سلام ما به شهيدان روز عاشورا
به اشک چشم يتيمان مانده در صحرا
سلام ما به اسيران راه کوفه و شام
بر آن زنان غمين کودکان ناآرام
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
#ما_ملت_امام_حسینیم
#یاحسین
✨🏴
•| #تلنگر |•
یڪ نگاه به نامحرم 👇
مےٺواند سالها عبادٺٺ را بسوزاند🔥
و یڪ نگاه نڪردڹ👇
مے ٺواند برټر از سالها عبادٺ باشد✅
چشمت را ببند👀❌
سرت را پایین بینداز❗️
با خدا معامله ڪݩ ....
چڪ هاے خدا سر وقت پاس مۍ شود😍
وعده اش حقیقت محض است✔️
○°• @shohda_shadat🌱
هدایت شده از تبادلات شهید مرتضی آوینی
🍂🍃چیزی که #قدرتمندترین آدم تاریخ، امیرالمومنین(ع) را آنگونه مظلوم کرد، نبودن #بصیرت و قدرت #تحلیل_مسائل بود.
دوست من سلام✋
◽️دوست دارین با اخبار و مسائل روز، به روز باشین؟؟😉
◽️دوست دارین با تحلیل های اساتید و کارشناسان دارای قدرت تحلیل بشین؟😉
◽️دوست دارین هر روز یک نکته تربیتی و همسرداری رو بدونید تا زندگیتون رو متحول کنه؟😉
◽️دوست دارین با مطالب شهدایی هر روز چند دقیقه ای همنشین اونا باشین؟؟😉
◽️دوست دارین روزی یه پیام از نهج البلاغه دریافت کنید؟؟😉
◽️دوست دارین به مناسبتها از بهترین مداحی های گلچین شده لذت ببرین و دلتون به اهل بیت متصل کنید؟😊
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
هدایت شده از تبادلات شهید مرتضی آوینی
اگر دوست دارین، پس با ما بیایین به هیات مجازی 😊
آره دوست من! هیات مجازی😊
با ما بیایین به کانال هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر و از مطالب ناب و دست اولش بهرمند بشین و خودتون رو به روز کنید 😊✋
فقط کافیه آیدی زیر👇👇رو لمس کنید 😊
هيات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar
••🖤
[ #حسینیه | #خادمانه ]
منطق عشق میگه:
خیلےها ڪربلارفتن...
وڪربلایے شدن...
وخیلےها ڪربلا نرفتند...
وڪربلایے شدند...
#دلاتونوڪربلایےڪنید...
[ @shohda_shadat ]
••🖤
✨🏴
#تلنگر💡
صبح ها که دکمه های لباسم را می بندم🧥
به این فکر میکنم که چه کسی آنها را
باز خواهد کرد؟!🤔🕯
خودم یا مرده شور؟!⚰🚿
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است💔
#همہطعمشرآخواهندچشید🌱:)
#رمان_من_با_تو 🌱
#قسمت_پنجاه_و_نهم
روے پلہ ها نشستم،چند دقیقہ بعد بنیامین عصبے اومد بیرون،بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ رفت سمت در
خروجے!
سهیلے هم اومد بیرون،اطرافش رو نگاہ میڪرد،انگار دنبال من بود!
از روے پلہ ها بلند شدم.
_آقاے سهیلے!
با شنیدن صدام،برگشت سمتم،سر بہ زیر اومد ڪنارم
_بہ حراست دانشگاہ گزارش دادم تو دانشگاہ نمیتونہ ڪارے ڪنہ اما خارج از دانشگاہ....
مڪثے ڪرد و گفت:موبایلشو براے اطمینان گرفتم!
خجالت ڪشیدم،احساس میڪردم دارم آب میشم!
سرم رو انداختم پایین، من من ڪنان گفتم:هے...هیچے نیست...
چے مے گفتم بہ یہ پسرہ غریبہ؟!
تازہ داشتم معنے شرم رو مے فهمیدم!
نفسے تازہ ڪردم:چیز خاصے بین مون نبود میخواست بہ بچہ هاے ڪلاس و خانوادم بگہ!
بہ چهرہ ش نگاہ ڪردم،آروم و متفڪر!
وقتے دید چیزے نمیگم گفت:از پدرتون اجازہ گرفتید؟
با تعجب نگاهش ڪردم!
_بابت چے؟!
_اینڪہ دوست پسر داشتہ باشید؟!
خواستم بگم پسر احمق و بے شرم برم چہ اجازہ اے بگیرم ڪہ با لبخند گفت:هرچے تو دلتون گفتید بہ
دیوار!
بند ڪیفش رو انداخت روے دوشش و گفت:وقتے انقدر براتون شرم آورہ ڪہ پدرتون در جریان باشہ
پس چرا انجامش دادید؟!گفتم اجازہ گرفتید سریع میخواستید فحشم بدید ڪہ بے حیا این چہ حرفیہ؟!پس
چرا از پشت خنجر میزنید؟
با شنیدن حرف هاش لبم رو گزیدم،حرف حساب جواب نداشت!
#نویسنده :لیلا سلطانی
@shohda_shadat