eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
568 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر قلب نازنین پسر فاطمه ❤️ سلام بر شهیدان دشت کربلا سلام_بر_شهدا ◽️روزت را با سلام و توسل برشهیدان بیمہ ڪن، باور ڪن شهدا زنده اند و دست گیرند عجیب.. ◽️فقط کافے اسٺ بخواهے... #ســــــلامــ #صبحتون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــی @shohda_shadat
#السـلام‌علیڪ‌یا‌ابا‌عبدالله‌الحسین‌ع‌ • باز‌هم‌فاصله‌ها‌بغض‌گلوگیر‌شده‌ست • اݪسلام‌اے‌شه‌بۍ‌یار‌و‌قتیل‌العبرات‌‌‌... #صبحم‌به‌نامتان‌ارباب‌خوبم♥️😔💚 @shohda_shadat
#اباعبدالله♥️✨ فقط از #درس الفبا ؛ ح ُ س ِ ی ن ؛ را #بلدیم ... أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیر♥️ رَفیقی حُسیْنٌ و نِعمَ الّْرَفیق♥️ @shohda_shadat
‍ ‌ ‌ 🌹به گل احمر دیقه زهرا صلوات✨ 🌹به صفا بخش دل سید بطحا صلوات✨ 🌹به نکو مظهر حریت و ایمان و شرف✨ 🌹به حسین بن علی شافع فردا صلوات✨ 🌹الّلهُمَّ ✨🌹 🌹صلّ✨🌹 🌹علْی ✨🌹 🌹محَمَّدٍ ✨🌹 🌹وآلَ ✨🌹 🌹محَمَّدٍ✨🌹 🌹وعَجِّل✨🌹 🌹 فرَجَهُم✨🌹 🌹صلوات🌹 @shohda_shadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ اینو هرطور شده گوش کنید.. برابر است با صد کتاب و صد فیلم.. همین الان ببینید..👍 @shohda_shadat
محمد پارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با عصبانیت و ناراحتی میگفت : مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه.❗️ ایوب فقط میخندید. 😃 نیایش بعد از رفتن پدرش جیغ میزد و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر توئه ، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم.😭 حالا بعد از شهادت پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن 😔. ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم شهید میشوم  عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچه‌ها بزرگ شدند پدرشان را ببینند. 😭 روزهای آخر  شهید زنده صدایش میکردم😢. موقع رفتن گفتم: ایوب جان وصیتنامه ننوشتی، گفت: نمازت را اول وقت بخوان همه چیز خود به خود حل میشود🌿 فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم. ☝️  عکس های حضرت آقا و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام سرمایه من هستند ، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم😍 ، و همه آن عکسها را با خودش به سوریه برد. شهید مدافع حرم ایوب رحیم پور 🌹 راوی همسر شهید  @shohda_shadat
#خاطره حاج همت دفترچه کوچکی داشت🍃 که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود. یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان #شهید🌹 او بود. اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید شده بود.❤️ یکی، دو ماه قبل از شهادتش، در اسلام‌آباد این دفترچه را دیدم. نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود🌷🌷 و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود. پرسیدم: «این چهاردهمی ‌کیه؟ چرا ننوشته‌ای؟» گفت: «این را دیگر تو باید دعا کنی!»😔❤️ @shohda_shadat
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پســت_پـایـــانـی 🕙سـاعـت عـاشقـے 💠دعـــــاے فـــرج💠 ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم @shohda_shadat
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#در_حوالـےعطــریــاس #قسمت_چهل_و_سوم .. هوای عالی ای بود، یه هوای خنک بهاری، شونه به شونه ی عباس
بازم چیزی نگفتم که گفت: میشه قدم بزنیم بلند شدیم و باز شروع کردیم به قدم زدن که شروع کرد - من همون روز اول که دیدمتون یه احساس اطمینانی داشتم بهتون، روز اول منظورم یکسال پیشه، شما متفاوت ترین دختری بودین که من دیده بودم، تازه از پاریس اومده بودم و دیدن شما بدجور ذهنم رو درگیر کرده بود مغزم اصلا نمیکشید، به من فکر می کرد، مگه امکان داشت؟؟ یعنی عباس هم بهم فکر میکرد .. همچنان تو سکوت خودم پناه گرفته بودم که ادامه داد: وقتی از خونتون رفتیم دلم می خواست کاش دیگه هیچ وقت نبینمتون که ذهنم باز درگیرِ دختر عجیبی مثل شما بشه، لبخندی زد و گفت: عجیب میگم، چون برام عجیب بودین .. اون حیا و نجابت خاصی که داشتین خیلی متفاوتتون می کرد سرم پایین بود و حرفاش مثل یه مسکن آرومم میکرد، آقای یاس داشت اعتراف میکرد، به همه ی روزاهایی که من بیقرار عطر یاسش بودم .. اون هم بهم فکر میکرد ... - وقتی دختر عمو و دختر یکی از آشناهامون ردم کردن قرعه ی مادرم افتاد به نام شما، درست چیزی رو که ازش فراری بودم بعد کمی مکث ادامه داد - من فرصت ازدواج نداشتم، میترسیدم وابسته ام کنه و نتونم برم، خاستگاریای قبلی که رفتیم منو رد کردن چون موضوع سوریه رو بهشون گفته بودم و خودشون نخواستن با مردی ازدواج کنن که معلوم نیس فردا باشه یا نه، اما نمیدونم چرا احساس می کردم نکنه شما با رفتنم مشکلی نداشته باشین، برای همین قبل خاستگاری باهاتون حرف زدم که مطمئن بشم جوابتون منفیه نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: ولی شما غافلگیرم کردین، واقعا فکر نمی کردم جوابتون مثبت باشه، جلوی پدر مادرمم نتونستم چیزی بگم، راستش انقدر تو بهت بودم که هیچی به ذهنم نمیرسید، بعدشم که چند روز پیش برای ناهار رفتیم بیرون به چیزایی رسیدم که فکرش رو نمی کردم، حرفاتون عجیب بود، تا اون روز باور نمیکردم دختری حاضر بشه با کسی ازدواج کنه که موندش معلوم نیست، فکر میکردم هیچ کس مردی رو که از همین الان تو فکر شهادته نخواد! ناخود آگاه یاد عاطفه افتادم ... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ♥️•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat