eitaa logo
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
567 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
برای نخبهای ایرانی برای موندن و نترسیدن برای شهیدای افغانی برای حفظ خاک اجدادی🇮🇷 به عشق قاسم سلیمانی💔 من افتخار دارم به دختری که #چادرش تو سختی ها باهاشه من افتخاردارم به #ایران به سرزمین #شیران به بیشه ی #دلیران خـღـادم و تبـღـادل : shohda1617@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
·· | بٰا شُــهَدٰا ٰتا شـَهٰادت ْ| ··❤
#رمان_عقیق #قسمت_صد_و_بیست_چهارم _بانو شما ادبیات خوندی!شعری عاشقانه ای چیزی!هیچی تو کشکولت نداری؟
ابوذر تک خنده ای کردو گفت: من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تورا دیدم و بیمار شدم!!! زهرا حس کرد نامردی است جواب مردش را ندهد.با احساس تر از قبل زمزمه کرد: تو خودت خال لبی از چه گرفتار شدی؟ تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی؟ آیه تند تر از همیشه حیاط بیمارستان را طی میکند. دیرش شده بود و خوب میدانست نگاهی به ساعتش انداخت و پا تند کرد.دومین روزی بود که به بخش جدید آمده بود و اصلا دوست نداشت پیش همکاران جدیدش آدمی بی نظم جلوه کند! لباسهایش را عوض کرد و تند و با عجله به سمت ایستگاه پرستاری رفت. مریم متعجب نگاهش کرد و گفت: چت شده آیه؟ سرش را از روی پرونده ها برداشت و گفت: چم شده؟ دیر رسیدم دارم کارامو میکنم هنگامه خندان میگوید: خب بابا توام!حالا نیم ساعت دیر شده دیگه آروم باش... آیه چیزی نمیگوید و لیست دارو ها را بالا پایین میکند.خانم صفری سرپرستار بخش با سلامی به آیه نزدیک میشود و میگوید: وظیفه شناسی یعنی این خانما!واسه نیم ساعت هول کرده! آیه تنها لبخندی میزند و کمی آرام تر از قبل به کارش ادامه میدهد.برایش کمی عادت کردن به این فضا سخت بود. اما میدانست باید خودش را با این فضا وقف دهد. اینکه کنار بیاید و از شنیدن غرغرهای حتی به ناحق آدم بزرگ های اینجا لذت ببرد! این را پیشتر اعتراف کرده بود که وقت گذراندن میان بچه های معصوم و مظلوم بخش اطفال بدعادتش کرده بود و اندکی زندگی میان آدم بزرگها و دنیای خشنشان را فراموش کرده بود. نفس عمیقی کشید و به اتاق بیماران سر زد و خودش را برای یک روز خسته کننده آماده کرد..... . نویسنده: 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
دستی به گردنش کشید و آرام آن را ماساژ داد و آخ کوچکی گفت. واقعا روز خسته کننده ای را سپری کرده بود. بی حال یکی از صندلی های کافه داخل بیمارستان را بیرون کشید و روی آن نشست .کیک و چای داغی را سفارش داد و بعد از رفتن گارسون سرش را روی میز گذاشت. آیین والا کمی آنسوتر شاهد حرکات آیه بود.اینکه در هر حالتی حتی اوجخستگی سعی داشت وقار حرکاتش را حفظ کند واقعا جالب بود! درست از روز اولی که این دختر را دیده بود اعتراف کرده بود شبیه یک معمای ساده اما پیچیده است! از جایش بلند شد و صندلی روبه روی آیه را بیرون کشید اما آیه متوجه نشد. نگاهی به مقنعه و مانتو ی سفید آیه انداخت. تازگی ها خیلی کنجکاو شده بود بداند موهای این دختر که مدام سعی دارد پنهانش کند چه رنگی میتواند باشد؟ آیه سرش را بلند کرد و بعد از چند لحظه چشمهایش را باز کرد.از دیدن آیین درست روبه رویش چشمهایش گرد شد. آیین لبخند زنان قهوه اش را نوشید و بعد گفت: _سلام خانم (شما) آیه قدری گیج نگاهش کرد! آیین با همان لبخند روی لب میگوید: خودتون گفتید شما ((شمایید))اشتباه صداتون کردم؟ آیه قدری اخمش را توی هم میکند و آیین نام این حرکت را (مثال من مغرورم) میگذارد! میل شدیدی به خواباندن مچ(پارسا بازی های) دختر روبه رویش را در خود حس میکرد. آیه خیره به کراوات سرمه ای رنگ مرد روبه رویش جوابش را داد: سلام همان موقع گارسون کیک و چایش را آورد.آیه واقعا دلش میخواست بی هیچ مزاحمی و با لذت کیک و چایش را در سکوت بخورد و خستگی در کند اما ذی وجود روبه رویش با ناخوانده میهمان شدنش این امکان را به او نمیداد. آیین خیره به سفارش آیه به گارسون گفت: برای منم از سفارش خانمبیارید.گارسون چشمی گفت و آیه فکر کرد چه بعد از ظهر مسخره ای! آیین خیره به او گفت: تو بخش اطفال ندیدمتون خانم سعیدی! خب این خوب بود که دیگر آن اصطالح مزخرف (خانم شما!) را استفاده نمیکرد. خیره به تک حباب روی چایش جواب داد: منتقل شدم بخش بزرگ سالان . نویسنده: ** 🌸•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ↓ @shohda_shadat
♥️ بِه‌قولِ‌اون‌بَندِه‌خُدا هَرڪاری‌ڪُنۍ←یڪۍ‌ناراضیه پَس‌بَرای‌ڪَسی‌ڪار‌نَڪن فَقط‌خُدا...!(: 🍃 ... @shohda_shadat
" إنّها الجنة مهرُها غالي ، لا جِنانُ الخُلدِ لكن جنةُ العبّاس " 💔 🌱 😔 @shohda_shadat
. :👤 [هَر کی آرِزو داشتِه باشِه خِیلی خِدمَت کُنه میشِه...! یِه گُوشِه دِلِت پا بِدِه؛ بَغَلِت کَردَند...! ما بِه چِشم اینارُو اَز این مَدَد بِگیرید مَدَد گِرفتَن اَز رَسمِه دَست بِذار رُو خاکِ قَبر بِگو: " ! بِه حَقِ این شَهید یِه نِگاه بهِ ما بُکُن...! ] • @shohda_shadat
🚨جزئیات بیشتر از سانحه کنارک خبرگزاری دانشجو (بسیج دانشجویی): 🔹کشتی جنگی کُنارک یکی از شناورهای سبک نیروی دریایی ارتش، یکشنبه بعد از ظهر در محدوده آبهای بندر جاسک مورد هدف واقع شد و آسیب دید. 🔹ناوچه کُنارک دیروز بعد از ظهر ودرجریان یک تمرین نظامی مورد اصابت یک موشک قرار گرفت. 🔹گفته می شود درجریان این حادثه کنارک پس از انتقال هدف تمرینی به مقصد، بدلیل عدم برخورداری ازفاصله مناسب از هدف، مورد اصابت قرار گرفته است.
ارتش انقلابی تسلیت... فراموش نمی‌کنیم چگونه از سیل و زلزله گرفته تا همین روزها در جهاد علیه کرونا چگونه در کنار ملت بودید، فراموش نمی‌کنیم خدمات شما را در چهل سال حراست از مرزهای آبی و خاکی کشورمان... امروز هم ما کنار شما و همدردتان هستیم 💔
📷 تصاویر و اسامی شهدای شناور "کنارک" ۱- شهید ناوبان دوم الکترونیک جعفر کوهی ۲- شهید ناوبان دوم عرشه اسماعیل پورخسرو ۳- شهید ناوبان دوم مکانیک مصطفی پویان‌فر ۴- شهید ناوبان سوم برق مهدی رازی ۵- شهید استوار عرشه حسین سپهری اهرمی ۶- شهید ناو استوار عرشه عادل قاسم‌زاده ۷- شهید ناو استوار دوم برق سیدمنصور موسوی‌نژاد ۸- شهید ناو استوار دوم مکانیک سعید یاراحمدی ۹- شهید ناو استوار دوم عرشه سیدحامد جعفری ۱۰- شهید مهناوی یکم برق مهدی هاشمی‌خواه ۱۱- شهید مهناوی یکم مکانیک آرش پاکدل ۱۲- شهید کارمند آشپزخانه محمدابراهیم کاظمی ۱۳- شهید سرباز وظیفه فخرالدین فلک نازی ۱۴- شهید ناو استوار یکم تفنگدار سیدمرتضی خادمی حسینی ۱۵- شهید مهناوی یکم تفنگدار رضا دهقانی ۱۶- شهید مهناوی یکم تفنگدار محمد افشون‌فر ۱۷- غواص محمد اردنی ۱۸- شهید جوشکار آرمان سرحدی ۱۹- شهید استوار برق محمد صیادی 🌷 🥀🍃@shohda_shadat