eitaa logo
هیئت شهدای زنجان
431 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
16 فایل
کانال اطلاع رسانی هیئت شهدا پایگاه ۲۱ شهید آیت الله مطهری زنجان برنامه هفتگی سه شنبه ها ساعت ۲۱
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دل باخته
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌..اوضاعی بسیار جانسوز و عجیب بود . بعضی از عزيزان مجروح با گرفتن پاهايمان التماس می کردند که آنها را به عقب منتقل کنيم و بعضی ها هم در حالی که از چند ناحيه مجروح بوده و توانی برای سخن گفتن نداشتند ، با اشاره دست سمت جلو و سنگرهای کمين دشمن را نشان می دادند و با زبان بی زبانی می خواستند که توقف نکرده و به پیشروی خود ادامه دهیم . به کنار يکی از سه سنگر کمين دشمن که در بالای تپه مانندی به ارتفاع چهار يا پنچ متری از سطح زمين ساخته شده بود رسيده و شدت آتش‌باری دشمن ، مجبورمان کرد که همانجا کنار جاده خاکی ، پشت خاکريزی کوتاه پناه بگیریم ، سردار رستم‌خانی و یارانش از دسته جدا و به سمت وسط میدان رفتند و ما هم همانطور کنار جاده خاکی نشسته و منتظر دستورات بعدی فرماندهان شدیم . بقدری تیر و ترکش و آتش برسرمان می بارید که امکان سالم در آمدن از معرکه بعید به نظر می آمد و باید سریعاً حرکت و یا جان پناه امن و مطمئنی برای خود پیدا می کردیم . در این افکار بودم که ناگهان خمپاره ای درست در کنارمان فرود آمد و ترکش هاش باعث زخمی شدن تعدای از هم‌رزمان شد . دسته کوچک ما در میانه میدان زمين گير شده و کسی هم ديگر میل و توانی برای حرکت و پيشروی نداشت . به سراغ برادر آهومند فرمانده دلاور دسته رفته و از او خواستم که برخاسته و دسته را به جلو هدايت کند ، اما ايشان با نظرم مخالفت کرده و گفتند : زیر این آتش سنگين که نمی شود پيشروی کرد . از طرفی هم با مسير آشنا نیستم و امکان دارد کمی جلوتر عراقی ها منتظرمان باشند . پس همينجا نشسته و منتظر آمدن يکی از فرماندهان گردان می شويم . با تأسف و ناراحتی برگشته و دوباره در کنار سایر همرزمان نشستم ، دقايقی گذشت و از هیچکدام از فرماندهان گردان خبری نشد ، از سوی دیگر هم آتش پرجحمی که به اطراف سنگرهای کمين هدايت می شد ، بقدری شدید شد که همه کف زمین پهن شده و دیگر قادر به کوچکترین حرکتی نشدیم . اصلاً قابل قبول نبود . داشتیم بیخود و بی جهت و بدون کوچکترین نبردی ، زیر رگبار گلوله های مسلسل و توپ و خمپاره و کاتیوشا تلف می شدیم و کسی هم عین خیالش نبود . خلاصه طولی نکشید که صبر از کف داده و سینه خیز کنار فرمانده دسته کشیدم و دوباره ازش خواستم که بلند شود و دسته را به جلو هدایت کند تا شاید در مسیر مابقی نیروهای گردان را پیدا کنیم ، برادر آهومند بازم حرف های قبلی را تحویلم داده و هر چه هم اصرار کردم قبول نکرد . خلاصه دیگه ترمز بریده و رو به همرزمان کرده و گفتم : اینجا ماندن مساوی با مرگ است ! با تیر دشمن کشته شدن بهتر از مردن زیر خمپاره و ترکشه ! من دارم میرم جلو ، هرکس دلش میخواهد با دشمن بجنگد ، بلند شود با من بیاید . بچه های دسته طوری از دیدن اوضاع وخیم و تأسف بار میدان شوکه شده بودند که هیچ اعتنایی به حرف هایم نکرده و از سر جاشون اصلأ تکان هم نخوردند . بدون درنگ چندتایی موشک آر پی جی اضافی از سایر همرزمان گرفته و بدون توجه به اعتراضات شدید برادر آهومند ، برخاسته و تک و تنها به سمت جلو حرکت کردم .   در قلبم طوفانی عظيم برپا بود و قطرات اشک بدون اختيار از چشمانم لغزيده و صورتم را خيس می کرد ، به سنگرهای کمين دوم و سوم عراقیها رسیده و دیدم اطراف شأن مملو از پيکرهای پاک و سوراخ و سوراخ شده رزمندگان است ، اکثریت نیروهای گروهان خودمان بودند ، از دور پيکر غرق در نور فرمانده گروهان سردار شهید حسين بابائی را دیدم که روی یک جنازه عراقی افتاده ، سریع به طرفش رفته و در مسیر پيکر سوراخ سوراخ شده پاسدار شهید بهرام (يدالله) رجبی را دیده و کمی آنطرف تر هم جسم غرق در خون معاونت گروهان ، پاسدار مخلص و باتقوا ، شهید علی رضوانی به چشمم خورد که آرام خفته بود . صحنه عجیب و دردناکی مقابل چشمانم به تصویر کشیده شده بود . تعداد زیادی شهید در اطراف ریخته شده بود و رزمندگان مجروح داشتند با ناله و یا زهرا (س) و یا حسین (ع ) سینه خیز و کشان کشان سمت عقب می رفتند ، کاملاً کلید کرده و فقط به اجساد مطهر شهدا نگاه کرده و همچون باران بهاری اشک می ریختم . در همین احوال ، یکدفعه احساس کردم که کسی در پشت سرم می باشد ، سریع برگشته و دیدم که بسيجی دلاور و باتقوا برادر نادر عسگری فرمانده تيم دوم دسته می باشد که آر پی جی بدست با ديدگانی اشکبار پشت سرم حرکت می‌کند ، بقدری حالم بد بود که با دیدنش مثل بچه ها بغضم ترکید و هق هق کنان و با صدای بلند شروع به گریه کردم ، لحظاتی ایستاده و همدیگر را در آغوش گرفته و بدون هیچ حرفی فقط گریه کردیم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
16.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🌀 قسمت دهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 دبیر کل حزب الله لبنان : 🎙... جنگ علیه ایران به این معناست که تمام منطقه به درون آن کشیده خواهد شد. 👌 تماشای این نماهنگ زیبا و حماسی را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 علاقه حضرت امام خمینی (ره) نسبت به پاسداران انقلاب اسلامی : 🎙... شما این را بدانید که من به شماها علاقه دارم ، به پاسدارها . پاسدارها بودند که مملکت ما را در یک زمانی که هیچ کس نمی‌توانست حفظ بکند ، اینها حفظ کردند . الآن هم دارند حفظ می‌کنند . این یک علاقه الهی است که ما به شما داریم... ( ۴آذر۱۳۵۸) 🌺 روحشان شاد و یادشان گرامی ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آمریکا با یک‌ موشک ایران را با خاک یکسان می‌کند! 🔹 حمله آمریکا به ایران در سال ۲۰۰۲ 🔹 پر‌خرج‌ترین رزمایش تاریخ بشریت! 🔹 کشتار روزانه ۲۰ هزار سرباز آمریکایی توسط ایران!
رجب ماه بزرگ خداست و ماهى در احترام و فضیلت به آن نمی ‏رسد، کسى‏که یک روز از ماه رجب را روزه‏ بدارد، مستحقّ خشنودى بزرگ خدا می ‏شود و خشم حق از او دور می گردد و درى از درهاى دوزخ به رویش بسته می ‏شود. حلول ماه مبارک رجب، گرامی باد هیئت شهدا، پایگاه شهید مطهری https://eitaa.com/shohadayezanjan
سالروز ولادت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد هیئت شهدا پایگاه شهید مطهری https://eitaa.com/shohadayezanjan
💔 مادر من یک زن فوق العاده است ، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نماز خواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد ، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت : الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند... همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم . بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور ... دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ... مثل بابا شده بود ... خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و یک لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد . وقتی صورت جهاد رو بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ... باز خجالت آروممون کرد.... 😥 فاطمه مغنیه خواهر "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
مراسم هیئت شهدا به نیابت از شهید والامقام ناصر اجاقلو(کلامی فرد ) سه شنبه ۴ بهمن ساعت ۲۱ حسینیه شهدای پایگاه شهید مطهری https://eitaa.com/shohadayezanjan
🚨 برای بهبود یکی از عمارهای جمهوری اسلامی دعا کنید 🔹 وضعیت جسمانی حجت الاسلام والمسلمین راجی طلبه روشنگر ، مساعد نیست و تا اطلاع ثانوی همه برنامه های ایشان لغو شده است. 🔹 از مومنین انتظار می رود در این ماه مبارک، برای شفای همه بیماران مخصوصاً حجت الاسلام راجی دعا کرده و یک حمد شفا قرائت بفرمایند 👤 آنتی صهیون: عده ای می گویند عوارض کروناست ، گروهی میگویند بعلت فشار کاری زیاد است! ولی ترور بیولوژیک ایشان نیز دور از ذهن نمی باشد
هیئت شهدای زنجان
🚨 برای بهبود یکی از عمارهای جمهوری اسلامی دعا کنید 🔹 وضعیت جسمانی حجت الاسلام والمسلمین راجی طلبه ر
◾️ترور بیولوژیک توسط رژیم صهیونیستی تمام شدنی نیست # زنده یاد حاج فرج الله سلحشور # زنده یاد حاج نادر طالب زاده # حاج جمال شورجه # و.....
هدایت شده از حاضرجواب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوروش آسوده بخواب، ما بالاخره بعد از ۴۴ سال “موکل” خود را بطور معجزه آسا کشف استعداد کردیم! Maytea 🔻تلگرام و اینستاگرام حاضر جواب🔻 @Haazer_javab1 Eitaa: @haazer_javaab
هدایت شده از دل باخته
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌... معرکه ای بسیار دردآور و جانسوزی بود . اما زمان ، زمان توقف و سوگواری نبود و باید برای یافتن بقیه نیروهای گردان حرکت می کردیم . با برادر عسگری قرار گذاشتیم که تا حد امکان جلو رفته و خود را به رزمندگان پیشرو برسانیم و با همین نیت هم به راه افتادیم . میدان نبرد یکسره زير رگبار گلوله های رسام و خمپاره و توپ و موشک بود و حجم انفجارات بقدری گسترده و زیاد بود که زمین و زمان واقعاً می‌لرزید . هرکدام يک قبضه آر پی جی هفت در دست داشتیم و با گام هایی استوار و چشمانی گریان پیش می رفتیم . بقدری ناراحت و خشمگین بودیم که ديگر هیچ اعتنایی به سیل انفجارات و باران ترکش های ريز و درشت نمی کردیم و گلوله های سرخ رسام زوزه کشان از هرطرفمان رد می شدند . پس از طی مسافتی به کانالی عریض و طویل رسیدیم که پر از لجنی تیره و بسیار بدبو بود . از ارتفاع کانال و عمق لجن اطلاعی نداشتیم و برای همین هم جرأت نکردیم که واردش شویم و بدنبال راهی دیگر برای عبور از آن گشتیم . چندصد متر بالاتر چند تانک ‌و خودروی دشمن در حال سوختن بودند . نیم خیز و با احتیاط به سمت شأن رفته و از کنار جاده‌ای خاکی سر در آوردیم که کانال را قطع می کرد . روی جاده چند تانک و جیب عراقی در حال سوختن و شعله کشیدن بودند و نور آتش هایشان جاده و اطراف آن را کاملاً روشن کرده بود . جاده بشدت زیر آتش مسلسل تانک های عراقی و سیل گلوله های سرخ رسام بود و عبور از آن کاری بس خطرناک و دشوار می نمود . اما با این وجود از افتادن به داخل کانال و آنهمه لجن بدبو بسیار راحت تر و بهتر بود . سینه خیز و سریع از روی جاده رد شده و پا به آنسوی کانال گذاشتیم و نرسیده با چنان صحنه خونین و جانگاهی مواجه شدیم که زبان از گفتنش واقعاً ناتوان و قاصر است . آن طرف کانال قيامتی برپا بود ، قربانگاهی خونین ‌از دل باختگان پیر جماران ، خاکریز کوتاه کنار جاده مملو از اجساد مطهر شهدا بود که قدم به قدم هم بر تعداد شأن افزوده می شد . بچه های گردان خودمان نبودند ، برای شناسایی جیب چند شهید را وارسی کرده و با دیدن مدارک شان فهمیدم که رزمندگان دلاور لشگر ‌۸ نجف هستند . بحدی جلو کشیده بودیم که از حلقه محاصره دشمن گذشته و اکنون در کنار نيروهای محاصره شده لشگر ۸ نجف بوديم ، اما متأسفانه هیچ آدم زنده ای در اطراف دیده نمی شد. با احتیاط مشغول وارسی منطقه شده و به امید یافتن رزمنده ای زخمی و زنده که بتواند موقعیت را برایمان توضیح دهد ، به تک‌ به تک شهدا و سنگرها سر زدیم ، اما احدی را زنده نیافتیم ‌، خاکریزی نسبتاً بلند از دور دیده می شد که شباهت زیادی به خط پدافندیی داشت ، به خیال اینکه یاران را یافته ایم‌ ، گام هایمان سریعتر شده و شروع به گفتن رمز عملیات کردیم‌ ، اما هرچه نام مقدس یا زهرا (س) را فریاد زدیم ، هیچ پاسخی نشنیدیم و همین هم که به خاکریز بلند رسیدیم با صحنه ای بسیار وحشتناک و دردآوری مواجه شدیم که هر دو شوکه و هراسان شده و واقعاً خشک مان زد ‌. پشت خاکریز مملو از شهدای پاکبازی بود که با بدنهای تکه و پاره و آغشته بخون از تاج خاکریز تا پائین را پوشانده بودند ، چند دستگاه تانک و خودروی نظامی دشمن در سمت چپ و جلوی خاکريز در حال سوختن بودند و نور حاصل از زبانه های تند آتش آنها محیط را کاملأ روشن کرده بود. تعداد شهدا به هفتاد یا هشتاد نفری می رسید و زخم ها و حالات شهادت شأن خبر از نبردی بسیار سنگین و نزدیک میداد. در پشت آن خاکريز نمناک و تيره رنگ که بوی خون و گوشت سوخته میداد ، جلوه هايی زیبا از آيات خداوندی نقش بسته بود ! سرهایی که در سجود بودند ، قرآن های کوچک کيفی که هنوز در دستان غرقه به خون شان باز بود ، مشت های گره کرده ای که رو به آسمان گرفته شده بود. به احتمال زیاد رزمندگان همان گردانی از لشگر هشت نجف بودند که می‌گفتند از صبح در حلقه محاصره دشمن افتاده اند ، از صحنه درگیری معلوم بود که دلاوران نبردی سخت و نابرابر داشته و شجاعانه و مردانه تا آخرين نفر مقابل لشگر تا بن دندان مسلح دشمن ایستادگی و در نهايت همگی به ديدار معشوق شتافته بودند. پيکر زيبا و درخشان دو تن از شهدا که همديگر را عاشقانه به آغوش کشيده بودند ، نظرمان را جلب کرده و بسوی سنگرشان رفتیم ، موهای طلائی رنگ شأن ، در زير نور منورهای رنگارنگ و شعله های پرفروغ آتش همچون ماه می درخشيد و پيکرهای خسته و رنجورشان با زخمهای فراوان به آرامی در آغوش يکديگر بخوابی شيرين و دلپذير فرو رفته بود ، با رویت کارت های شناسائی شأن متوجه شدیم که باهم برادر هستند. 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab