eitaa logo
هیئت شهدای زنجان
431 دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
16 فایل
کانال اطلاع رسانی هیئت شهدا پایگاه ۲۱ شهید آیت الله مطهری زنجان برنامه هفتگی سه شنبه ها ساعت ۲۱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر زیبا و حماسی استاد کلامی زنجانی در وصف سپاه انقلابی ، مراسم هیئت شهدا پایگاه شهید مطهری ۴ بهمن ۱۴۰۱
﷽ گر غـفـلـتی کـنـیـم دل، آزرده می شود از کف بهار رفته، گل افسرده می شود در لـیــلـة الــرغـائــب از الله ذوالـجـلال حاجات خـود بخواه، بر آورده می شود ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هیئت شهدا پایگاه شهید مطهری
هدایت شده از دل باخته
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌... تانک های عراقی غرش کنان جلو آمدند و فرماندهان داد زدند که تانکهای ردیف عقب را بزنید . فریادهای سبحان الله ، آر پی جی زنها در فضا پیچید ، اما جز موشک من و برادر عسگری ، موشکی سمت تانک ها شلیک نشد ! ناباورانه بقیه موشکها عمل نکردند ، آر پی جی زنها شتابان موشک های ديگری را امتحان کردند ، متاسفانه هيچکدام عمل نکرد . معلوم شد که چاشنی موشک ها هنگام عبور از کانال بدبو ، آب خورده و از کار افتاده اند ، فقط چندتا موشک سالم در کوله پشتی من و برادر عسگری باقی مانده بود که آنها را بين آر پی جی زنها تقسيم کردیم ، قرار شد که موشک ها را تک به تک و با تاخیر زمانی شلیک کنیم تا وقت خریده و مدتی تانک های دشمن را مشغول کنیم تا شاید گردان های پشتیبان از راه برسند . بسيجی دلاور حاج حسن راشـاد برای شليک اولین موشک بلند شده و قبل از اینکه کاری کند . در تاج خاکریز مورد اصابت گلوله مسلسل تانک ها قرار گرفته و از ناحیه گوش زخمی شد که با اصرار فرماندهان و بـه کمک يکی از همرزمان راهی عقبه شد . با هر ثانيه ای که می گذشت ، فشار تانک ها بیشتر و بیشتر می شد و وضعيت گروه کوچک ما هم در پشت خاکريز مدام بدتر و بدتر می شد ، باقی مانده موشک ها را هم شلیک کرده و قبضه های آر پی جی بدون موشک در دست رزمندگان مبدل به یک چوب دستی شد. لحظات بسیار سخت و دلهره آوری بود . در دشتی ناشناس و غریب مقابل صدها دستگاه تانک پیشرفته دشمن بدون هیچ مهمات و پشتیبان گير افتاده بودیم . با اتمام موشک ها و خاموش شدن آتش آر پی جی ها ، خدمه بزدل تانک ها دل و جرأت بیشتری یافته و با سرعت و بی پروا به سمت خاکریز حمله ور شدند ‌. با سقوط خاکریز فقط چندمتری فاصله داشتیم که ناگهان سردار رسول وزیری فرمانده دلاور گردان فرمان عقب نشينی داده و شروع به فرار از مقابل تانک ها کردیم . آتشباران پرحجم و سنگین دشمن تمام راه های مواصلاتی منطقه را مسدود و حرکت و جابجایی گردان های پشتیبان را با مشکل مواجه کرده بود . گروه کوچک ما هم بنا به دستور باید سریعاً عقب کشیده و خود را به آنسوی کانال بدبو می رسانید . فقط تا زمان آگاهی دشمن از خالی بودن خاکریز فرصت داشتیم که خود را به کانال بدبو رسانیده و از داخلش عبور کنیم و برای همین هم با تمام توان می دویدیم و برای سبک تر شدن هم ، یک به یک تجهیزات اعم از کلاهود ، کوله پشتی ، قمقمه ، جعبه شیم میم ره و ماسک ضدگاز را از خود باز و به اطراف پرتاب میکردیم . مسير یکسره زير آتش شدید ادوات سبک و سنگین دشمن بود و رگبار گلوله مسلسل تانکها برای لحظه ای قطع نمی شد ، در یک ستون و بصورت نيم خيز حرکت کرده و در هر چند متری هم با انفجار گلوله توپ و خمپاره ای مجبور به خیز زدن و خوابیدن روی زمین می شدیم . رنگ آسمان داشت به آبی مبدل می شد که نفس زنان و عرق ریزان به کنار کانال بدبو رسیده و سراسیمه داخلش شده و مشغول عبور از آن شدیم . لجن سیاه و تيره رنگ تا گردن آدم می رسید و آنچنان هم بدبو بود که مشام را آزار داده و حالت تهوع به آدم دست میداد . داشتم خیلی نرم و یواش داخل لجن حرکت می کردم تا شاید آب کثیف و بدبو به دهانم نرود که یکدفعه بچه ها از بالای کانال داد زدند که تانکها از خاکریز عبور کرده و با سرعت به سمت کانال می‌آیند ، با شنیدن خبر ، حرکت بچه ها در داخل کانال سرعت بیشتری گرفت و دیگر کسی توجه ای به لجن تیره و بدبو نکرد و همگی شناکنان و دست و پا زنان عرض کانال را پیموده و با کمک سایر هم‌رزمان از داخل کانال خارج و در پشت دیواره خاکی آن سنگر گرفتیم . طبق فرمان قرارگاه باید تا کانال خشک دیشب عقب نشینی می کردیم . بنا به دستور سردار وزیری در گروه های چندنفره در میدان پخش شدیم تا همگی یک‌جا هدف گلوله مسلسل و توپ تانک ها قرار نگیریم . نفرات گروه ‌ما را سردار رضا زلفخانی معاون اول گردان حر ، پاسداران دلاور احد اسکندری ، خليل آهومند ، فرامزر گنجی ، بسیجی دلاور مصطفی جلدی و دوتن از بیسيمچی های گردان تشکيل می دادند ‌. تمام لباس هایمان خيس و آغشته به لجن بود و بقدری هم بوی بدی می داد که حال آدم بهم میخورد . سحر دمیده و آسمان داشت روشن میشد که تانک‌ها در کنار کانال بدبو ردیف شدند و نیروهای پیاده عراقی هم در اطراف شأن موضع گرفته و شروع به تیراندازی کردند . مدتی افتادن و خیزان زیر باران گلوله ها و موشک ها راه رفتیم تا اینکه به کنار حوضچه هایی خاکی رسیدیم که چهار یا پنج متری ارتفاع و پانصد یا ششصد متری طول داشتند . برای در امان ماندن از آتش عراقی ها وارد یکی از آنها شده و به راه خود ادامه دادیم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی / تصاویری دیده نشده از محور عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق و جاده و دژ خاکی خندق 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔸 ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
22.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از جبهه های حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس با نوحه ای شنیدنی و به یاد ماندنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙فضای جبهه حق ، شورشی افکنده بر جانم مهیای جهادم ، عاشق دیدار جانانم به سوی گلشن حسینی می روم به فرمان امام خمینی می روم... 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 👌 بسیار عالی و دیدنی ، تماشای این فیلم زیبا را از دست ندهید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
22.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🌀 قسمت چهاردهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دل باخته
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی : 📌 💠 🖌...هیچ شناختی از محیط حوضچه ها و اطراف آنها نداشتیم و اصلأ هم نمی دانستیم در داخل حوضچه بعدی چه چیزی انتظارمان را میکشد و با چه چیزی مواجه خواهیم شد . برای همین هم سردار زلفخانی اول خودشان در زیر بارانی از تیر و ترکش و موشک ، بی پروا و جسورانه بالای دیواره پایانی حوضچه می رفتند و از لبه حوضچه نگاهی به داخل حوضچه بعدی می انداختند و بعد از اطمینان یافتن از خالی و امن بودنش یک به یک پشت سر سردار وارد آن می شدیم . به انتهای حوضچه سوم رسیده و مثل دفعات قبل سردار زلفخانی برای شناسایی حوضچه بعدی از ديواره پایانی حوضچه بالا رفت و بی درنگ هم پائین برگشت و گفت : آماده درگیری شوید که داخل حوضچه پر از نیرو و نفرات است! با دستور سردار زلفخانی همگی از دیواره حوضچه بالا رفته و در لبه حوضچه موضع گرفته و آماده پرتاب نارنجک به داخل حوضچه چهارم شدیم ، خود ‌سردار هم نارنجکی آماده در دست گرفته و سينه خيز به سمت لبه حوضچه چهارم رفت و چند باری بلند رمز مبارک عمليات را فریاد زد و بلافاصله هم از داخل حوضچه صدایی بسيار نحیف و ضعيف نام مبارک یا زهرا ‌(س) را تکرار کرد‌. از خودی بودن نیروهای داخل حوضچه مطمئن شده و با غلاف کردن نارنجک ها ، شتابان وارد آن شدیم ، داخل حوضچه قیامتی خونین برپا بود ، حدود پنچاه یا شصت نفری از رزمندگان مخلص و دلاور لشگر ۸ نجف با پيکرهائی زخمی و خون آلوده در گوشه و کنارش آرمیده بودند ‌. اکثریت به شهادت رسیده و فقط چند نفری زنده بودند که آنان هم اوضاع خوبی نداشتند و بقدری خون از دست داده بودند که رنگ رخسارشان مثل برف سفید و سفید بود از شدت ضعف با سختی سخن می گفتند . از لب های ترک خورده و خشک شأن کاملاً معلوم بود که مدت زمان زیادی بود که آبی به لب هايشان نخورده بود . همه شهدا زخمی بودند و‌ از شدت خون ريزی به شهادت رسیده بودند ، اوضاع بسیار غریبی بود . بعضی ها در حالت سجده و بعضی دیگر در حال خواندن قرآن به دیدار معشوق شتافته بودند . چند نفری هم که هنوز زنده و نفس می کشیدند در حال راز و نيازی بسیار زیبا و عاشقانه با معشوق يگانه و ائمه اطهار بودند . حال و هوایی عجیب روحانی و معنويی فضای حوضچه را در برگرفته و چهره های نورانی و درخشان شهدا و مجروحان روشنای خاصی به آن میکده عاشقان پیر جماران بخشيده بود . حیران و سردرگم مشغول تماشای پیکرهای پاک شهدا بودم که یکی از عزیزان مجروح خیلی جانسوز و ضعیف صدایم زد و ازم آب خواست . تمام هیکل نازش غرقه در خاک و خون بود و لب های ترک خورده اش از شدت خشکی به هم چسبیده بود . قمقمه ها را هنگام عقب نشینی انداخته و هیچکدام آبی به همراه نداشتیم . اصلاً ندانستم که باید چه پاسخی بهش بدهم و در یک لحظه چنان در خود شکسته و شرمنده و خجالت زده شدم که ناخودآگاه ذهنم به دشت کرببلا سفر کرده و بیاد شرمندگی سقای با وفای دشت کربلا افتاده و اشک همچون باران از چشمانم باریدن گرفت . منطقه دیگر کاملاً روشن و خورشید در حال طلوع بود . به احتمال زیاد نیروهای پیاده و کماندوی عراقی تا حالا از کانال بدبو عبور کرده و به دنبال مان بودند . اصلاً زمان توقف نبود و باید سریعاً راه می افتادیم . سردار زلفخانی از عزیزان مجروح خواستند که کمک شأن کنیم تا بلند شوند و باهم به عقب برگردیم ، اما آن عاشقان صادق و تشنه لبان سیراب قبول نکرده و هیچکدام حاضر به تنها گذاشتن یاران خود در حوضچه نشدند و عاجزانه هم خواهش و تمنا کردند که آنان را بیخیال شده و به راه خود ادامه دهیم . درست در این زمان رزمنده ای که در لبه حوضچه نگهبانی می داد فریاد زد که نیروهای دشمن وارد حوضچه ها شدند . دیگه وقت رفتن بود و واسه همین هم برادر زلفخانی دست از اصرار برداشت و با گذاشتن تعدادی نارنجک دستی کنار دست عزیزان زخمی و با بوسيدن صورت خاکی و نورانی شأن از حوضچه خارج و به راه خود ادامه دادیم. با عبور سریع از چند حوضچه دیگر به نزدیکی های کانال خشک کشاورزی که شب گذشته از آنجا حمله را آغاز کرده بودیم رسیده و از داخل حوضچه ها خارج و وارد دشت مابین کانال بدبو و کانال خشک شدیم . سردار زلفخانی به همراه برادران احد اسکندری و مصطفی جلدی و دوتا بیسیمچی از گروه جدا و برای بررسی اوضاع و احوال منطقه و یافتن و گردآوری باقی مانده نيروهای گردان به سمت جناح چپ میدان رفتند‌ و من و برادران خليل آهومند و فرامرز گنجی هم به راه خود ادامه داده و به سمت کانال خشک حرکت کردیم.... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
19.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🌀 قسمت اول 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی / تصاویری از نبرد سنگین و تن به تن رزمندگان اسلام با مزدوران متجاوز بعثی عراق ‌و تانک های بیشمار آنان در محورهای عملیاتی شرق دجله عراق و دژ خاکی خندق 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔸 ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 📽 : وقتی کسی از غیر خدا نترسد ، شجاعت او الهی است و ریشه در یقین دارد . شیطان از انسانی اینچنین است که وحشت دارد... 🌸 روحش شاد و یادش گرامی 👌 بسیار تماشایی و شنیدنی ، حتماً ببینید ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
21.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🌀 قسمت پانزدهم 📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از سرزمین خونرنگ و حال و هوای رزمندگان اسلام در عملیات عاشورایی ♦️  در دیماه ۱۳۶۵ با رمز مبارک یا زهرا (س) در منطقه عمومی انجام گردید. ایثار و فداکاری رزمندگان اسلام در این عملیات بحدی بود که عراقیها و کشورهای حامی صدام را به ترس و وحشت انداخت . 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عزاداری رزمندگان زنجان درسال ۱۳۶۲ قبل از عملیات والفجر ۴ با نوای حاج مرتضی حیدری 🌴🌹🌹🌹🌴
هدایت شده از دل باخته
💢 ✍ خاطراتی مستند و میدانی از رزمندگان زنجانی در عملیات عاشورایی 📌 💠 🖌... دشت زیر آتش مستقیم تانک ها و نیروهای پیاده عراقی بود که در طول کانال بدبو به صف شده بودند . پيکرهای پاک شهدا و مجروحین در هر سمت و سوی میدان ديده می شد. اما آتش باران دشمن بقدری زیاد و پرحجم بود که یکسره از آسمان تیر و گلوله و ترکش می بارید و اجازه نزدیک شدن به آن عزیزان را نمی داد . دیگر فاصله ائی با کانال خشک نداشتیم و اطراف پر از پیکر غرقه به خون مجروحان بود که عاجزانه التماس می کردند که کمک شأن کنیم ، وضعیت بقدری خراب بود که سراسیمه از کنار چند رزمنده زخمی گذشته و به هیچ عنوان قادر به یاریشان نشدیم . نزدیکی های کانال بودیم که دیگر دلم راضی نشد از کنار ناله های جانسوز و دردناک همرزمان بی خیال عبور کنم ‌. قبضه آر پی جی را به برادر خلیل آهومند سپرده و شتابان مشغول انتقال پيکرهای زخم خورده یاران به داخل کانال خشک شدم . در زير بارانی از گلوله و ترکش و موشک ، سینه خیز و نیم خیز و کشان کشان اولین زخمی را به کانال رسانیده و به دنبال دومین مجروح رفتم . برادران آهومند و گنجی هم وارد کانال خشک شده و به سمت بالای کانال حرکت کردند .‌ با هر مشقتی بود تعدادی از رزمندگان مجروح را به کانال انتقال داده و بعدش سر و کله هلی‌کوپترهای عراقی بالای سر کانال پیدا شد و آتش مسلسل و راکت هایشان چنان زمین گیرم کرد که دیگر قادر به جابجایی مجروحین نشده و از ترس انفجارها و ترکش ها به سنگری در کانال خشک پناه بردم . شبی بسيار سخت و شکنجه آوری را پشت سر گذارده و اکنون با جسمی خسته و روحی پريشان و چشمانی خواب آلوده در کانالی ناشناس و غریب ، تک و تنها مانده بودم ‌. پشتم را به دیواره بتنی کانال تکیه داده و همانطور که داشتم به وقایع و اتفاقات دیشب فکر میکردم . نم نم و بی اختیار چشام بسته شد و اصلأ نفهمیدم کی خوابم برد. نمی دانم چقدر در خواب بودم ، اما با صدای پی در پی انفجار و افتادن یک ‌گونی پراز خاک بر سرم از خواب پریده و هراسان از لبه کانال مشغول وارسی اطراف شدم . لودرهای عراقی هنوز مشغول کار و پرکردن کانال بدبو بودند و خبری هم از آتش باری تانکها و تیراندازی نفرات دشمن نبود ، یک هواپیمای قدیمی ، مدل جنگ جهانی دوم ، بالای سر کانال با صدای قار قار اینطرف و آنطرف می رفت و در هر رفت و برگشت بصورت عجیبی در آسمان می ایستاد و سیلی از راکت را روانه کانال و اطرافش می کرد . ساعت هفت و نیم صبح را نشان می داد و آفتاب داغ جنوب منطقه را حسابی گرم و سوزان کرده بود ، تا آرام شدن اوضاع و رفتن هواپیما در سنگر پناه گرفته و بعد با احتیاط زدم بیرون تا به دنبال بقیه همرزمان بگردم ، صبح هنگام حمل مجروحان بقدری سراسیمه بودم که اصلاً توجه ای به داخل کانال نکرده و نمی دانستم چه اوضاعی داره و همین که از سنگر خارج شدم ، با صحنه ای مواجه شدم که واقعاً شوکه شده و خشکم زد ، داخل کانال مملو از شهيد و مجروح بود و تا چشم کار میکرد ، آدم سالم و سرپایی در طول کانال دیده نمی شد . هر رزمنده ای که ديشب در حین عمليات زخمی شده بود ، سينه خيز و کشان کشان خود را به لبه کانال رسانیده و به داخلش افتاده بود. مدتی این طرف و آن طرف کانال را در پی همرزمان سالم گشتم و هیچ کسی را نیافتم ، انگاری تک و تنها بودم ، بین آنهمه شهيد و مجروح ! اضطراب و دلهره عظيمی سراتاپای وجودم را فرا گرفته و غم تنهائی و ترس از اسارت در آن بيابان غريب و ناشناس همچون خوره به جانم افتاد و چنان بی قرارم کرد که بی اختیار شروع به گریه کردم و لحظاتی همچون مرغ سر بریده به اين سو و آن سو پريده و مثل آدمهای گمشده ، داد و فرياد کردم و بلند بلند سوت زدم تا شاید یکی بشنود ‌و جوابم را بدهد ، اما هرچه داد زدم و سر و صدا کردم خبری از کسی نشد . گريان و نالان کف کانال ، کنار تعدادی از زخمی ها و شهدا نشسته و در بلاتکلیفی خودم غوطه ور شدم . در همین حال و احوال یکدفعه مچ پایم را یکی گرفت و گفت : پس چرا مثل پیرزن ها داری شیون میکنی..!؟ توکل به خدا کن و بلندشو به بچه‌ها کمک ‌کن و زخم هایشان را ببند..! برگشتم و دیدم رزمنده ایی کهن سال است که از ناحیه ‌پا مجروح شده ،‌ سريع صورت شو بوسیده ‌و با وسايل پانسمانی که به کمر داشت ، زخم پاشو ‌بستم و خیلی مضطرب پرسیدم ، میدونی ، بچه های گردان کجا هستند !؟ با لبخندی گفت : خیالت راحت ، همه نمردند ! صبح زود تعدادی از رزمندگان از اینجا گذشتند و به سمت بالای کانال رفتند‌ . به سمت بالا بری ، حتماً پیدایشان می کنی ، فقط قول بده ، اگه پیدا شأن کردی ، بگی بیایند دنبال ما و نگذارند به دست عراقی ها بیفتیم... 🌀 🖍 خاطره از بسیجی جانباز ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab
هدایت شده از دل باخته
23.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 🌀 قسمت دوم 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی / تصاویری از نبرد سنگین و تن به تن رزمندگان اسلام با مزدوران متجاوز بعثی عراق ‌و تانک های بیشمار آنان در محورهای عملیاتی شرق دجله عراق و دژ خاکی خندق 🌺 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🔸 ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . ✅ کانال 🇮🇷 @pcdrab