زیاد بود و بشکه های فوگاز و بعد از آنها خورشیدی و موانع فلزی زیادی قرار داشت...³
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن:
١- شهیدامیرطلایی، شهادت: کربلای۴
۲- #شهیدمحمدمختاران، شهید محمد مختاران فرزند علی اکبر
تولد: ۱۳۴۷/۱۲/۱۶ همدان
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۴ کربلای ۴
۳- حاج کریم مطهری: دشمن با توجه به اطلاعاتی که به دست آورده بود آمادگی کافی داشت و از طرفی این همه سروصدا و عبور از اروند .... تقریبا نیم ساعت قبل از اینکه ما به خط بزنیم و کمی پیشتر عملیات از سمت شلمچه شروع شده بود و درگیری خیلی شدید بود بنابراین دشمن هوشیار بود. پشت سنگرهای بتونی خودشان روی خاکریز، سلاحهای خیلی پیشرفته و حتی توپهای ۲۳ و ضد هوایی آورده بودند و گذاشته بودند و بچهها را روی آب میزدند. اصطلاحا به حالت تیغ تراش با ضد هوایی نفر میزد. ما به ۵۰ متری که رسیدیم درگیری شروع شد. حالا از یک طرف باید با امواج آب مبارزه میکردیم که ما را با خود نبرد و از طرفی هم باید با دشمن مبارزه میکردیم. در همان درگیریها خودمان را به سیم خاردار و خورشیدیهای دشمن رساندیم، حدوداً در ۲۰-۱۵ متری خط دشمن
#ادامهدارد...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از 『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✍... شمسیپور¹ که حالا مسئولیت هدایت دسته رضا به" عهدهاش بود، تعدادی را صدا زد و از چند متر بالاتر وارد کانال شدند. بچه،ها خودشان را داخل کانال کشیدند و خط دشمن را شکستند. تصور چنین موفقیتی سخت بود، ولی ایمان بچهها بر ادوات دشمن غلبه کرد. محسن که تا نیم ساعت قبل لای موانع افتاده بود ترکش یک نارنجک کنار گوشش را سوراخ کرد و به هوش آمد. صدای گنگ و مبهم حاج کریم که خودش را به سختی به حاج محسن رسانده بود، گاهگاهی به گوشش میرسید.² کمی آنطرفتر هم نالههای حقگویان³ که حکایت از زخمهای عمیقش داشت، به گوش میرسید.
با شروع مد، آب بالا آمد و صدای حقگویان کم کم هم ساکت شد. محسن توان بلند شدن پیدا کرد و به داخل کانال رفت. هوا همچنان تاریک بود. در سنگر اول مجروحین مظلومانه و ساکت نشسته بودند و نالههایشان را در گلو خاموش کرده بودند. کمی جلوتر عدهای در داخل کانال در تکاپو و رفت و آمد بودند تا سنگرهای فعال دشمن را خاموش کنند. عده ای از نیروها جلوتر و تا خط دوم و سوم هم پیش رفته بودند، اما خط کناری آنها هنوز آزاد نشده بود و شلیک سلاحهای آنها بچه ها را آزار میداد و به شمار شهدا و مجروحین می افزود.
مدتی گذشت ولی همچنان خبری از نیروهای پشتیبانی نبود. همه منتظر بودند، که ناگهان زمزمه،ای پیچید که مجروحین را جمع کنید تا برگردیم⁴...!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🌾
پ.ن:
۱- مدافعحرم و جستجوگرنور #شهیدعلیرضاشمسیپور
شهادت: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
۲- جانباز حاج کریم مطهری: از خورشیدیها عبور کردم و شروع کردم بچهها را از خورشیدی عبور دادن که همانجا من را هم زدند. ۴-۵ متر آنطرف تر حاج محسن جامهبزرگ را هم زدند. هر کس جلو بود قاعدتا میزدند و #شهیدساکی در همان اولین موانع به شهادت رسید.
۳- #شهیدمحمدرضا(مرتضی) حقگویان فرزند صادق، شهادت ۶۵/۱۰/۴ کربلای ۴
۴- حاج محسن جامه بزرگ: علی منطقی(#شهید) را صدا کردم و گفتم: علی آقا بچهها را ببر آنطرف آب. گفت: چرا؟ گفتم اینجا هیچ نیرویی نمیآید و معلوم است که هیچ خبری نیست. (با بیسیم هم دیگر ارتباطی نداشتیم)، اگر قرار بود اینجا عملیاتی بشود دیگر نیست و بچه ها را بکشید عقب. گفت: میروم نیرو میآورم. در حینی که داشتم صحبت میکردم آقای مطهری به سختی و به حالت سینه خیز بطرف من آمد. وقتی رسید دیدم نمیتواند صحبت کند. گلویش تیر یا ترکش خورده بود و صدا بجای اینکه از دهانش خارج شود از محل تیر به همراه خون بیرون می آید. با خودم گفتم: او دارد شهید میشود، بهتر است که شهادتینش را بگویم. شروع کردم و گفتم: حاجی تکرار کن و اشهد را گفتم. ایشان هم صدایشان نمیآمد. منطقی رفت و با شمسیپور(#شهید) برگشت.
گفتم: همین؟ گفت: ما بچه ها را بگذاریم و برویم؟ گفتم: میگویم که ببریدشان. گفت: همه زخمیاند، زخمیها را چکار کنیم؟
دیگر ماندم چه بگویم. گفتم: آنها که میتوانند بیایند کمکشان کنید و ببرید و آنهایی هم که نمی توانند یک سنگر مستحکم و امنی پیدا کنید، بگذاریدشان آنجا. تا لحظه آخر منطقی(#شهید) می گفت: من می روم نیرو می آورم.
وقتی خواستند بروند، گفتم: آقای مطهری را هم ببرید، آمدند من را هم ببرند که با خودم گفتم، من باشم حالا، خدای من هم کریم است. چون اگر اینها بخواهند از اروند عبور کنند خودش کار سختی هست. گفتم: میمانم صبح تیپ و لشکرهای هم جوار میآیند و می برندم، اما به اسارت در آمدم...
#ادامهدارد....
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#غواصشهیدیحییصادقی
تولد: ۴۶/۱/۱۰ ملایر، روستای پَری
شهادت: ۶۵/۱۰/۴ جزيره امالرصاص
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
شهید صادقی.mp3
زمان:
حجم:
17.36M
#پادگست روایت شب #عملیاتکربلای۴
این قسمت: #پرواز🕊
به یاد و شکوه شهادت طلبه شهید #یحییصادقی🌷
باروایتگری مداح اهلبیت(ع) کربلایی محمدامین کمالی.
#ادامهدارد...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#علقـمہ..
✍ بازمیگردند تمام آنهایی که رفتند با تنی خسته، با جانی شیرین، با شوقی که برای رسیدن به معبود خود داشتند.
برمیگردند با هزاران زیبایی، با تمام وجود، با عشقی مجدد، با شوقی بیشتر.
و هستند در همین نزدیکی، به فرمودهٔ شهید عزیز #احمدرضااحدی که: «مگر کجا رفتهاند؟ ... روی دیگر آن سکهاند... در آنسوی دنیآیند...»
آری، کسی که از دست رفت، مائیم! مائیم که در گرداب بیامان دنیای دون گیر افتادهایم. مائیم که در تاریکی خاک سردِ زمینگیر افتادهایم و دست و پا میزنیم. و چه بد حالی داریم و چه بد حسی که میدانیم با تمام وجود جاماندهایم، و به فرموده شهید عزیز #قربانطاهرنیا: «هیچ میدانید شهدا کجایند و شما کجا؟»
شهدا بیایید!
بیایید و دست ما را هم بگیرید تا از این بیشتر در دنیا غرق نشدهایم. اینجا دنیاست و با کسی رحم و سازش ندارد.
شهدا یاریمان کنید تا مثل شما به سعادت عظیم، یعنی #شهادتــــــ در راه خداوند بزرگ و رحمان، یعنی معبود تمام هستی جهان، برسیم.
منتظر شما مهربانان هستیم تا ما را نیز مانند خودتان در کنار ارباب بیسر، سالار حضرت زینبـــــــ (س)، قرار دهید.
و دعایمان کنید که شما بحق مستجابالدعائید.
دوستتان داریم و پای این دوستــــــ داشتن تا آخرین جانمان خواهیم مآند...
إن شاءالله.
- ادمیننوشت
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#اطلاعیه
🔹مراسم تشییع و وداع شهید مدافع وطن ستواندوم #هومنغیاثوند
🔹فرماندهی انتظامی شهرستان ملایر _ معاونت اجتماعی
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
باسلام..
با دلی پر از اندوه و چشمانی اشکآلود، تحیت و تسلیت خود را به خانواده محترم شهید والامقام #یحییصادقی به مناسبت درگذشت شیرزن فرشتهگون، مادر بزرگوار ایشان، ابراز میداریم.
این مادر فداکار که زندگیاش را در سایهٔ محبت به فرزندش گذراند، با تربیت فرزندی دلاور و شهید به وطن خدمت کرد. فقدان او، ضایعهای جبرانناپذیر برای خانواده و جامعه است.
امیدواریم روح بلند آن مادر مهربان و صبور در جوار حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و فرزند رشید و شهیدش آرام گیرد و همراهان پاکنهاد و بینظیرش باشد. بیتردید یاد و خاطرهٔ ایشان همواره در دلهای ما زنده خواهد ماند.💔🏴
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#آقایحییامشبمهمونداره...
چقدر چشم انتظاری کشیدی تا یحیات برگرده. یادته وقتی خبر مفقود شدنش رو شنیدی گفتی: "خدایا ، یحیی برای تو ،دادمش در راه تو ، ولی فقط یه دستش یا تیکه از بدنش رو بمن برگردون تا دلم آروم بگیره..."
نذرکردی تا لحظهای که یحیات برگرده هرروز رو روزه بگیری..
۷۲ روز بعد یحیات سالم ولی باسری که تکه پوستی وصل بود، برگشت...
بعداز اون تا نفس داشتی به مردم خدمت کردی.. توی روستا هر خانمی از دنیا میرفت خودت غسل و کفنش میکردی. هر نیازمندی رو کمک میکردی. ۵۰ سال نماز شبت به نماز صبح وصل بود... حتی لحظه آخر تشنه بودی و تشنه از بین ما رفتی..😭
تو یه فرشته بودی در لباس آدمیزاد که دنیا برات تنگ بود...
حالا در آغوش پسر شهیدت به آرامش ابدی رسیدی...
دلمون برات تنگ میشه😭 مارو یادت نره شفاعت کنی مادر..💔
بیاد #هاجرخددادی مادر بزرگوار #شهیدیحییصادقی
شادی روحش فاتحه و صلوات بخوانید..
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄