•﷽•
°|چشمدلمبهسمتحرمبازمیشود
بایڪسلامصبحمنآغازمیشود|°
#السلام_علی_الحسین
وعلی_علی_بن_الحسین
#وعلی_اولاد_الحسین
وعلی_اصحاب_الحسین
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج ✨🍃🌸
○°• @shohda_shadat 🥀
سلام دوستان🌸
وقت بخیر☘
ازتون عذر خواهی میکنم بابت اینکه دیشب نتونستم پارت های رمان رو سر ساعت بزارم.
حلال کنین لطفا✨
راس ساعت ۱۲ حتما براتون میزارم😊
التماس دعا🌷
یاعلی
#یک_ایه_در_روز ✨
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ﴿١﴾
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است و مهربانیاش همیشگی
ای مردم! از [مخالفت با فرمان هایِ] پروردگارتان بپرهیزید، آنکه شما را از یک تن آفرید و جفتش را [نیز] از [جنس] او پدید آورد و از آن دو تن، مردان و زنان بسیاری را پراکنده و منتشر ساخت. و از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید، پروا کنید و از [قطع رابطه با] خویشاوندان بپرهیزید. یقیناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است. (۱)
#سوره_نسا🍃
#با_قران_نورانی_شوید 😊🌈
@shohda_shadat❤️
#رمان_من_با_تو 🌈
#قسمت_نهم🌸
دستم رو از دور شونہ ش برداشتم و گفتم:اصلا بہ تو محبت نیومدہ!
خواست چیزے بگہ ڪہ صداے زنگ در اجازہ نداد.
از روے مبل بلند شدم و بہ سمت آیفون رفتم.
گوشے آیفون رو برداشتم و گفتم:بلہ؟!
صداے پدرم پیچید:منم.
دڪمہ ے آیفون رو زدم و گوشے رو سر جاش گذاشتم.
رو بہ عاطفہ گفتم:بابامہ!
عاطفہ سریع بلند شد و شالش رو سر ڪرد.
صداے بستہ شدن در حیاط اومد.
عاطفہ چادرش رو هم سر ڪرد.
پدرم وارد خونہ شد عاطفہ با صداے بلند گفت:سلام عمو!
پدرم با لبخند بہ عاطفہ نگاہ ڪرد،همونطور ڪہ ڪت قهوہ اے رنگش رو در مے آورد گفت:سلام
دخترم،خوبے؟
_ممنون عمو جون.
بہ سمت پدرم رفتم و ڪتش رو از دستش گرفتم.
بعد از سلام ڪردن از پدرم پرسیدم:راستے شهریار ڪو؟
پدرم در حالے ڪہ بہ سمت آشپزخونہ مے رفت گفت:دوستاش زنگ زدن رفت.
رو بہ عاطفہ گفتم:من برم بہ بابا ناهار بدم.
عاطفہ سرش رو تڪون داد و چیزے نگفت.
وارد آشپزخونہ شدم،پدرم خودش داشت غذا میڪشید.
سریع گفتم:ا ا ا ...داشتم مے اومدم!
پدرم پشت میز نشست و گفت:برید خونہ ے عاطفہ اینا،مامانت میخواست بیاد صداتون ڪنہ منو دید گفت
بهتون بگم.
#نویسنده :لیلا سلطانی✨
@shohda_shadat 🌺
#رمان_من_با_تو 🌈
#قسمت_دهم🌸
نگاهے بہ پدرم انداختم و باشہ اے گفتم.
همومنطور ڪہ از آشپزخونہ بیرون میرفتم گفتم:عاطفہ! باید بریم خونہ ے شما!
بہ سمت پلہ ها رفتم،دوون دوون از پلہ ها بالا رفتم و وارد اتاق شدم.
نگاهے بہ ساعت گرد روے میز ڪہ چهار بعد از ظهر رو نشون میداد انداختم و بہ سمت ڪمد رفتم.
در ڪمد رو باز ڪردم،یہ لباس خوب میخواستم!
چهار پنج تا بچہ تو حیاط مے دویدن.
یڪیشون رفت روے تخت چوبے اے ڪہ گوشہ ے حیاط بود.
بقیہ هم جیغ ڪشیدن و خواستن برن سمت تخت.
عاطفہ با تشر گفت:نخودیا برید ڪوچہ بازے ڪنید.
_چے ڪارشون دارے؟!
یڪے از پسر بچہ ها گفت:خالہ فاطفہ خودت برو اوچہ!
با گفتن این حرف زبون درازے ڪرد.
خندہ م گرفت،آروم گفتم:فاطفہ جان تحویل بگیر!
عاطفہ جدے بہ پسر نگاہ ڪرد و گفت:جواب بچہ بے تربیتا خاموشیست!
نگاهے بہ بچہ ها انداختم و بہ سمت در ورودے خونہ رفتم.
#نویسنده :لیلا سلطانی✨
@shohda_shadat🌺
❤️|قلب مؤمن در آخر الزمان :
امام علی (ع) :
در آن هنگام دل مؤمن در درونش گداخته و آب میشود ، مانند نمک که در آب حل می گردد ، بخاطر منکراتی که می بیند و نمی تواند تغییر داده و اصلاح کند.
@shohda_shadat 🌺
🌱🌸. . .
.
.
.
.
ٻـڛــْݥـ ڔݕــــْ أݪځڛـــےن💌
هرگــز نگـؤ ، ڪہ قسمــٺ مـن "کربلا" نݜـد
هر روضه #ځڛےݩ خؤڋݜ ڪربلاے ماسٺ
#الـسلامعلیڪیااباعبدالله
@shohda_shadat 🌺