خاطرات شهید
●توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد. شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین بکشیم و آرومآروم بیایم عقب...
●رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چارهاے نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها...
●رضا توی عشــق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیڪرش تو مسیر شام روی سنگ و خار ڪشیده شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت (ع) ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد.
●فرمانـده مےگفت : این مسیری ڪه پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به شام هست ....
✍ راوی : همرزم شهیــد
#شهید_رضا_دامرودی🌷
🖤 @shahadat14125 🖤
همسر شهید میگفت:
شب تولد حضرتزهرا سلامالله از مسیری رد میشدیم که یه پیرزن تنها جلوی درب منزلش نشسته بود!
از کنارش چند قدمی که گذشتیم رضا ایستاد و به من گفت میای بریم به اون حاج خانم روز مادر رو تبریک بگیم؟
رفتیم نزدیک ...، رضا سلام کرد و گفت مادر چرا تنها نشستی؟
پیرزن لبخند زد و هیچی نگفت.
رضا گفت روزتون مبارک. ان شالله که سلامت باشین وعمرتون با عزت ...
پیرزن لبخند روی لبهاش نشست و گفت ممنون پسرم خیلی خوشحالم کردین ! 4 تا بچه دارم که هر کدوم تو شهرای دیگه هستن و نتونستن که امشب بیان دیدنم ؛ بعد چند تا شکلات از تو جیبش درآورد و اصرار کرد که حتما اینو ازم قبول کنید.
#شهید_رضا_دامرودی
https://eitaa.com/joinchat/887160932Cdd84fb3226