eitaa logo
شهدای گیان
500 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای ترویج فرهنگ جهاد و شهادت و بیان خاطرات و ناگفته‌های شهدا... ارتباط با مدیر و ارسال مطالب و نظرات👇 @Khadem_shohada10
مشاهده در ایتا
دانلود
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی مادر شهید، رئیس‌جمهور را شام دعوت می‌کند رئیسی دیشب مهمانِ خانوادۀ شهیدان خالقی‌پور بود.
⭕️ در یک گروهی اضافه شده بودم پیامها اینطور بود: "رَبّی قُدّوس سُبّوح" وارد شد "یا هادی المُضلّین" از گروه رفت "یا ریحانة النّبی" توسط "اُمّی خدیجة الکُبری" به گروه دعوت شد "هَلْ الیکَ یا ابْنَ اَحمَد سَبیل فَتلقی" با لینک دعوت وارد گروه شد "و حَمَل الزّاد اَقبح کلّ شَی إذا کانَ الوُفود علی الکریم فلان" مطلب را سنجاق کرد 💠 تازه گاهی یا "ذَالجَلال و إلاکرام" از تو سوال می‌کرد و "حَسبی ربیّ جَلَّ الله" و "اِنَّ النّاقدَ بَصیر" و "یا قاسم بن الحسن" و "ای لشکر صاحب زمان" ... سوالش رو تایید میکردند. 🪐 آدم کاملا حس میکرد با اسماء و صفات الهی و فقرات جوشن کبیر و دعای ندبه و کمیل و مناجات خمسه عشر معاشرت میکنه! تقریبا تمامی اسامی رو واقعی گفتم.😩 ◻️ اونجا فقط یه بزرگواری بود که برام جالب بود اسمش "نفسم پیشی بابا" بود و مدام با 👌 بقیه رو تایید میکرد!🤣 ▪️ یه بزرگواری بود اسمش "ذَرنی و مَن خلقتُه وحیداً" بود. وقتی در حال نوشتن بود حس میکردی خودِ خداوند میاد بزنه تو دهنت ساکت بشی! 😂 ▫️بزرگوار اسمش رو نمی‌گفت ولی مصمم بود یک روز در میان از مضرات شیمی درمانی و جراحی تومور یه مطلبی برای بنده ارسال کنه و از تجربیات موفق طب سنتی در درمان انواع توده‌های بدخیم بگه! بنده هم همیشه تشکر می‌کردم. ▫️چند روز بعد از عمل دیدم یک نفر خصوصی پیام توبیخ‌‌آمیزی طولانی فرستاده که چرا عمل کردین! من حجت رو بر شما تمام کردم! اسمش "إنَّما عَلینا البَلاغُ المُبین" بود! جواب دادم ما کی با هم صحبت کردیم. تصویر گفتگوهای قبلی رو فرستاد دیدم همان "ذرنی و من خلقته وحیدا" است.😂 ♻️ به تناسب حال روحی نام کاربری‌شون تغییر کرده بود! از نام کاربری به عنوان بیانیه تغییر ایدئولوژی استفاده میکردند! 💔 یه زن و شوهری در مرز طلاق بودند و برای مشاوره مراجعه کرده بودند! جلسه اول صحبت کردیم عرض کردم اگر نکته‌ای بود در پیام‌رسان بفرمایید. ▫️دو روز بعد "شهید علایی کاشانی" به بنده پیام دادند که استاد فلان مسئله دوباره پیش آمد! به قرینه‌ی حالیه فهمیدم همان خانمی هستند که مشاوره گرفتند. جواب دادم. هفته بعد "شهید کاخکی طرقی" پیام داد که استاد دوباره اون موضوع تکرار شد و راه حل شما جواب نداد! باز به قرائن فهمیدم شوهر اون خانم است. جواب دادم ▪️چند روز بعد دیدم "شهید سیف‌الله ناجی" پیام دادند که استاد الان چیکار کنیم؟ یه کم اوضاع بهتره ولی دلم آروم نیست! و به فاصله یکساعت بعد "شهید طاحونی" هم پیام داده‌اند: الان اوضاع خوبه ولی می‌خواهیم برویم فلان‌جا و می‌ترسم دعوا تکرار بشه! دیگه عقل حقیر به جایی قد نداد! فقط گلزار شهدای اصفهان که می‌رفتم یک "شهید طاحونی خوراسگانی" بود براش فاتحه می‌خواندیم. ⭕️ خلاصه کنم زن و شوهر هر هفته به یک شهیدی توسل می‌کردند و اسم کاربریشون رو به اسم اون شهید تغییر می‌دادند! ▪️چهار، پنج ماه طول کشید و خدا رو شکر مشکل حل شد. بعدش هر دو رو خواستم گفتم ابوی ما از بعد عملیات خیبر، هر روز نماز جعفر طیار میخونه و هدیه میکنه برای امام و شهدا، ولی هنوز اسم کاربریش تغییر نکرده؛ شما برای یه فاتحه و ارتباط روحی ساده، بنده رو به جنون کشیدین! با کل لشکر ۲۷ محمد رسول الله، لشکر ۱۴ امام حسین، لشکر ۸ نجف اشرف، لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب و لشکر ۳۱ عاشورا در فضای مجازی گفتگو کردم! 😂 ✍ حمید آقانوری
👆این اینفوگرافی درصد طلاق نسبت به ازدواج رو در کشور‌های مختلف نشون میده..... ⚠️مراقب باشیم ..... 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
اولین شهید گیان کدام شهید است؟ ۱_ شهید سید حسین کیانی ۲_شهید علیمردان کیانی ۳_شهید عیدمراد کیانی پاسخگویی با استفاده از لینک زیر:👇 https://EitaaBot.ir/poll/mzar
🔴🔹خاطره‌ای زیبا منسوب به دکتر عبدالحسین زرین‌کوب* 🔹روز عاشورا بود و در مراسمی بهمین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیلکرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و عکسم را روی آن زده بودن انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم. 🔹دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی‌ام می‌گشتم .. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم، فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هرچه بیشتر فکر می‌کردم، کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعأ مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: 🔹ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ 🔹گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین‌کوب هستم 🔹خوشحال شد، شروع کرد به شرح این که چقدر دوست داشته، بنده را از نزدیک ببیند، همین‌طور که صحبت می‌کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ 🔹 پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین‌خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین، اما باوقار 🔹می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده و در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می‌خواند. 🔹 پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ 🔹گفت: سؤالی داشتم و سپس پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ 🔹گفتم: خب بله، صددرصد ... 🔹گفت: ولی من اعتقاد ندارم! 🔹 پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی برمیاد؟ 💥(عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم) 🔹 گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ 🔹 گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتمأ، چرا که نه! 🔹گفت: یک فال برام بگیر 🔹گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم نیست 🔹بلافاصله دیوانی کوچک از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما 🔹مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید 🔹فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمیخوام، میخوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی میگه؟؟ 🔹برای لحظه‌ای کُپ کردم و مُردد در گرفتن فال 🔹حافظ ...عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چی؟ 🔹با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوعات پرداخته باشد 🔹متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟ 🔹گفتم: هیچی، الان 🔹چشمان را بستم و فاتحه‌ای قرائت و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم: 💥زان یار دلنوازم شکری‌ است با شکایت 💥گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت 💥بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم 💥یارب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت 💥رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس 💥گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت 💥در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا 💥سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت 💥چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی 💥جانا روا نباشد خونریز را حمایت 💥در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود 💥از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت 💥از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود 💥زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت 💥ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم 💥یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت 💥این راه را نهایت صورت کجا توان بست 💥کش صدهزار منزل بیش است در بدایت 💥هر چند بردی آبم روی از درت نتابم 💥جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت 💥عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ 💥قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت 🔹 خدای من این غزل موضوعش امام حسین  و وقایع روز و شب یازدهم نیست، پس چیست؟ سالها خود را حافظ پژوه می‌دانستم و هیچوقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل ویژه برا همین مناسبت سروده شده! 🔹بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی و گریه می‌کرد، طوری که تمام بدنش می‌لرزید انگار روضه می‌خواندم و او هم پای روضه‌ی من بود. 🔹متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواه که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر می‌دانستم سخنان خود را چگونه آغاز کنم. 🔹بلند شدم، دستم را گرفت و می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. 🔹گفت معتقد شدم، معتقد بودم، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی‌داد! 🔹آن روز من روضه‌خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 قلبت را به خداوند گره بزن که او هیچکس را نمی‌آزارد
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 بـهـای دیـدار 🌺✨ •• راهيان كربلا را بنگر. آنان خوب دريافته‌اند كه زندگي به خون وابسته است و پيكر تاريخ، بی‌خون خدا «ثارالله» مرده‌ای بيش نيست.🍃 🔺شهید آوینی
تقدیم به امام عصر علیه‌السلام 🔹موعود🔹 ...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده... تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربه دری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... 📝 علی انسانی
شهدای گیان
اولین شهید گیان کدام شهید است؟ ۱_ شهید سید حسین کیانی ۲_شهید علیمردان کیانی ۳_شهید عیدمراد کیانی پا
‍ 🌷 شهید علیمردان کیانی در سال ۱۳۳۷ در گیان چشم به جهان گشود. او از همان کودکی توجه خاصی به درس خواندن و کسب علم داشت و پس از اخذ دیپلم و قبولی در دانشگاه با مدرک فوق‌دیپلم فارغ‌التحصیل گردید. در کشاکش مبارزات مردمی بر ضد رژیم طاغوت به انقلابیون پیوست و به یاری نیروهای پیرو خط امام شتافت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی به منظور محرومیت‌زدایی از روستاها و مناطق محروم به جهادسازندگی آبادان پیوست. با شروع جنگ تحمیلی و تهاجم نیروهای متجاوز عراق به خاک ایران او نیز خود را به میدان‌های دفاع رسانده و در کنار دیگر رزمندگان اسلام مدافع دروازه‌های شهر شد. ❤️ شهید علیمردان کیانی افتخار مردم قهرمان‌پرور گیان است که به عنوان این دیار، در اولین روزهای شروع جنگ تحمیلی در روز ۲۷ مهرماه سال ۱۳۵۹ در راه دفاع از وطن اسلامی بر اثر اصابت آرپی‌جی در خرمشهر به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای آبادان به خاک سپرده شد. برای گرامیداشت این شهید عزیز، سنگ یادبودش در گلزار شهدای گیان قرار دارد. @shohadaygian