eitaa logo
کنگره ملی شهدای استان قم
1.4هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
8 فایل
🌐 https://shohadayeqom.ir ارتباط با ادمین کانال: @Shohadayeqom آدرس: قم، خیابان شهیدان فاطمی(دورشهر)، کوچه ۱۷، پلاک ۱۷ تلفن: 02537737060 02537744112
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 🌹 خاطره 🌹شهید علی رحیمی شهیدی افغانستانی که شناسنامه همسایه خود را جعل کرد تا به جبهه برود راوی : حاج حسین کاجی 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
دیدار رئیس کنگره شهدای قم و فرمانده آمادگاه شهید فراشاهی با خانواده شهید علی اوسط مرادی ادامه ی خبر در لینک زیر: https://shohadayeqom.ir/6ffe ستاد کنگره شهدای استان قم https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی ، الگوی تمام عیار یک فرمانده ی نظامی در ایران🌹🌹 ستاد کنگره شهدای استان قم https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
نهم حجت‌الاسلام قاسمیان ※ ترجمه صوتی b2n.ir/Joze9GhoranKarim ستاد کنگره شهدای استان قم https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻طعم شیرین شهادت... سیره شهدا را مطالعه میکنیم میبینیم یک مرگ آگاهی داشتند یک حواس جمعی داشتند مثل شهید خزاعی ➕ راوی:حاج حسین کاجی https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
‎ 🌹شهید حسین هدایی🌹 فرزند سیدحسن 🏳️ولادت: 1 فروردین 1342🏳️ 🚩شهادت: 22 فروردین 1366🚩 نگو که نمی شناسی . او همان همسنگر دیروز توست.او همان بچه محل قدیمی توست.او همان است که باهم به حرم و جمکران می رفتید. وقتی نام حسین می آید یاد وقار و عظمت و محبوبیتش بین فامیل ،محله و گردان می افتیم.سید حسین هدایی تنها در برابر دشمن ایستاد. روحش شاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹 🌹. 🌹. 🌹 🌹شهید غلامرضا عزلتی مقدم فرزند : ابوالحسن ولادت : 1341/5/1 شهادت : 1366/1/22 🌹وصیت اى مردم مبادا در كم و كسريها غرق شويد و بگوييد چه كم است و چه كم است در اين رابطه حضرت على (ع) در نهج البلاغه مى‌فرمايند قناعت و قانع بودن به مقدار مالى است كه تمام نمى‌شود ،حضرت على (ع) خود اكثر عمرش را در جنگ گذرانيد ما هم بايد پيرو او باشيم ا اى مردم اگر مى‌خواهيد كه خداوند از شما خشنود باشد از همه لحاظ عبادت کنید 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
دهم حجت‌الاسلام قاسمیان ※ ترجمه صوتی https://b2n.ir/Joze10GhoranKarim ستاد کنگره شهدای استان قم https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 🌹شهید احمد قدسی نام پدر: عبدالمحمد تاریخ تولد 1351/3/17 /قم تاریخ شهادت:1366/01/23 منطقه شهادت: شلمچه 🌹معرفی شهید احمد قدسی در سال 1351 در شهر قم و در خانواده ای مومن دیده به جهان گشود.در سن 7 سالگی پدر خود را از دست داد. تا کلاس اول راهنمایی درس خواند و مشغول کار کلیدسازی شد.جوانی با روحیه و تقوا بود.همیشه مقید بود به فقرا کمک کند. در اواخر سال 1365 به جبهه رفت و سرانجام در فروردین 1366 در عملیات کربلای 8 در منطقه ی عمومی شلمچه به شهادت رسید. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷معرفی شهید سید حسن کاویانی جبلی یکی دیگر از شهدای گرانقدر ارتش قم، شهید سید حسن کاویانی جبلی است. در قم بدنیا آمد. پدرش سیدآقا و مادرش سکینه بیگم نام داشت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسید و جاویدالاثر ماند. 🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 🌹شهید محمد جواد شکوریان فرد فرزند : رحمت الله ولادت : ۱۳۴۵/۶/۱۸ شهادت : ۱۳۶۶/۱/۲۳ 🌹خاطره پسرم در ماه رمضان تا دیر وقت در مراسم ها شرکت می کرد و تا سحر بیدار می ماند ، وقتی که بر می گشت مرا می دید که خواب هستم بیدارم می کرد و خودش می رفت نمازش را می خواند ماه رمضان اولین سالی که پسرم شهید شده بود، حضورش و جایش در خانه خالی بود، من خیلی غصه خوردم به پدرش گفتم پسرم امسال نیست تا ما را بیدار کند همان شب خوابش را دیدم که گفت مادر بیدار شو وقت سحر است ، من را از خواب بیدار کرد و مانند همان سال قبل خودش رفت داخل اتاق و نماز خواند، وقتی بیدار شدم دیدم درست موقع سحر است و رفتم غذا آماده کردم و فهمیدم که پسرم همیشه با من است و حضورش را در خانه حس می کنم راوی : مادر شهید 🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
1_1553499417.mp3
4.17M
💠 تلاوت تحدیر (تندخوانی) ⚜ 🍃قاری استاد معتز آقائی 💐 هدیه به ثامن الحجج، امام رضا علیه السلام ⏲ «در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
،🌹گرامیداشت یاد شهید «حاجی زاده» در باشگاه ورزشی حضرت زینب (س) قم+ تصاویر 🔸محفل گرامیداشت یاد و خاطره ورزشکار شهید عباس حاجی‌زاده با حضور مسئول سازمان بسیج ورزشکاران استان قم در باشگاه ورزشی حضرت زینب (س) پردیسان برگزار شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🌹 قدرشناسی ماه رمضان 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: قدر این ماه رمضانی را که الان در آن هستیم، بدانیم. هزاران هزار ماه رمضان در طول تاریخ آمده و رفته؛ هزاران هزار ماه رمضان خواهد آمد که من و شما در آن ماه رمضان نیستیم... توفیق به ما داده شده که حالا بیست ماه، سی ماه، پنجاه ماه، شصت ماه رمضان را از دوره‌ی تکلیف تا آخر عمرمان در بین این مجموعه‌ی ماه رمضان‌های تاریخ [حضور] داشته باشیم؛ خب، همینها را قدر بدانیم. ۱۳۹۵/۰۳/۲۵ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 حاج قاسم به شهید فخری زاده اجازه نداد برای زیارت به عراق برود و گفت مثل من زیاد است اما شما جایگزین ندارید. راوی : حاج حسین کاجی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🌹. 🌹. 🌹. 🌹. 🌹 🌹شهید ریحانه گائینی فرزند : ابراهیم ولادت : ۱۳۶۴/۱/۲۴ شهادت : ۱۳۶۷/۱/۲۵ 🌹خاطره دختر کوچولو و نازنین من کودکی ساکت و آرام بود بچه شلوغی نبود که از شیطنت هایش برایتان تعریف کنم ، خورد سال بود ولی اخلاق و رفتارش شبیه بزرگترها بود همان بچگی هاش مثل بزرگترها فکر میکرد عقلش بیشتر از سنش نشان می‌داد با اینکه سه سال بیشتر نداشت ولی در کارهای خانه به من کمک می کرد شب اول ماه مبارک رمضان بود برای سحری بیدار شدیم سحری را آماده کردیم که حمله هوایی دشمن شروع شد من گفتم خدایا این بار دیگر قسمت کیست در همن حین دیگر چیزی نفهمیدیم ، ریحانه و مادربزرگش داخل اتاق خواب بودند هر کاری کرده بودند و نتوانستند آنها را از زیر آوار خارج کنند. من بیمارستان بودم پرسیدم ریحانه کجاست گفتند: بیمارستان است ، گفتم چرا ریحانه ریحانه را نمی آورند تا ببینمش، مادرم گفت : مریض احوال است کمی صبر کن، بعدها متوجه شدم که دخترم را از دست داده ام و دخترم شهید شده است راوی: مادر شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹. 🌹. 🌹 🌹 🌹 🌹شهید عصمت الله اکبری فرزند : ابراهیم ولادت : ۱۳۴۰/۱/۱۰ شهادت : ۱۳۶۲/۱/۲۴ 🌹 🌹.🌹. 🌹. 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🌹خاطره ای از شهید عصمت الله اکبری سالگرد شهادتش بود که برادرم برای چاپ عکس عصمت الله به بنیاد مراجعه کرده بود یک نفر با عکس عصمت الله را می بیند ، به برادرم می گوید صاحب این عکس نسبتی با شما دارد برادرم گفته بود بله شروع کرد با گریه و گفت که من موقع شهادت عصمت الله کنارش بودم در عملیات والفجر یک به عنوان خط‌شکن رفته بودیم از دو گرانی که شرکت کرده بودیم هفت الی هشت نفرزنده ماندیم که یکی از آنها برادر شما بود ، همه شهید شدند ما هم در محاصره دشمن قرار گرفتیم ،داخل سنگر بودیم دو شبانه روز بدون آب و غذا سپری کردیم ،هوا هم بسیار گرم بود و واقعاً بی تاب شده بودیم ، قبل از اینکه در محاصره قرار بگیریم نزدیکی‌های سنگر آب دیده بودیم گفتیم که یک نفر به صورت داوطلبانه برود قمقمه ها را پر از آب کند تا یک چند روزی به این صورت سپری کنیم هیچ‌کس قبول نکرد و بعد از چند دقیقه ای عصمت الله گفت من راه را بلدم و می‌روم ، قمقمه ها را به کمرش بسته و به صورت سینه‌خیز رفت بیرون ، قمقمه ها را آب کرد تا چند قدمی سنگر آورد و دو قدم دیگر مانده بود که وارد سنگر شود بعثی ها یک تیر به سینه اش زدند و تیر دیگری به گلویش ، عصمت الله روی زمین افتاد و قمقمه ها سوراخ شد و آب ها همه روی زمین ریخت بچه ها با هم عصمت الله را به داخل سنگر کشیدیم ، در حالی که عصمت الله را به عقب می‌آوردیم خمپاره‌ای به طرف ما پرتاب شد چند نفری از بچه ها در آنجا زخمی شدند تاخود صبح از بچه ها خون می رفت، عصمت الله مثل پر کاهی سبک شده بود راوی : خواهر شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رهبر انقلاب: در عملیات فتح‎المبین نزدیک بود صدام توسط سپاه دستگیر شود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🤲 نجوای عاشقانه شهید ابوالفضل خان بابایی ✍️ خدایا! بارالها،پرودگارا،معبودا،معشوقا،مولایم؛ من ضعیف و ناتوان که تحمل درد از دست دادن پاهایم را ندارم،چگونه می توانم تحمل عذاب تو را داشته باشم ... 🖼 مجموعه پوستر ؛ مناجات و نیایش نامه شهدای استان قم ✅ برگرفته از کتاب: معمای حضور (ناشر: موسسه فرهنگی سماء) @qomirib ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🌹میدونید ﺗﻮی ﺟﺒﻬﻪ، واحد تعاﻭﻥ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ؟ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳﺎﮎ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﯾﻪ ﭘﻼﮎ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﻥ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ، ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﭘﻼﮎ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ، ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺷﺨﺼﯿﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﺪ !؟ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﮎ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯﻩ ﺩﺍﺧﻞ تعاون ﻣﻮﻧﺪﻩ !! ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ، ﻫﯿﭻ ﭘﻼﮐﯽ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪ ! ﺗﺎ ﻭﺳﺎﯾﻠﺶ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﺪﻥ...! ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻬﯿﺪگمنام ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🌹دیروزهای آفتابی برای دوست و هم‌رزم دیرینم «احسان پورمیدانی» 👈قسمت اول امروز، باز هم عزای خودم را گرفتم. عزای ماندنم را. عزای بودنم را. و بعد برای خودم گریه کردم. و بعد خودم را تشییع کردم. از حرم تا گلزار؛ همراه با جنازه احسان؛ جنازه که نه پاره‌های استخوان او، «احسان پورمیدانی». دوست و هم رزمی که فراموشش کرده بودم. سال‌ها بود که از یادش برده بودم و او امروز خود را به یاد من آورد و مرا با یاد خود تا گلزار شهدا کشاند. تا گلزار را البته با پای جسم رفتم و با پای خیال تا کجاها که نرفتم با احسان. تا روزهای پیش از عملیات کربلای 4، گردان حضرت معصومه(ص) گروهان...، دسته... از همان اول صبح که راهی حرم شدم، دلم گواهی می‌داد که از میان سیزده شهید امروز یکی باید آشنای من باشد. آشنای روزهایی که عجیب دلم برایشان تنگ شده است. آشنایی که از جنس آدم‌های امروز نباشد ـ که آدم‌های امروز عجیب بوی ماندگی گرفته‌اند و تو هر چه سعی کنی، از پس این چهره‌های ابری و غبار گرفته هیچ تصویر روشنی از آفتاب دیروز نمی‌بینی و من عجیب تشنه دیروزهای آفتابی گردان بودم و عجیب دنبال چهره آشنایی می‌گشتم که پنجره گشوده‌ای باشد به روزهایی که من اکنون محکوم به ندیدنشان هستم و آنها لابد محکوم به تکرار نشدن! به حرم که رسیدم نماز آغاز شد و آفتاب، عجیب می‌تابید و آدم را وا می‌داشت به دنبال سایه‌بانی بگردد. سایه‌بانی که ذره‌ای از زهر تیغ آفتاب بکاهد. آفتابی که انگار می‌رفت تا به درونی‌ترین لایه‌های تن نفوذ کند. و من به خود نهیب زدم: «هیچ می‌دانی مقابل چه کسانی ایستاده‌ای و بر چه چیز نماز می‌خوانی؟ اینها اجساد مطهری است که سال‌های سال گرمای آفتاب را به جان خریده‌اند و ذره ذره وجود خویش را به خاک بخشیده‌اند!» ایستادم و تنم را به دست آفتاب سپردم و بعد به یاد آوردم که چقدر عاشق این گونه رفتن بودم و به حالشان غبطه خوردم. به حال و روزی که در این چند سال داشته‌اند در سال‌های ضیافت آفتاب و خاک! نماز به اتمام رسید و جنازه‌ها حرکت داده شد و من با دست و پایی که به فرمانم نبود جماعت را شکافتم و پیش رفتم و با چشمی بی‌قرار که به دنبال نام و چهره‌ای آشنا می‌گشت، تابلوها را نگاه کردم. آشنایی نبود. یا بود و من چیزی از آنها به یاد نمی‌آوردم. و بعد یک لحظه چهره احسان از مقابل چشمم گذشت! او که بود؟ نامش را به یاد نیاوردم اما آشنا بود. همان آشنایی که... بار دیگر نگاهش کردم. عکس روی تابوت از همان عکس‌هایی بود که چند روزی پیش از عملیات از بچه‌ها گرفته بودم. و بعد خاطره بود که هجوم آورد به آسمان ذهنم. به سرعت پارچه‌ای را که پیشاپیش جنازه می‌رفت نگاه کردم «احسان پورمیدانی»... و هجوم خاطره‌ها بیشتر شد. آن‌قدر که دیگر خود را میان جماعت احساس نمی‌کردم. جسمم را مردمی که تابوت احسان را در بر گرفته بودند می‌بردند و ذهن و دلم را خود احسان که انگار آمده بود برای بردن من. شاید هم آمده بود مرحمی باشد بر زخم کهنه دل‌تنگیم. خودم را به زیر تابوت کشیدم. می‌خواستم بیشتر به او نزدیک شوم. اما دست‌ها و دل‌های بی‌شماری که تابوت را با خود می‌بردند مانع خلوتم می‌شدند با او. به یاد پارچه‌ای افتادم که مزین به نام احسان، پیشاپیش تابوت می‌رفت. به سویش رفتم و آن را از دست کسی که تا آن لحظه با خود آورده بود گرفتم. با دست چپ مخصوصا با دست چپم! با همان دستی که مانع عبورم شد از نهری که بهشتیانی چون احسان را با خود برد. و اگر این دست با من همراه شده بود و اگر بی وقت، هدف تیربار آن سوی نهر -نهر خین بی‌قرار- قرار نگرفته بود، شاید من نیز مانند احسان و تمامی احسان‌های دسته، از آب و از سیم‌های سمج خاردار آن گذشته بودم و در آن سوی آب خدا را دیده بودم و تن بی جان من نیز سال‌های سال بر زمین گرم شلمچه مانده بود و ذره ذره تبدیل شده بود به همان خاکی که... ادامه دارد ✍حسین فدا حسین ۱۷مهر ۱۳۸۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir
🌹دیروزهای آفتابی [برای دوست و هم‌رزم دیرینم «احسان پورمیدانی»] 👈قسمت دوم اشک امانم را برید و بیرون ریخت و زبان دلم بی اختیار گرم گفتگو شد با احسان: «چه عشقی کرده‌ای احسان در این چند سال. تنی را که می‌توانست هم چون تن من؛ و تن تمامی آنانی که مانند من مانده‌اند و هر روز غم آن را دارند، مانع عبور تو از نهر بهشت بشود، آن شب به پای خود تا آن سوی نهر تشییع کردی و به دست خود به خاکش سپردی و در این چند سال تنها و تنها خود، زائر قبر بی نشان خویش بودی. چه حالی کرده‌ای احسان در این چند سال. تنی را که خدا ذره ذره به تو داده بود ذره ذره به او باز گرداندی و از تو تنها پاره‌های کفنی ماند که لباس پاک رزمت بود ـ و چه کفنی پاکتر از لباس تو؟ لباسی که به خونت مطهر شد و به تریب تنت متبرک و از تو پاره‌های استخوانی ماند که می‌دانم راضی به بازگشت آن‌ها نیز نبودی و دوست داشتی همانجا بماند و... چه بزمی داشته‌ای احسان در این چند سال. چه کیفی کرده‌ای، چه صفایی، چه... و من چقدر حسرت تو را خورده‌ام در این چند سال. خوشا به حالت و خوشا به حال آن‌ها که هنوز از مطاع چنین سفره‌ای متنعم‌اند و هنوز دست هیچ گروه تفحصی به خلوتشان راه نیافته است! نمی‌دانم چطور به گلزار رسیدم و چطور بقایای تن از خاک بیرون کشیده‌ات را بار دیگر به خاک سپردند. اشک نمی‌گذاشت چیزی ببینم و خیال تو و آن شب سبز و آن روزهای بلورین گردان در ذهنم، نمی‌گذاشت چیزی بفهمم. تو انگار آمده بودی برای همین که داغ دلم را تازه کنی احسان و آمده بودی که این اشک‌های مانده و تلنبار شده را با اشاره زخمه‌ای بیرون بریزی. و آمده بودی خودت را برایم تکرار کنی. نمی‌دانی احسان. من و دوستان از راه مانده‌ام چقدر به تکرار شما نیازمندیم و چقدر به عنایت و لطف خدا امیدوار. در روزهایی که امکان تکرار دیروز نیست، و دم زدن از آن روزهای رنگین کمان، جرم است! ما به تکرار شما دل خوشیم. بیا احسان. باز هم بیا. بیایید احسان‌های آشنا. گاهگاهی بیایید و بر دل‌های ابری‌مان ببارید و برای چند لحظه هم که شده دست ما را بگیرید و با خود ببرید. ببرید به دیروزی که دیگر هرگز تکرار نخواهد شد. دیروزی که ما هنوز مبهوت لحظه لحظه‌ی آنیم. دیروزی که از آن به اندازه هزار خواب شیرین، خاطره داریم. ما را با خود ببرید به دیروزهایی که پر بود از باران و خاطره و رنگین کمان. دیروزهای آفتابی گردان... ✍حسین فداحسین 17مهرماه86 / قم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @shohadayeqom_ir